اجرای باله به همراه ارکستر، دهه‌ی ۱۹۵۰، فرد لیون


   اختصاصی «سایت عکاسی» – فرد لیون نود و دو سال دارد و بیش از هفتاد سال است که از زادگاهش سان‌فرانسیسکو عکاسی می‌کند. عکس‌های سیاه‌وسفید و گیرای او تداعی‌گر دورانی پایان‌یافته است: دورانی که فلاش منیزیمی هنوز وجود داشت و در تنهایی خود غرق شدن امری‌ عادی بود. دورانی که ماشین‌های کابلی، وسایل حمل‌ونقل عمومی بودند و کاربردی غیر از بردن توریست‌ها به اسکله‌ی فیشرمن داشتند.

   شمار زیادی از این عکس‌های فوق‌العاده، که برای سبک زندگی امروز بسیار غریب هستند، از ابتدای آگوست تا ۲۱ اکتبر ۲۰۱۶ در گالری لایکای سان‌فرانسیسکو به نمایش گذاشته و تاریخ شهر به وجودشان افتخار کرد.

   عشق فرد لیون به عکاسی، هر چند غیرمستقیم، خیلی زود و هنگامی شکل گرفت که متوجه شد یکی از دوستانش که به جای دوربین‌های ارزان‌قیمت کداک یک دوربین واقعی ۲ و ۱:۴ اینچی دارد، توجه بسیاری از دخترهای مدرسه را به خود جلب می‌کند. او تحت تأثیر قرار گرفته بود. لیون می‌گوید: «در آن دوره، مانند خیلی از دوره‌های بعدی زندگی‌ام، تا حد زیادی انگیزه‌ام جلب توجه دختر‌ها بود. آن موقع‌ها فکر می‌کردم اگر یک دوربین داشته باشم من هم مثل دوستم موفق می‌شوم.»

   او دبیرستان را در چهارده‌سالگی ترک کرد، مدت کوتاهی برای یک عکاس تبلیغات محلی کار کرد و سپس در مرکز هنری لس‌آنجلس عکاسی خواند. انسل آدامز ـــ یکی دیگر از عکاسان اهل سانفرانسیسکو که به آموزش سنتی علاقه‌ای نداشت (و آنطور که شنیده‌ام کوکتل‌های معرکه‌ای هم درست می‌کرد!) ـــ از معلم‌های این مرکز بود. یک بار که لیون می‌خواست عرض اندامی کند یک عکس هنوز خشک‌نشده را از تاریکخانه آورد و به آدامز ـــ این استاد مسلم چاپ و ابداع‌گر سیستم زون (zone system) ـــ نشان داد و نظرش را پرسید. او این‌طور تعریف می‌کند که: استاد به عکس نگاه کرد و گفت «حقیقتِ نور در عکست وجود ندارد.» من گفتم «خیلی لطف کردید.» به لابراتوار برگشتم و با خود گفتم «این دیگر چی بود که گفت؟» بعدا فهمیدم منظورش این بوده که چاپ‌های من تیره هستند. عکاسانی مثل بیل برنت بهترین استفاده را از چاپ‌های تیره‌ داشتند، ولی من هنوز به آن سطح نرسیده بودم. 

   لیون مدتی به عنوان عکاس نیروی دریایی کار کرد و پس از آن بالاخره به آن موفقیتی که آرزویش را داشت رسید. او برای دهه‌ها عکاسی تبلیغاتی و ادیتوریال انجام داد و از پنج تن از رئیس جمهورهای آمریکا برای نشریاتی همچون تایم و لایف عکس گرفت. او در قامت یک هنرمند، سان‌فرانسیسکو را، با آن مه غلیظ و شیب‌های تند و زندگی «بی‌بند و بار»‌اش، نقطه تامل خودش قرار داد و آن را تبدیل به دغدغه خود کرد. 
 


خیابان پاین در منطقه‌ی ناب هیل، ۱۹۵۴، فرد لیون


   موضوع عکس‌های لیون، سانفرانسیسکو و مردم آنجاست. به او لقب براساییِ سان‌فرانسیسکو را داده‌اند (لیون او را از نزدیک می‌شناخت) و درک این لقب چندان دشوار نیست. اسلاید دوم، «لَندز اِند، شب مه‌آلود، سان‌فرانسیسکو، ۱۹۵۳» ما را به دنیایی از طیف‌های رنگ خاکستری می‌برد. نور چراغ‌های جلو یک ماشین، ماشینِ داخل عکس را که چسبیده به پیاده‌رو پارک شده از پشت روشن کرده است؛ هوای مرطوب اقیانوس آرام در همه‌جای عکس حضور دارد. یک زن و مرد دارند از شیب پیاده‌رو پایین می‌آیند در حالی که نور چراغ‌قوه‌ی مرد بر یک جدول افتاده است. و نور نرم محیط، ردیف خانه‌های سمت چپ قاب را روشن کرده است. این یک عکس جادویی است (اگر نظری غیر از این دارید در اشتباه هستید). 

   در این عکس‌ها پل‌ می‌بینیم، قایق می‌بینیم، ماهیگیران، پلیس‌ها، کودکان در حال بازی، نوازندگان جَز در حین نواختن، و تابلوهای نئون که شب ساحل بربر را نورانی کرده‌اند. تمام این‌ها در زندگی سال‌های گذشته‌ی لیون وجود داشت. زمانی که دلش نمی‌آمد تمام شب را به خوشگذرانی بگذراند، پس با دوربینش از خانه بیرون می‌زد. زمان شکار که فرامی‌رسید با دوستش هرب کان، ستون‌نویس مهم سان‌فرانسیسکو (اسلاید دهم)، تماس می‌گرفت تا شب را با هم بیرون بزنند. 

   پیتر فترمن که سال‌ها پیش خرید و فروش آثار لیون را به دست گرفت تا اندازه‌ای در برگزاری نمایشگاه گالری لایکا نقش داشت. لیون تا هشتاد سالگی حتی اقدام به نمایش و فروش آثارش نکرد. اما وقتی دید بیشتر مشتری‌های تبلیغاتی‌اش  را از دست داده، تصمیم گرفت یک تکان اساسی به خود دهد.

   سان‌فرانسیسکو نیز اخیرا با ساکنین و پول‌هایی که از سیلیکون‌ولی واردش می‌شود تکانی اساسی خورده است. اما لیون که از بیشتر ما باتجربه‌تر است اشکالی در آن نمی‌بیند و عقیده دارد هر شهری که واقعا زنده باشد مدام تغییر می‌کند.  البته یک تغییر هست که به مذاق او خوش نمی‌آید، تغییری که قرن بیست و یکم را عمیقا از قرن‌های بی‌تکلف‌تر پیشین متفاوت می‌کند. (نه، منظورم انقلاب دیجیتال نیست، او خیلی خوب از این انقلاب استقبال می‌کند.) او ناراحت است که امروز خانواده‌های کمتری در سان‌فرانسیسکو زندگی می‌کنند و این خانواده‌ها آزادی کمتری به بچه‌هایشان می‌دهند.  

   لیون ادامه می‌دهد: «چیزی که جدا دلم برایش تنگ شده بازی کردن بچه‌ها در خیابان است. دیدن آن‌ها برایم یک منبع نشاط همیشگی بود. نمی‌دانم این بچه‌ها کجا رفته‌اند. پدر و مادرشان اجازه‌ی بیرون رفتن به آن‌ها نمی‌دهند. بچه‌ها همیشه دوست‌داشتنی بودند. با دیدن مرد احمق دوربین‌به‌دست می‌خندیدند و می‌دانستند دوست دارم هم‌بازیشان شوم. و هم‌بازیشان هم می‌شدم!»

منبع:
LENS