پرفسور تری برت استاد دانشگاه اوهایو و نویسنده کتاب نقد عکس در ایام برگزاری دوسالانه عکس به دعوت موزه هنرهای معاصر به ایران آمد. وی ضمن برپایی سه جلسه کارگاه آموزشی در محل برگزاری دوسالانه در یک جلسه سخنرانی اصول ۳۲ گانه تفسیر عکس را مورد بحث و بررسی قرار داد.
سایت عکاسی با دعوت از حمید سوری مدیر پژوهش موزه هنرهای معاصر و فرهاد فخریان عضو هیأت علمی دانشگاه و استاد عکاسی به مصاحبه با تری برت پرداخت. این مصاحبه در روز شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۳ ساعت ۱۱ صبح در هتل لاله تهران انجام شده است.
 


فخریان: هدف شما از آمدن به ایران چه بود ؟
برای این آمدم که از طرف حمید سوری دعوت شدم . تا به حال به خاورمیانه نیامده بودم می دونستم که کتابم در ایران به فارسی ترجمه شده بود بنابراین گفتم حتما" چرا که نه . به نظر شانس بسیار بزرگی می آمد و برای همین قبول کردم .
فخریان : سئوال من برای این بود که احتمالا" شما چیزهای بدی درباره کشور ما شنیده اید و برای همین ما بسیار خشنود هستیم که شما تشریف آوردید.
بله ابتدا من کمی مضطرب بودم اول می خواستم زودتر بیایم ولی برنامه به تعویق افتاد چون آن زمان رئیس جمهور بوش داشت به عراق حمله می کرد و زمان خوبی برای آمدن به ایران نبود .بیشتر از این نگران این بودم که دولت خودم اجازه ورود به ایران را به من ندهد و اوضاع اونجوری سخت تر می شد.

فخریان : عکاسی ایران را چگونه دیدید؟
من اروپا بودم و بینال اروپایی دیدم و بیشتر کارها خیلی مستند اجتماعی و خبری بودند کمتر کارهای هنری دیده می شد من انتظار داشتم که در ایران هم عکاسی خبری خیلی زیاد ببینم خیلی خوشحالم که اینطور نبود عکسهایی دیدم که بیشتر می شد درباره آنها حرف زد و فکر کرد. به نظرم عکاسی خبری عالی است ولی باید مضمون عکس را بدانی اگر ندانی و محتوای عکس را ندانی بی معنی می شود.در عکسهای خبری می بینم که مردم دارند یکدیگر را می کشند ولی اگر مضمون را ندانی نمی دونی چرا؟ فجایع انسانی را مشاهده می کنی ولی علت آنرا نمی فهمی مگر اینکه متن زیر آن را بخوانی عکاسی خبری به مثابه رقابتی مثل رقابتهای ورزشی می باشد. کسی می تواند بدترین صحنه را بگیرد کی میتواند به بدترین خطرناک ترین مکان برود و ناراحت کننده ترین عکس را بگیرد.
این سبک عکاسی را خیلی نمی فهمم بعضی از عکاسان خبری را می بینم که می گویند می خواهم زودتر برسم و آن صحنه را عکاسی کنم امیدوارم قبل از اینکه جنگ تمام بشه برسم و عکس خیلی دردناکی بگیرم شنیدن این حرفها برای من خیلی ناراحت کننده هست ولی از طرفی فکر می کنم که شاید می خواهند با نشان دادن این عکسها به مردم کمک کنند . فقط مطمئن نیستم که واقعا کمکی می کنند یا نه من درباره این چیزها خیلی فکر می کنم چون مثلا همین جا هم من در اتاقم به اخبار بحرانهای سودان نگاه می کنم مطمئنم که این بازتابهای تلویزیونی خیلی به پیشرفت اهداف سیاسی کمک می کند. اما هنوز خیلی درباره عکاسی خبری مطمئن نیستم خلاصه خیلی خوشحالم که بینال ایران را دیدم و از طیف و سریع کارهایی که در بینال ایران را دیدم بسیار متحیرم.
حمید سوری:در انقلاب اسلامی و جنگ ایران و عراق عکاسی خبری بسیار قوی داشتم ولی حالا به عرصه جدیدی وارد شدیم و این اولین بینالی است که در ایران بر پا شده که عکاسی هنری در آن زیاد بوده قبلا قسمتی را به عکاسی خلاقه اختصاص داده بودیم ولی الان به خاطرشرایط جدید و تفاوت با دوران گذشته در موقعیت جدیدی قرار گرفتیم بنابراین الان ما هم در حال تجربه هستیم و وارد دوران جدیدی داریم می شویم به علت آزادی سیاسی بعد از ۷ یا ۸ سال ما شاهد بسیاری ارتباطات با کشورهای دیگر هستیم مثل آمدن شما به ایران که تا ۱۲-۱۵ سال پیش تقریبا غیر ممکن بود اکنون از طریق اینترنت ، کتاب، جوانهای ما خیلی مشتاق هستند که به عقاید جدید گوش دهند و کارهای جدید ببینند همچنین آنها شیوه های جدید هنری را دارند تجربه می کنند چیزی که سعی می کنم بگویم این است که الان هم عکاسی خبر یقوی داریم اما این بینال ، بینال خاصی است و تفاوت زیادی با قبلی ها دارد و تاکید بیشتر بر روی عکاسی هنری است.

امیدوارم که ادامه پیدا کند عکاسی ایران وسعت زیادی دارد و خیلی منحصر به فرد و اطلاع رسان است. عکسها به من چیزهایی زیادی درباره فرهنگ کشور می دهند که اگر ندیده بودم قبلا" نمی دانستم فقط درباره خبر نبودند ما به اندازه کافی خبر می بینم.

فخریان: به نظر شما عکسها در چه سطحی بودند؟
به نظر من عکسها سطح بسیار بالایی دارند که خیلی خوشحال کننده است من انتظار این را نداشتم فکر می کردم عکسها عقب تر از عکاسی دنیا باشد که دیدم اصلا" اینطور نیست و در سطح مساوی با عکاسی جهانی بود هم بینال و هم نمایشگاه دیروز در گالری اثر هر دو یکدیگر را تقویت می کردند چون بینال خیلی رسمی است و برعکسها برای برگزیده شدن ، قضاوت می شوند ولی عکسهایی را که در گالری دیروز دیدم خیلی مشابه بود و خیلی جای تشویق داشت و به نظرم خوب بود و خیلی گوناگونی بین عکسها وجود داشت، بین سبک ها و مفاهیم ، مثل سیاه و سفید رنگی ، دیجیتال عکاسی خالص، تجربی ،فقط یک نوع عکاسی غالب یا اصلی وجود ندارد که به نظر من خیلی سالم است عکسها به نظر عکاسی خاص ایرانی نمی آمد مثل عکاسی باقی دنیا بود.
سوری:در بقیه جاهای دنیا هم اینگونه است ؟یعنی شما هم یک نوع عکاسی خاص در غرب ندارید؟
بله دقیقا. من فکر می کنم عکاسی به نظر خیلی جدید و معاصر است و نقاشی ( عقب مانده است) دقیقا نمی دانم چرا اینطوری هست نقاشی به نظر می رسد که ۵۰ سال است خوابیده و هنوز بیدار نشده ولی عکاسی به نظر می رسد در تمام دوران بیدار بوده نمی دونم باید دلیل این را چی بدانیم، شما می گوئید اینترنت ولی به نظر من تعلیمات خیلی زیاد.
سوری:در ایران یا بقیه دنیا؟
در ایران به خصوص تهران چون افرادی مثل شما هستند که تدریس میکنند من خیلی تعجب کردم وقتی دیدم که عکاسان زیادی هست که شما میشناسید حتی بعضیها را می شناسید که من نمی شناسم که طبیعی هست ولی اسلاید هر عکسی را که آورده بودم شما می شناختید این خیلی برای من عجیب و جالب بود و به این معناست که شما می دونید در دنیا چه اتفاقاتی داره می افته مثلا"در آمریکا و اروپا
فخریان: پس فکر می کنید که آگاهی عکاسی بین عکاسان ایرانی بالاست ؟
بله خیلی زیاد . و این را در عکسها و مکالمات می بینم :مثلا دیروز اسلایدهایی را به طور رندوم نشان می دادم و هر کس را که نشان می دادم همه می شناختند
فخریان: وقتی در کارگاه عکاسی از عکاسان سوال می کردیدآنها از نظر نقد کردن عکسها چگونه بودند ؟
به نظرم آنها دارای قدرت بیان بالایی بودند . باهوش بودند و سوال های خوبی می پرسیدند . خیلی از آنها شبیه کسانی بودند که من درآمریکا با آنها سر و کار دارم و هنرمند هستند و دنیا را از دید هنری خودشان به عنوان هنر می بینند و نه از دید تمام دنیا . که طبیعی هست و من به آن عادت دارم و دقیقا همین را در این کارگاه دیدم .
فخریان : این سوال را به خاطر این می پرسم که ما به عنوان معلم فکر می کنیم سواد تئوری مردم شرق درباره ی عکاسی کم است
ممکن است . ولی نمی دونم . کارها این جوری به نظر نمی آمد ،به نظر می رسد که آنها درباره ی تئوری هم می دانند ، شاید آنها نا خود آگاه می دانند . دانشجویان من هم (هم در مقطع لیسانس ،هم فوق لیسانس) آنها هم تئوری دوست ندارند ، چون حوصله شان را سر می برد . تئوری برای آنها هم مشکل است بیشتر دوست دارند کار هنری انجام دهند .نه اینکه درباره آن بخوانند پس چیز غیر معمولی نیست . بعضی از استادها هستند که تئوری خیلی می دانند و اثر هنری هم درست می کنند ولی اگر هم تئوری ندانی خیلی عجیب نیست .

فخریان : شما چی فکر می کنید ؟ دانستن تئوری ضروری هست ؟
به نظر من یک فرد می تواند عکاس یا هنرمند خوبی باشد بدون اینکه تئوری زیادی بداند ، ولی خوب سواد هم خوبه. ولی من دوست دارم دانشجوها تحصیل کرده باشند . عقیده ی من اینست که یک هنرمند می تواند اثر هنری درست کند هر جوری که شده ، چه تئوری بخواند چه نه همچنین من خیلی تلاش می کنم که دانشجویان عکاسی ام درباره ی کارهاشون حرف بزنند آنها نمی خواهند حرف بزنند ، چون فکر می کنند عکسهاشون حرفی را که باید بزنند به خودی خود می زنند . پس آنجا هم همان درگیری و کشمکش وجود دارد . همان درگیری کمی که من با این گروه از دانشجویان ایرانی در کارگاه داشتم خیلی شبیه و مساوی با آن چیزی که در آمریکا در کارم مواجه می شوم .
سوری:۴۰-۵۰ سال پیش عکاس به دانستن تئوری زیادی احتیاج نداشت ولی الان که از دوره ی عکاسی مفهومی گذشته ایم،حداقل برای عکاسان لازم است که پایه ی تئوری هنرهای معاصر را بدانند .
بله ، مخصوصا" اگر بخواهند در نمایشگاههای جهانی رقابت کنند ، باید بتوانند که خوب صحبت کنند،یا اینکه فقط کارهای نمونه ای داشته بودند . حتی اگر کار(نمونه ای ) ارائه بدهی باز هم لازم است که یکی درباره اش حرف بزند . ولی فکر می کنم که بیشتر این به خاطرتعلیمات جهانی است ،برای اینکه عکاسان در دانشگاه ها تعلیم داده نشده اند و تحصیلات بالایی ندارند برای همین فکر می کنم تئوری همراه با آن آمده .
سوری: دقیقا این نکته ایست که وندر کوک هم در مقدمه ی کتابش (عکاسی مدرن) ذکر می کند ، که هم اکنون عکاسان تاریخ هنر می خوانند و در اتمسفر مشترکی با مجسمه سازان ،نقاشان و …..سهم دارند.
حتی نقاشان هم اینجوری هستند آنها هم زیاد تئوری دوست ندارند ، آنها از تحصیلات بالای آکادمیکی برخوردار نیستند و به نظر من عکاسی همیشه تئوری خاص خودش را داشته که خیلی ساده تر بوده . کجا کاغذ نرم باید انتخاب کرد کجا بافت دار ؟ کجا سیاه و سفید باید عکاسی کرد کجا رنگی ،خیلی تئوریهای راحت ساده که ۵۰سال پیش لازم بوده و الان دیگر مطرح نیست . بنابراین فکر می کنم که ما همیشه تئوری عکاسی داشته ایم که الان دیگر آنقدرها مهم نیست. ولی متاسفانه فکر می کنم که بعضی از عکاسان خودشان مضمون کارهای خود را نمی بینند. آنها باید قادر باشند چیزهایی را که دیگران در عکسهاشان می بینند را ببینند ، چه مخالف باشند چه نه ، به نظرم باید این چیز ها را بدانند . و از این جنبه ضعیف نباشند.
فخریان : اگر می توانید لطفا" توضیح دهید که چرا ؟آنقدر عکاسی ایرانی برای شما مثبت هست ، لطفا با جز ئیات توضیح دهید .
بله، برای من که در غرب زندگی می کنم ، با آن چیزی که در رسانه ها می بینم ، ایران به نظرم کشور عقب افتاده ای می آمد . ولی الان که آمده ام و عکاسی ایران را دیده ام اصلا" به نظرم عکاسی ایران عقب افتاده نیست ،خیلی زنده و قوی است . خیلی مفهوم سیاسی در عکاسی دیده می شود که اصلا" اینطوری فکر نمی کردم باشد . من انتظار خیلی کمتری داشتم و برای همین با دیدن عکسها روشن شدم مشکل دیگری که هست ما در آمریکا نمی دانیم که کی به کی هست و متاسفانه برداشت کلی بر روی کشورهای خاور میانه داریم مثلا طالبان را می بینیم که مجسمه ها و آثار فرهنگی خود را از بین می برند و هیچ کس جلو آنهارا نمی گیرد و در مورد ایران هم مشابه فکر می کردیم
فخریان: من یک سوال داشتم ، فکر نمی کنید عکاسانی که تئوری بیشتری می دانند در کارشان قوی تر هستند؟
این سوال خوبیه . فکر نمی کنم ، دانستن تئوری به کارقوی ربطی داشته باشد . فکر می کنم کسی که در مجلات و نمایشگاه ها و اثر هنری پیشرفت می کند ، چیزی فراتر از تئوری لازم دارد ، وباید دربارشون بنویسند ،مثلا( سیندی شرمن) من خیلی کارهاشو دوست نداشتم ولی آنقدر که دربارش می نویسند هر کاری که انجام می ده مهم جلوه می کنه . یا مثلا (ویکتور) وقتی که من دیدمش اومده بود برای ویزیت و وقتی که حرف می زد خیلی ساده صحبت می کرد و تظاهر می کرد که اصلا به تئوری اهمیت نمی ده ولی وقتی که درباره اش می نویسند به نظر نابغه می آید. دقیقا مثل سیندی شرمن ، اون هم نابغه نیست ولی چیز هایی که دربارش می نویسند اینجوری به نظر میاد به نظرم کارهاش هم خوبند .،ولی نوشتن هست که مهم اش می کند .به نظرم( مانیور وایت) ،در دهه ی ۵۰ اون هم به بیننده های خودش خیلی چیزها یاد داد ولی سیندی شرمن لازم نبود که چیزی را به بقیه یاد بدهد
الان دارم به این مو ضوع توجه می کنم که برای من هم خیلی جالبه ، عکاسها قبلا خودشون باید ناشر خودشون بودند و خودشون کارهاشون رو نقد می کردند و با دنیا مبارزه می کردند تا کارهاشون رو به موزه های هنری منتقل کنند .

فخریان: آیا شما با عکاسی کشور های دیگر آشنا هستید ؟
نه خیلی زیاد ، من مثلا" تایوان رفتم و کمی عکاسی تایوانی ها را دیدم ولی نه خیلی . بعضی از کارها ی من چینی ترجمه شده و بعضی از آنها نوشته های من را خوانده اند ولی عکاس آنها را نمی شناسم . امیدوارم آنها کارهای چینی را در کتاب بگذارند و بیشتر ترجمه کنند مثل شما . من زیاد عکاسی اروپایی و آسیایی را نمی شناسم .
فخریان: می توا نید عکاسهای مورد علاقه خودتون رو نام ببرید ؟
بله ، …… همه ی کسانی که دیروز در اسلاید دیدید !(با خنده )
من یک نفر خاص را دوست ندارم ، خیلی ها هستند ،من کلی گرا هستم . من از شاخه های متفاوت عکاسی لذت می برم ، عکاسی خبری را می شناسم ،عکاسی طبیعت را خیلی دوست دارم ،به دانشجویان نشان نمی دهم ولی شخصا" هر گونه عکاسی را دوست دارم و هر گونه هنر را …
ویلیام وگمن ،سندی اسکاگلند ،گرگوری کروتس ،بارباراکروگر،سالی من ،خیلی برای من مهم است ، میپل فورث ،سیندی شرمن ………و خیلی ها هستند .
فخریان: یک سوال درباره ی میپل فورث دارم ، به نظر شما چه تفاوتی هست بین مانیور وایت و میپل فورث ؟
وقتی که جوان تر بودم نمی دو نستم که مانیور وایت هم جنس بازهست ،این قضیه بعد ها معلوم شد وقتی که مانیور پیر بود ،و خیلی هم مهم نبود چون او خیلی ساکت بود ولی میپل فورث اصلا ساکت نبود (با خنده) عکسهای او خیلی شوک آور هست برای من ،نه بخاطر اینکه درباره ی هموسکشوال ها هست ،بلکه به خاطر چیزی که نشون میده،با عکسها چیزها یی یاد گرفتم درباره ی هم جنس بازها که قبلا نمی دونستم ،‘خیلی کارهاشون با هم متفاوت هست .
سوری: در دهه ی ۶۰-۷۰خیلی عکاسان هنری بودند که در مقابل هنر مندانی که از عکس در کار هاشان استفاده می کردند مقاومت می کردند . ،الان چه جور هست ؟ آیا هنوز چنین مقاومتهایی وجود دارد ؟
سوال خوبیه ،این سوال تا قسمتی بوسیله ی (اندی کرانپرگ)جواب داده شده است . کتابهای جدیدی الان چاپ شده در موزه ی ویتنی در نیویورک و او دقیقا به همین سوال جواب داده که مقاله اش را براتون می فرستم
سوری: این سوال برای این برای من مهم است که ما اکنون در همین شرایط هستیم مثلا در بینال عکاسان خیلی از کارها یی را که مشاهده می کنند کارهای عکاسی نیست .،بلکه هنرهای دیگر هست ،و آنها دارند با عکاسی مقابله می کنند ،دقیقا الان ما بر گشته ایم به آن دهه در غرب که می خواهم ببینم نتیجه این جریان در آنجا چه شد؟
به نظرم تا قسمتی این مشکل در مدرسه های هنری حل شد . چون اول قسمت عکاسی از هنر جدا بود و بعد هر دو را باهم ترکیب کردند برای همین الان جوانها براشون مهم نیست .

فخریان: ما الان با این مشکل مواجه هستیم که عکاسی ابتدا برای ما عکاسی محض و خالص بود ، الان دارد با بقیه رشته های هنری قاطی می شود ، مثل گرافیک و نقاشی ،الان کار هنری است که مهم است نه طریقه ی انجام دادن کار هنری ،به نظر شما این مشکل راه حل داره یا نه ؟
این مساله من را نگران نمی کند ،فکر نمی کنم که عکاسی خالص از بین می رود. به نظرم در دانشگاه ها باید این ترکیب هنرها وجود داشته باشد برای دانشجویان هنری که دارند با همدیگر تحصیل می کنند ، راه خوبیست ، ولی فکر نمی کنم که عکاسی سنتی از بین برود ، ولی به نظرم از این به بعد ترکیب های زیادی از هنر را می بینیم و بیشتر به خاطر دانشگاه هاست که می خواهند هنرمند تعلیم بدهند و دلیل دیگر آن تکنولوژی هست ، بعضی از مردم نگران هستند که عکاسی دیجیتال مخرب عکاسی هست ،که من اصلا اینطور فکر نمی کنم ،هنوز فکر می کنم عکاسی دیجیتال بالاخره از راه لنز هست و تصویر دیجیتالی رابطه ی تنگاتنگی با واقعیت ها دارد مگر اینکه تصاویر پیکسلی خالصی نداشته باشیم و از لنز استفاده نکنیم که این فرق داره ،دقیقا چیزیست که در دهه ی ۶۰ و۷۰ وقتی در آمریکا عکاسی رنگی آمد ، همه ی منتقدان را نگران کرد و گفتند عکاسی دارد از بین میرود و دقیقا" با کامپیوتر وفتوشاپ هم همین مشکل بوجود آمد . اینها طریقه هایی دیگری هستند که میشود باآنها فکر فکر کرد و برای درست کردن اثر هنری استفاده کرد . و به نظر من این مهم هست که عکس چه چیزی را بیان می کند ، این که تصویر چه جوری به دست آمده مهم نیست.
قسمتی از کار من هم اینست که به مدرسه ها می روم و با بچه های کوچک کار می کنم و به آنها عکس نشان میدم تا در باره اش حرف بزنند یا بنویسند از بچه های کوچک و بزرگ .خیلی مهم هست چون هر چیزی که در کارگاه ها با دانشجویان واقعی درس میدهم ، اینجا بچه های کوچک هم درس یاد می گیرند و برای من تفسیر کردن هنر خیلی مهم هست . نوشته های من خیلی ساده هست چون می خواهم با مردم ارتباط بر قرار کنم و آنها را عوض کنم برای همین هست که ساده می نویسم .
سوری: این روز ها در دپارتمان هنر بر چیزی بیشتر تکیه می کنند ؟
خیلی گسترده هست خیلی هنر های ترکیبی ، مجسمه سازان و نقاشان خیلی کار هایشان را با هم ترکیب می کنند . در دانشگاه من این کار خیلی معمول است مخصوصا" در قسمت کارشناسی ارشد ،یک نقاش یا عکاس وجود ندارد ، مجموعه ای از هنرمندان هستند که با هم کار می کنند . نوشتن و تئوری مهم است نقاشانی وارد دانشگاه می شوند که در آخر به عکاس تبدیل می شوند و یا عکاسان به هنرمندان اجرایی .
فخریان: امیدوارم باز هم به ایران بیایید و از دانشگاه های ما دیدن کنند
بله خیلی دوست دارم .، دوست ندارم قول احمقانه بدهم ولی این تصمیم را دارم که وقتی بر گشتم به دانشگاه اوهاید، با کنسول هنر صحبت کنم و ممکن است بگذارند تعویض استاد کنیم .

نیک نژاد : چند سوال شخصی ،سرگرمی شما چیست ؟
تنیس .
نیک نژاد : کمی درباره ی زندگی روز مره و تدریس روزانه خود توضیح دهید ؟
حتما، من در دانشگاه یک دفتر دارم که فاصله اش تا منزلم ۵ مایل است، که هر روز به دفترم میروم حتی آخر هفته شنبه و یک شنبه و می نویسم ، حداقل یک یا دو ساعت البته وقتی حالم خوبه ! ولی به هر حال هر روز به دفترم می روم، وقتی سرحال باشم روی کتاب هایم کار می کنم و اگر حوصله نداشته باشم ،ایمیل می زنم ، ولی هر روز باید بروم چون کارهایم باید تداوم داشته باشد ،نمی توانم یک هفته بنویسم و وسطش دو هفته فاصله بدم باید مداوم کار کنم وگر نه دوباره باید از اول شروع کنم و اینجوری خیلی مشکل می شود . من در دانشگاه بزرگی هستم و درس دادن آنجا خیلی آسان نیست . من دو تا درس را تدریس می کنم که تقریبا میشه دو روز در هفته و بقیه زمانم را با خیلی از دانشجوها مشاوره درس می کنم با مقطع لیسانس و فوق لیسانس . بعضی از درس ها را بصورت آنلاین (بوسیله ی اینترنت ) تدریس میکنم معمولا ۸ صبح سر کار می روم و ۵ بعد از ظهر به خانه بر می گردم ،معمولا" صبح ها مطالعه می کنم وقتی که ذهنم خسته نیست ، عصر ها آنقدر خسته هستم که نمی توانم چیزی بخوانم ، صبحها معمولا" تئوری می خوانم . زمان زیادی را با همسرم می گذرانم با هم پیاده روی می کنیم ، تلویزیون برای اخبار و گاهی ورزش تما شا می کنم . دوست دارم بیرون از خانه وقت بگذرانم ، ما جایی زندگی می کنیم که اطرافش درخت خیلی زیاداست و چون همسرم خیلی به طبیعت علاقه دارد محیط اطراف خانه را اینجوری درست کرده و دوست داره طبیعت را تمیز نگه داره برای همین ما در اطراف خانه به اطرافمون خیلی رسیدگی می کنیم .زندگی خوبیه چون من خیلی می توانم مسافرت کنم ، به جاهایی که دعوتم می کنند ، خیلی داخل آمریکا به مسا فرت می روم به دانشگاه های هنر مختلف و موزه های مختلف ، وهراز گاهی مسافرت های خارج از کشور می کنم که خیلی برام جذاب هست . خیلی لذت می برم از اینکه استاد دانشگاه هستم ، و دوست دارم که دور و بر جوانها باشم چون جوان نگه ام می دارد ، و رفتارم امروزی می شه به نظرم این یکی از خوبیها ی درس دادن است .

 

ترجمه و پیاده سازی:کتایون جوان