چه طور شد که به عکاسی از طبیعت علاقه مند شدید؟

این سوال خوبی است ولی جواب آن کمی مشکل است.

چرا؟

برای اینکه عکاســی اصولاً همیشه با طبیعــــت ارتباط دارد. من به ‌جز اینکه به عکاسی از طبیعت علاقه دارم به خود طبیعت نیز علاقه ‌مندم. در عکاسی از طبیعت از عکاس انتظار نمی ‌رود که حتماً صحنه ‌های خاصی را ثبت بکند یا نکند. تنها عکاس بایــــد از عکسهایش، هر چه قدر هم که عجیب باشند، لذت ببرد.

مشکلاتی که در طبیعت هست باعث نمی شود که شما از این علاقه مندی منصرف بشوید؟

چه مشکلاتی را می گویید؟

خوب، ماندن در سرما،گرما، دشواریها، سختی ‌های راه ‌ها و مسیرها …

این موضوعات برای من جالب هست، اینکه جاده ‌ها بد باشد یا خوب هیچ مسئله ای ندارد.

گـــروه عکاسی F64بیشتر کار طبیعـت انجـام می ‌دادند. آن ‌ها معمولاً با دیافــراگم های بالا کار عکاســی انجام ‌ داده ‌اند. شما موقع عکاسی از طبیعت از چه دیافراگمی استفاده می ‌کنید؟

معمولاً از ۱۱پایین ‌تر نمی ‌گیرم و بعد ۱۶ و ۲۲. ولی به ‌طور معمول از دیافراگم ۱۶ استفاده می ‌کنم. عکس طبیعت هرچقدر هم قشنگ باشد اگر بعد از چاپ جلو یا پشتش محـو باشد مورد قبول واقع نمی ‌شود. یعنی باید دیافـراگم بسته و تمام صحنه فوکوس باشد.

شما درعکاسی طبیعت بیشتر از چه لنزهایی استفاده می ‌کنید؟

من با دوربین۶×۶ کار می ‌کنم، از لنزهای واید انگل ۳۸ تا لنز تله۵۰۰ استفاده می ‌کنم. گاهی با سوپرواید عکاسی می ‌ ‌کنم و برخی اوقات هم لنز تله فتو قوی لازم است. در مجموع به موضوع و فضای صحنه بستگی دارد.

موقعی ‌که برای عکاسی به طبیعت می ‌روید، چه تــــدابیری می ‌اندیشید؟

داشتن وسایل تکمیلی خیلی خوب است. اگر یک وسیله ‌ای از دوربین را نیاورده باشی نمی ‌شود، این ‌ها باید تکمیل باشد تا بتوانید عکاسی کنید. اگر دوربین آن ‌جا خراب شود، همه ‌چیز متوقف می ‌شود و کارتان آن ‌طور که باید انجام نمی ‌شود و دوربین آن کاری که باید انجام دهد دیگر نمی ‌تواند انجام دهد.

یک عکاس طبیعت غیر از لوازم عکاسی چه امکانات دیگری باید با خودش همراه داشته باشد؟

خــوب، برای رفتن به بیابان به خیلی چیزها احتیاج داریــد؛ مثل غذا، آب یا چیزهای دیگر. اگر شب بیرون بخوابید وسیله خواب هم باید فــراهم باشد. این است که هرچه بیشتر وسیله داشته باشید بهتر است.

عکاس طبیعت باید خصوصیات جسمانی و فیزیکی داشته باشد.کسی که در استودیو عکاسی می ‌کند با ناهنجاری ‌هایی که در طبیعت وجود دارد روبه ‌رو نیست. فرق عکاس طبیعت با عکاس ‌های دیگر به لحاظ فیزیکی و جسمانی چیست ؟

آدم باید قدرت انجام کار را داشته باشد، یعنی از نظر جسمانی خیلی ورزیده و قوی و چابک باشد، زود خسته نشود و بتـــواند خوب عکاسی ‌کند. وسایل و امکانات کافی باید همراه عکاس باشد، مثل یک کوهنورد باید کوله ‌پشتی بزرگی بر دوش داشته ‌باشد تا درهنگام عکاسی در کوه و دشت و صخره و بیابان، لنگ نماند و افسوس نخورد که چرا فلان وسیله را همراه نیاورده است. بنابراین یک عکاس که دارای بدن قوی و مقاوم باشد می ‌تواند سختی راه و سنگینی وسایل همراه را تحمل کند تا عکس خوبی بگیرد.

سایر خصوصیات عکاس طبیعت چیست؟

غیر از این ‌که از لحاظ جسمانــی باید قوی باشد، حتماً از محلی که می ‌خواهد عکاسی کند باید اطلاعات خـــوب و مفیـــدی داشته ‌باشد، باید مسیر را خوب بلد باشد، به تاریخ و جغرافیای آن ‌جا مسلط باشد و موقعیت ‌های نوری آن ‌جا را هم بداند. عکاس با داشتن اطلاعات کافی نسبت به جغرافیای آن محل می ‌تواند در هنگام روبه ‌رو شدن با موانع طبیعـــی به ‌خوبی از عهده آن برآید. عکاس طبیعت باید راه ‌های مقابله با حوادث طبیعت را بلد باشد. لازم است اطلاعات عمومی خود را در مـــــورد زمیـن ‌شناسی، شرایط جوی، چگونگی برخورد هنگام روبه ‌رو شدن با حیوانات و ….. به روز کرده و افزایش دهـــد تا ضمن حفظ سلامت خود، عکس ‌های خوبی را در صفحات تاریخ ثبت کند.

شما برای عکاسی از طبیعت چه کار می ‌کنید؟

طبیعتاً به آنچه که گفته ‌ام، عمل می ‌کنم. قبلاً در مورد مکانـی که می ‌خواهم بروم مطالعه می ‌کنم، تاریخ و جغرافیای آن فضا را بـــررسی می ‌کنم و مردم ‌شناسی و قوم ‌شناسی آن ‌جا را مورد بررسی قـــرار می ‌دهم. از نظر فنی هم امکانات و لوازم مورد نیاز عکسبرداری را جمع ‌آوری می ‌کنم، مدت سفر را پیش ‌بینی می ‌کنم و بر آن اساس برنامه ‌ریزی کرده و ملزومات انفرادی را با خود همراه می ‌کنم و عازم سفر عکاسی در طبیعت می ‌شوم. البته در حال حاضر، اکثر فضاهای ایران را به علت سفرهای متعددم به ‌خوبی می ‌شناسم، اما کسانی که علاقه ‌مند به عکاسی در طبیعت به ‌معنای عام هستند باید با اطــلاعات کافی به محل مورد نظرشان برای عکاسی بروند تا مــوفق شوند. عکاسی طبیعت، صرفاً دانستن تکنیک عکاسی نیست. عکاس طبیعت باید هم مسلط به قــــواعد و تکنیک عکاســـی و هم شجاع و جسور باشد؛ یعنی هم ذهن و دید خوب و هم شرایط فیزیکی مناسبی داشته باشد. تا یک درخت و جـوی آب دید و چند عکس که گرفت، برنگردد، خیال نکند که طبیعت همین بود و بس. خیر، باید برود نقاطی را که دیگران ندیده ‌اند و نمی ‌توانند بیایند و ببیند، عکاس طبیعت باید به دل طبیعت برود. او باید در این طبیعت زیبا و بی ‌انتها خود را گم کند تا گمشده ‌های خود را بیابد. فرق عکاس طبیعت با سایرعکاسان این است که زود خسته ‌ نمی ‌شود، مقاوم و جسور است، گرفتن چند عکس او را ارضا نمی ‌ ‌کند، فردی جست ‌وجوگر و کنجکاو است، طبیعت را کالبدشکافـــی می ‌کند و به لایه ‌های درونی و پنهانی طبیعت وارد می ‌شود و آنچه از منظــر همگان دیدنی نیست، به زیباترین شکل به نمایش می ‌گذارد.

عکس ‌های شما به کارهای کدام عکاس خارجی شباهت بیشتری دارند؟

هر عکاسی سبک و روش خاص خود را دارد. کارهای عکاسان بسیاری را دیده ‌ام. عکاسان طبیعت که کارهای فـوق ‌العاده ‌ای دارند مثل آنسل آدامز؛ او عاشق طبیعت بود. من هیچ ‌گاه مقایسه نمی ‌کنم، چون امتحانی نیست که سئوال ‌هایش یک شکل باشد. همان ‌گونه که فضاها با هم فــرق دارند، امکانات هم از ابعاد مختلف با یکدیگر قـابل مقایسه نیستند. برای من مشکل است که مثل آدامز نگاتیو یا اسلاید ۲۵×۲۰ داشته باشم. مشکلات مادی هم مزید بر علت است. اگر آنسل آدامز با امکانات عالی و تجهیزات فوق ‌العاده متناسب با شرایط آن روزگار، یک ماه در بیابان اتراق می ‌کرد و عکس می ‌گرفت، قطعاً دغدغه اجاره منزل و هزار و یک مشکل دیگر را مثل ما نداشته است. بنابراین من ناچارم که با دوربین قطع «مدیوم» کـار کنم.

دوست دارید با چه فیلمی از طبیعت عکس بگیرید؟ سیاه ‌و سفید یا رنگی؟

سیاه و سفید را ترجیح می ‌دهم و واقعاً لذت می ‌برم، چه در زمان عکاسی و چه به ‌ هنگام ظهور فیلم و چاپ عکس، امکانات بیشتری وجـود دارد که به آنچه که در نظرم بوده، دست یابم. اما متأسفانـه بازار امروز رنگ را دوســت دارد و خــواهان عکس رنگی است و ناچاراً اسلاید رنگی استفاده می ‌کنم. همیشه با دوربین قطع متوسط عکاسی می ‌کنم که از نظر فنی دارای کیفیت خوبی است و برای چاپ پوستر و کتاب و … مناسب است، البتــه ناگفته نماند که رنـــگ را هم خوب می ‌شناسم. آن ‌جایی که رنگ در طبیعت حرف اول را می ‌زند حتماً رنگی عکاسی می ‌کنم .

عکاسی سیاه و سفید در طبیعت خیلی مشکل است. عکاس باید شناخت خوبی داشته باشد تا بتواند تمام تونالیته ‌های بین سفیدی تا سیاهی را در طبیعت به ‌ دست آورد و روی کاغذ عکاسی به مخاطب نشان بـدهد. من با هر نوع فیلم، سیاه و سفید، رنگی و اسلاید که عکاسی کرده ‌ام تمام مراحل از ابتدا تا انتها را خودم انجام داده ‌ام، ظهور و چاپ از کارهای بسیار مهمی است که عکاسان باید خوب بدانند تا نتیجــه کار راضی ‌کننده باشد. هیچ ‌کس مثل خود عکاس رنگ ‌های موجود در طبیعت را که دیـده و عکاسی کرده ‌است نمی ‌شناسد. حتی یک چاپ ‌کنندۀ عکس بسیار خوب هم، چند بار چاپ عکس را تجدید می ‌کند تا به آنچه مورد نظر عکاس است برسد، تازه کم پیش می ‌آید که موفق شود، اما خود عکاس که همۀ مراحل ظهــور فیلم و چاپ عکس را انجام می ‌دهد، به ‌راحتــی و با حوصله و دقــت ‌ کافی به ‌هنگام چاپ می ‌تواند نقطه به نقطه نور و رنگ عکس خود را تغییر دهد، با تسلط کافی به شرایطی که عکاسی کرده است «داجینگ» و «برالینگ» را انجام می دهد تا عکس شبیه به همان فضا شود.

آیا هنگام عکاسی در طبیعت به چیز دیگری هم فکر می ‌کنید؟

راستش نه، هنگام عکاسی در طبیعت، اجازه نمی ‌دهم مسایل و مشکلات زندگی شخصی و اجتماعی به حیطه کارم وارد شود، تمام وجودم را در طبیعت زیبا و جادویی حل ‌شده می ‌بینم و سعی می ‌کنم آنچه را که خدا آفریده به بهترین شکل به دیگران هم نشان بدهم، خودم را در طبیعت غوطه ‌ور می ‌کنم، جزیی از طبیعت می ‌شوم و فارغ از هیاهوی شهر و اجتماع، با دوربینم در طبیعت به ‌ رقص می ‌پردازم و با حرکت ‌های مناسب، بهترین زاویه را برای ثبت لحظه و قطعه ‌ای از این طبیعت سحرگونه، پیدا می ‌کنم. همین حس را هم به ‌هنگام ظهور فیلم و چاپ عکس ‌هایم دارم. اگر غرق در طبیعت نشوم، آن حس و حالی که درآن است را نمی ‌توانم به مردم نشان بدهم. عکس ‌ها بی ‌روح می ‌شوند. آن ‌ هارمونی که در طبیعت بوده از بین خواهد رفت و عکس ‌هایم مثل قطعه چوبی می ‌شود که حتی حس سوختن را در انسان برنمی ‌انگیزد.

شما نقش موسیقی را هنگام عکاسی چگونه تحلیل می ‌کنید؟

ببینید موسیقی از تأثیـرگذارترین عناصر به ‌هنگام عکاسی است. من این ‌طور می ‌گویم که اصلاًً بدون موسیقـی در طبیعت نمی ‌شود عکاسی کرد.

ترنم گوش ‌نواز پرندگان، صدای طرب ‌انگیز حرکت آب در طبیعت، صدای حرکت بال پرندگان، صدای خش خش برگ ‌های پاییزی و حتی صدای رقص برگ درختان، کنسرت بزرگ موسیقی طبیعت است که هر عکاس عاشق طبیعت را به وجد می ‌آورد تا همان ‌طور که قبلاً گفتیم فارغ از دغدغه ‌های روزمره، ذهن خود را برای بهتر دیدن متمرکز کند.

بنابراین عکاس وقتی وارد طبیعت می ‌شود، نوای موسیقایی طبیعت همراه او است. وقتی عکاس وارد یک چنین فضایی می ‌شود باید بتواند این موسیقی را در عکس خود نشان بدهد. متأسفانه برخی هنگام عکاسی در طبیعت توجه به این موسیقی نمی ‌کنند، یا اصلاً متوجه نمی ‌شوند که تأثیـــر منفی در کارشان می ‌گذارد. می ‌توان هنگام عکاسی برای تمرکز بیشتر و خوب دیدن از موسیقی ‌های خوب آهنگسازان مشهور استفاده کرد. به هرحال هر عکسی دارای موسیقی خاص خودش است، وقتی که از بازار مسگرها یا کارگاه قالی ‌بافی عکاسی می ‌کنیم باید به ‌نوعــی این موسیقی را در پس ‌زمینه عکس به مخاطب ارایه دهیم.

نحوه استفاده از لوازم و تکنیک عکاسی می ‌تواند حس موسیقایی عکس را به ببیننده القا کند، عکاس باید مسلط به امور فنی عکاسی باشد تا در این راه موفق باشد. در یک تصویر که رودخانه ‌ای در آن دیده می ‌شود عکاس با استفاده از سرعت پایین شــاتــر می ‌تواند یک موسیقی آرام را به مخاطب خود ارایه دهد و برعکس با سرعت بالای دوربین، هجوم و خروش آب در برخورد با تخته ‌سنگ ‌ها را، تبدیل به یک موسیقی مهیج در عکس ‌کند. ناگفته نماند که بیننده هم باید جست ‌وجوگر باشد تا صدای آهنگ ‌های مختلف در عکس را به ‌وضوح بشنود.

در عکسی که شما از گنبد و بارگاه حرم امام رضا(ع) گرفته ‌اید، صدای طبل ‌و شیپور نقاره ‌خانه و هم ‌چنین صدای کبوترها را می ‌شود حس کرد، چگونه این موسیقی را در عکس خود ترکیب می ‌کنید؟

ببینید شناخت موضوع مورد عکاسی بسیار مهم است. این به دیدگاه نشانه ‌شناسانه عکاس برمی ‌گردد. عکاس باید بداند که هر عنصر، چه چیزی را در ذهن بیننده تداعی می ‌کند و از آن ‌ها به ‌خوبی در عکس خود بهره ‌ ‌مند شود تا مخاطب از آن عکس لذت ببرد و از طریق عکس وارد آن فضایی که عکاس قرار گرفته بود شود.

کسی که می ‌خواهد از طبیعت عکاسی کند چه مواردی را باید رعایت کند؟

متأسفانه برخی عکاسان بدون مطالعه تاریخ و جغرافیای فضایی که می ‌خواهند در آن قرار بگیرند، می ‌روند و عکاسی می ‌کنند. مثلاً از کوه دماوند می ‌توان پای قله و به همین راحتی عکس گرفت، اما باید از جهات مختلف کوه دماوند را مطالعه کرد و پس از بررسی لازم، بهترین موقعیت را پیدا کرد و در آن قرار گرفت و آن ‌گاه عکس خوبی از دماوند می ‌توان انداخت، به ‌هرحال مطالعه و دانش لازم و همچنین امکانات کافی عکاسی از موارد ضروری است.

استــاد، تا چه اندازه تجربیات چندین ساله خود را در اختیار علاقه ‌مندان به رشته عکاسی طبیعت قرار می ‌دهید؟

در امر آموزش نباید خساست به ‌خرج داد، آنچه که یاد گرفته ‌ام و تجربه کرده ‌ام در اختیار علاقه ‌مندان قرار می ‌دهم. البته بستگــــی به خود شخص هم دارد. برخی پیش من می ‌آیند،۹۰% تا ۱۰۰% مطلب را می ‌فهمند و عمل می ‌کنند، بعضی هم نه. به ‌هرحال خود عکاس برای استفاده از علم و دانش و تجـربیات چندین ساله من می ‌تواند مؤثر باشد، هر چه بپرسد، با کمال میل جواب می ‌دهم. طبیعتــاً من هم بیشتر راغب می ‌شوم که اندوختـه ‌های خودم را که به ‌سختی به ‌دست آورده ‌ام در اختیار کسی قرار بدهم که از خودش علاقه نشان می ‌دهد و تمرین می ‌کند. به ‌هرحال هر کسی عکاس طبیعت نمی ‌شود. باید زحمت کشیـد، دانش را آمـــوخت، سوز و سرما را بر نوک انگشتان حس کرد، گرمای طاقت ‌فرسا، تشنه ماندن در کویر و سختی صعود از ارتفاعات در طبیعت را به جان خرید تا عکسی که از طبیعت گرفته می ‌شود و در برابر چشمان مخاطب قــرار می ‌گیرد، مخاطب با تمام وجود خود را در آن فضا حس کند و بیابد.

استادان شما چه کسانی بودند؟

من عکاسی را با علاقه ‌ای که داشتم خود یاد گرفتم، اما کنجکاو و جست ‌وجوگر بودم. خیلی کار و تمرین می ‌کردم. چون زبان ‌انگلیسی و فرانسه می ‌دانستم خیلی مطالعه می ‌کردم، گمشده ‌های خودم را درکتاب ‌ها جست ‌وجو و پیدا می ‌کردم. آنچه را که مطالعه می ‌کردم به مرحله عمل درمی ‌آوردم، هرجا که کم می ‌آوردم مأیوس نمی ‌شدم، آن ‌قدر می ‌گشتم تا پیدا کنم.

ارتباط شما به عنوان عکاس طبیعت با سایر رشته ‌های هنر چگونه است؟

ادبیات را دوست دارم ولی موسیقی بیشتر با عکاسی رابطه دارد و مقدس است. خاطره خوب یک قطعه موسیقی زیبا، آدم را سر وجد می ‌آورد و تأثیر خوبی بر کار دارد.

آیا هنگام عکاسی در طبیعت دچار ترس شده ‌اید؟

بله، به هر جهت وقتی در یک فضای غیر مأنوس وارد می ‌شوید و کاملاً غرق در عکاسی هستید، یک صدای ناگهانی می ‌تواند شما را دچـار ترس کند. یک بار داشتم از گل و گیاه عکــس می ‌گرفتم، آن ‌جا یک گودال کوچک هم بود. همین ‌طورکه مشغول عکاسی بودم، از طرف گودال صدایی آمد و ناگهان یک ‌چیزی از جلوی من به ‌سرعت رد شد، یک لحظه براثر صدایی که آمد خیلی ترسیدم، لحظــه ‌ای بی ‌حرکت ماندم، مدتی که گذشت و به ‌ خود آمدم خوب نگاه کردم، تازه متوجه شدم که خرگوشی در داخل آن گودال بــوده، از لانه جستی زده و به ‌سرعت فرار کرده، هر دو از دیدن یکدیگر ترسیده بودیم. خرگوش مرا دیده بود و من هم از صدای او که برای من غریب بود ترسیده بودم. البته بعداً خنده ‌ام گرفت و با خود گفتم یک خرگوش کوچک، یک انسان را با آن ‌همه ادعــــا می ‌ترساند، البته کار عکاسی در طبیعت وحشی، آن ‌هم تنها، این ‌گونه مسایل را در پی دارد. حالم که جا آمد، دوباره کارم را ادامه دادم تا جایی که سرمست از عکاسی شدم.

بنابراین یک عکاس طبیعت باید با حیوانات هم آشنا باشد؟

بله، این خیلی مهم است، خارج از مسئله ترس و اضطراب، آشنایی با حیوانات می ‌تواند در تهیه عکس بهتر مؤثر باشد. یعنی این ‌که می ‌توان از حضور آن حیوان در عکس بهره برد، بدون این ‌که هر دو دچار ترس و وحشت از یکدیگر شویم یا به یکدیگر صدمه وارد کنیم.

استاد آیا به همه نقاط ایران برای عکاسی سفر کرده ‌اید؟

خیر، من نقاط جنوب ایران را کاملاً ندیده ‌ام. مثلاً جـزیره ‌های قشم و کیش نرفته ‌ام.

دوست دارید از این جزیره ‌ها عکس بگیرید؟

بله.

چه چیزهایی آن ‌جا هست که شما را علاقه ‌منــد به عکاسی از آن ‌جا می ‌کند؟

طبیعت آن ‌جا با سایر نقاط ایران متفاوت است؛ چهره افراد بومی، نوع زندگی مردم و همچنین فضاهایی که در آنجا هست، انواع حیوانات و جانوران، مثل پرنده ‌ها، ماهی ‌ها و غیره، علاقــه ‌مندم از این ‌ها عکس بگیرم.

شما با چه قطع دوربین کار می ‌کنید؟

من بیشتر از قطع متوسط استفاده می ‌کنم. فیلم ‌های ۶×۶ سرعت عمل را بیشتر می ‌کند، البته قطع بزرگ هم کار کرده ‌ام. در بین فیلم ‌هــا نگاتیـو سیاه ‌ و سفید را بیشتر دوست دارم. اما اکثر مردم دوست دارند طبیعت را رنگی ببینند، بنابراین فیلم اسلاید استفاده می ‌کنم چون از نظـــر کیفیـت و اشباع رنگ و هم از لحاظ وضوح به مراتب از نگاتیو رنگی بهتر است.

استاد، هنگام عکاسی در طبیعت با کدام یک از لنزها بیشتر کار می ‌کنید؟

لنز تله را دوست دارم، چون آدم را با دوردست آشنا می ‌کند. جایی را که عکاس نمی ‌تواند نزدیک شود، اما دوست دارد نمای درشتی از آن داشته باشد، خوب این تنها، قدرت لنز «تله» است که این فاصله را از بین می ‌برد و ارتباط مخاطب را با موضوع به ‌صورت نزدیک و ملموس برقــرار می ‌کند. در واقع می ‌توان گفت تصویری را که خیلی ‌ها نمی ‌توانند از نزدیک شاهد باشند و ببینند، عکاس می ‌تواند با بردن لنز «تله فتو» در منظر دید دیگران قرار بدهد.

استاد فریدنی، شما بیشتر از چه دیافراگمی استفاده می ‌کنید؟

البته بستگی به سوژه ‌ای دارد که درطبیعت انتخاب می ‌کنم. گاهی ‌از دیافراگم پایین استفاده می ‌کنم و بعضی از اوقات دیافـــراگم ‌هـای بالا را به ‌کار می ‌برم، اما در مجموع به ‌خاطر عمق میدان بیشتر و همچنین وضوح تصویر، دیافراگم ‌های بسته مناسب ‌تر هستند. فراموش نشود که این قاعده و قانون کلی و الزامی نیست، بلکه دقیقاً به عکاس بستگی دارد که چه عنصری در عکس برایش از اهمیت ویژه ‌ای برخوردار است.

استاد، نور عامل خیلی مهمی در عکاسی می ‌باشد، در این مورد برایمان صحبت کنید.

شناخت نور اعم از کیفیت و کمیت برای عکاس مهم و ضروری است، چرا که نور عامل اصلی عکاسی است. حالا یک عکاس طبیعت که نور را می ‌شناسد، هنگامی که در طبیعت قرار می ‌گیرد با توجه به دانش و شناختی که از نور دارد می ‌تواند عکسی تهیه کند که مخاطب را شگفت ‌زده کند، عکاس طبیعت با توجه به نوع نوری که در محیط عکاسی وجود دارد و متناسب با فیلمی که در اختیار دارد، خواهد توانست از فیلترهای مناسب استفاده کند.

البته یک مطلب مهم دیگر هم، شناسایی و بررسی نور مناسب فضای مورد عکاسی است. بدین معنا که عکاس باید بداند که برای عکسبرداری از قله دماوند چه ساعتی از شبانه ‌روز، نور مناسب و جذاب روی قله دماوند تابیده می ‌شود. گاهی اوقات عکاس وارد فضای طبیعت می ‌شود، اما به ‌دلیل نور نامناسب نمی ‌تواند عکس مطلوب و دلخواه خودش را بگیرد، بنابراین باید منتظر شرایط نوری ایده ‌آل بشود. خوب این کار عکاسی را مشکل و سخت می ‌کند، اما نتیجه شیرین و دلپذیر است. نور می ‌تواند طبیعت رئال را به یک فضای ثورئال تبدیل کند به ‌ گونه ‌ای که مخاطب شگفت ‌زده شود و در برابر عکس سر تعظیم فرو آورد. بنابراین نمی ‌شود به ‌قول معروف شانسی عکاسی کرد، باید شناخت داشت، ابعاد مختلف نور اعم از کمیت (شدت و حدت نور)، کیفیت (کلوین نور _ تیز یا نرم بودن نور) و هم ‌چنین جهت تابش نور در طبیعت را باید بررسی کرد تا عکس خوب و مطلوبی ارایه شود. عکاس طبیعت نباید به شانس دل خوش دارد.

عکسبرداری در طبیعت ظرایف خاص خود را دارد، در این رابطه تجربیات خودتان را برایمان بیان نمایید.

غیر از این اصول و مبانی که توضیح دادم، غیر از شناخت نور و انواع فیلم ‌ها و لنزهای گوناگون و مناسب برای عکاسی در طبیعت، عکاسان باید به نکات به ‌نظـر کوچک اما مهم تـوجـــه کنند. اگر می ‌خواهیم از طبیعت عکس حرفه ‌ای تهیــه کنیم، قطعاً باید همه موارد و جوانب رعایت شوند. به ‌طور مثال استفاده از یک تک ‌پایه و یا سه ‌پایه مناسب به ‌هنگام عکسبرداری در طبیعت ضروری است. گاهی اوقات از ریموت کنترل استفاده می ‌کنم و ناچاراً استفاده از سه ‌پایه ضــروری است. هنگام استفاده از فیلم حساسیت پایین و هم ‌چنین برای داشتن عمق ‌ میدان زیاد ناچار هستیم که از دیافراگم بسته استفاده کنیم. در این ‌زمان سرعت دوربین پایین می ‌آید، بنابراین برای جلوگیری از لرزش دوربین و همچنین تراز و صاف ‌بودن خط افق استفاده از سه ‌پایه و یا تک ‌پایه الزامی است. عکاس طبیعت با عکاس ‌ خبری فرق دارد، در عکاسی ‌خبری بیشتر سندیت و ثبت موضوع مهم است اما در عکاسی طبیعت (Laud Scape) کیفیت تصویری اعم از نور، وضوح و رنگ اولویت دارد.

رابطه شما به ‌عنوان عکاس طبیعت با دوربین ‌های دیجیتالی چگونه است؟

ببینید، زمان حاضر، زمان سرعت است، خوب تکنولوژی هم در حال رشد است. عکاسـی هم خود را با تکنـــولـــوژی روز منطبــق می ‌کند. الان دوربین ‌های دیجیتالی خوبی به بازار عرضه شده است. اما به ‌نظر من درحال حاضر این سیستم و تکنولوژی برای عکاسی خبری بسیار خوب و متناسب است، چرا که عکاس خبری، با تکنولوژی دیجیتالی قادر خواهد بود که به ‌محض عکاسی از موضوع مورد نظر، فوراً عکس خود را به آژانس یا به جریده خود برساند و در کمترین زمان چاپ شود، اما این تکنولوژی در عکاسی طبیعت هنوز نتوانسته است خواست ‌های عکاسان طبیعت را بـرآورده سازد. یعنی یک اسلاید ۶×۶ قابل مقایسه با عکس ‌های دیجیتالی نیست. با توجه به رشد روزافـــزون تکنولوژی دوربین دیجیتالی، هنوز فاصله زیادی بین این دو وجود دارد. خلاصه دوربین دیجیتال به درد من نمی ‌خورد.

برای شما پیش ‌آمده است که عکسی بگیرید و بعد به آن عکس نگاه کنید و خنده ‌تان بگیرد و یا پیش ‌آمده که آن ‌قدر جذب موضوع شده ‌ باشید که ابتدایی ‌ترین و ساده ‌ترین کار را به ‌هنگام عکاسی فراموش کنید؟

نه، یادم نمی ‌آید. از این اتفاقات پیش نیامده است.

آیا شما از طبیعت بی جان هم عکاسی کرده ‌اید؟

بله، اما من عاشق طبیعت زنده و پویا هستم. عمر خود را در دل ‌طبیعت سپری کرده ‌ام، وقتی در طبیعت حضـور پیدا می ‌کنم، اصلاً همین که برای سفر آماده می ‌شوم تا در دل طبیعت قرار بگیرم انرژی بیشتری پیدا می ‌کنم، حرکت خون در رگ ‌هایم را حس می ‌کنم. درحالی ‌که عکاســــی از طبیعـت بی ‌جان و یا حتی عکاســی از یک برگ و یا گٌل در داخل استودیو، آن حس را در من به ‌وجود نمی ‌آورد. آسمان آبــی، کویـــر بی ‌انتهــا، جنگل سرسبز، خروش دریا، نغمه سحرآمیز پرندگان و رقص طلایی گندم ‌ها در دل طبیعت با هیچ چیز قابل مقایسه نیست. عکاسی در استودیــــو با به ‌کار بستن تمام اصـــول و مبانی و حتی استفاده از ترفندهایی خاص، حس زنده بودن را ندارد. شاید مخاطب راضی باشد و از عکس لذت ببـرد، اما عکاس را شارژ نمی ‌کند انسان هنگام عکاسی در دل طبیعت از این همه مواهب الهی سرمست می ‌شود و خودش را در برابر عظمت طبیعت،کوچک می ‌بیند. بنابراین عکاس تمام تــوان خود را به ‌کار می ‌برد تابتواند گوشه ‌ای ازاین همه عظمت را در قاب ‌ تصویر قرار دهد و سایرین را با آن آشنا سازد. نکته ‌ای دیگر هم وجود دارد و آن اینکه وقتی عکاس وارد طبیعت می ‌شود سوژه ‌های بسیاری در برابر دوربینش قرار می ‌گیرند. اما در استودیو این ‌گونه نیست.

لازم است مطالب مهمی را این ‌جا مطرح کنم و آن این ‌که در دانشگاه به عکاسی طبیعت خیلی جدی پرداخته ‌ نمی ‌شود. چرا؟

نمی ‌دانم. شخصی که می ‌خواهد عکاسی طبیعت را تدریس کند در درجه اول باید طبیعت ‌شناس باشد و خوب کار کرده باشد و تمام رمز و راز این شاخه از عکاسی را بداند. با درس تاریخچه عکاسی فرق می کند که کسی کتب مربوط به این درس را بخواند و برود سر کلاس تدریس کند. مدرس عکاسی طبیعت خودش باید راه ‌های پرپیچ و خم این رشته را سپری کرده باشد تا با داشتن تجربیات و اندوخته ‌های لازم بتواند به دانشجو درس بدهد و او را راهنمائی کند در مقابل سئوالات دانشجو، کم نیاورد.

شما به ‌عنوان عکاس طبیعت افرادی را که در این رشته عکاسی فعالیت می ‌کنند چگونه می ‌بینید؟

از میان آن ‌هایی که من می ‌شناسم و کارهایشان را دیـــده ‌ام، بعضی به دلیل علاقه و پشتکار مداوم و بالا بردن دانش عکاسی خود توانسته ‌اند کارهای خوبی ارایـــه بدهند و قـابل تحسیــن هستند، اما متأسفانه دیده ‌ام که تعدادی از عکاسان بدون شناخت این رشتـــه عکاسی، فقط می ‌روند عکسی از طبیعـت می ‌گیرند و بـرمی ‌گردند. خوب عکس ‌های خوبی از این دسته عکاسان ندیده ‌ام، آن ‌ها باید توان خودشان را بالا ببرند هم در بعد علم و دانش عکاسی و هم در زمینه حضــور مداوم در دل طبیعت و به ‌جان خریدن سختی ‌های طاقت ‌فرسای عکاسی در طبیعت.

طی چندین سالی که در طبیعت عکاسی کرده ‌اید، چه چیز برای شما جالب بوده و شما را متحول کرده است؟

بازی طبیعت خیلی قشنگ است. عوض شدن نور ، حرکت ابرها، تغییرات نباتات و تغییرات فصل، عوض شدن رنگ ‌ها و دیگر مسایل، یک تحولی در من ایجاد می ‌کند، مرا به تفکر وامی ‌دارد و مهم این ‌که این تفکــر باعث بهتــــرشدن عکس ‌های من از طبیعت می ‌شوند.

عکس پرندگان برای من قشنگ ‌ است چون عکس ‌العمــل نشان می ‌دهند، پرواز می ‌کنند، به هوا می ‌روند، چرخ میزنند، پر می ‌زنند، بلند می ‌شوند، دوباره آرام می ‌نشینند، نگاهشان زیبا است، من این ‌ها را دوست دارم.

آیا تا به حال صدمه هم دیده ‌اید؟

بله، عکاس طبیعت باید همیشه آمادگی داشته باشد و بداند که مشکلاتی پیش خواهد آمد از بلندی پرت شده ‌ام و در گودالی که مشخص نبوده افتاده ‌ام و یا در گِل گیر کرده ‌ام و برخی حوادث دیگر که اجتناب ناپذیر است، اما شکر خدا صدمه سخت ندیده ‌ام.

به ‌هرحال اگر علاقــه و پشتکار باشد، این ‌گونه حـــوادث، مانع از کار عکاسی طبیعت نمی ‌شود. این ‌گونه حوادث را من نوازش طبیعت می ‌دانم. یک ‌بار در گِل فرو رفتم و فیلتر روی لنــــز هم داخل گِل افتاد. از گِل بیرون آمدم، فیلتر را هم پیدا کردم، بعد از تمیزکردن دوباره روی لنز دوربین بستم و شروع کردم به عکاسی. اگر علاقـــه و آمادگی نباشد، عکاس با این ‌گونه نــوازش ‌های طبیعــت جا خالی می ‌کند و به قول معروف عطایش را به لقایش می ‌بخشد. خلاصه این ‌ها هم جزو شیرینی ‌های عکاسی در دل طبیعت است.

هنرهای تجسمی، شماره ۲۴