عکس: منصور نصیری

گفت وگو با کریس مالوشنسکى عکاس خبرى

آزاده عصاران



اتفاق هاى بزرگ هنرى از معدود مواردى است که در کشورمان باعث گرد آمدن عده زیادى از هنرمندان داخلى و خارجى در کنار هم مى شود. در این میان آشنایى با نگاه و دید هنرمندان آن سوى مرزها براى خیلى از ما غنیمت است.
«جایزه جهانى هنر و نیایش» در زمستان سال گذشته بهانه اى شد تا ده ها عکاس از ۵ قاره جهان عکس هاى خود را در زمینه نیایش با مفهومى غیرکلیشه اى به ایران بفرستند. تعدادى از آنها که موفق به کسب جایزه از سوى هیات داوران این رویداد هنرى شدند، به ایران آمدند و در طول روزهاى نمایشگاه در راهرو هاى فرهنگسراى نیاوران با روى خوش هر نوع درخواست مصاحبه را پذیرفتند.
کریس مالوشنسکى عکاس سوئدى بود که به خاطر چند مجموعه عکسش به ایران آمد و موفق شد جایزه هزار دلارى هنر و نیایش را به دست آورد یکى از موسسان آژانس عکس مومنت (momentagency.com) در سوئد است و همه وقت و دلایل سفرهایش به این سایت برمى گردد. وقتى در ایران بود ۳۰ ساله شد. تا به حال به بیشتر کشورهاى اروپایى مثل لندن، ایرلند، اسپانیا، ایتالیا، هلند، فرانسه، کشورهاى اسکاندیناوى، روسیه و آمریکا سفر کرده ولى خودش معتقد است: «همه این کشورها شبیه به هم هستند. سال ها است که دلم مى خواست به ایران بیایم و اینجا عکاسى کنم، چون ایران پر از تفاوت است و همه نوع فرهنگ متناقض و متفاوت را در خود پذیرفته. فکر مى کنم بهترین و بکرترین سوژه ها را مى توان در ایران براى عکاسى پیدا کرد که البته براى عکاسان ایرانى عادى شده اند.» اصلیت اش لهستانى است و از ۷ سالگى همراه با خانواده اش به سوئد مهاجرت کرده. علاوه بر رشته فیزیک و مهندسى الکترونیک، تاریخ هنر، تاریخ عکاسى و ارتباطات تصویرى را تا فوق لیسانس در دانشگاه سوربن فرانسه و دانشگاه لینکوپینگ خوانده و در نهایت عکاسى را انتخاب کرده است. وقتى حسم را نسبت به عکس هاى عجیبش از یهودیان و نحوه عبادت و زیارت آنها گفتم، قبول کرد که نوع کادربندى و نور و زاویه هایش این حس غریب را ایجاد مى کند. این شیوه حتى در عکاسى از عروسى هم حفظ مى شود.
عکس هایش در میان بقیه عکس هاى خارجى به شکل عجیبى مخاطب را نگه مى داشت. چند بار که مقابل یهودیان در حال عبادت مى ایستادى و رد مى شدى باز هم احساس مى کردى، چیزى در این عکس ها هست که ندیده اى و باید دقیق تر نگاه کنى. کادرها گویا امضا دارند و نور و کنتراست به شکل دلهره آورى تصویر را منحصر به فرد کرده.
آن روزها پیدا کردنش زیاد سخت نبود. معمولاً یا در میان طبقات فرهنگسراى نیاوران با دوستان ایرانى اش حرف مى زد یا دوربین به دوش از زوایاى عجیبى در حال عکاسى از آدم ها و عابران بود.
کارش را با عکاسى مطبوعاتى شروع کرده و در روزنامه هاى معروف سوئد مشغول به کار مى شود.
اولین دلیلى که براى این شیوه عکاسى آورد این بود که قبل از عکاسى از سوژه هاى خاص، اصلاً دست به دوربین نمى برد: «براى عکاسى از چهره هاى مشهور سوئد مدتى با آنها مراوده داشتم. کمى از دور و کمى هم نزدیک. سعى مى کردم (و مى کنم) اول روحیات آدم ها را بشناسم. آن که وسواسى است و روى سر و وضعش حساس است، باید درست حسش منتقل شود و در برابر یک هنرپیشه که دوربین برایش معمولى شده، قرار گیرد.» حین صحبت لپ تاپ کوچکش را روشن کرد و عکس هایش را نشان داد. در همه آنها کاملاً محسوس بود که با سوژه ارتباط روحى برقرار کرده. احترام به سوژه و اتصال به نقطه حساس هر کدام از آنها در عکس ها فریاد مى زد. او کنار یکى از ثروتمندترین مدیران زن سوئد ساعت ها قدم زده بود تا بتواند او را در یک حس واقعى اسیر کند و عکس بگیرد. براى عکاسى از یک زن نویسنده معروف که از مطبوعات و عکاس ها فرارى بود، ۷ ساعت رانندگى کرده بود تا او را در ییلاق و در اوج تنهایى اش ثبت کند.
مى گفت: زمانى که در روزنامه عکاس بوده با همه محدودیت ها و مشکلات براى عکاسى از آدم هاى کسل کننده، اتاق هاى بى روح کنفرانس و مصاحبه هاى مطبوعاتى دست و پنجه نرم کرده ولى به این نتیجه رسیده که اگر عکاس کمى دقت کند و انتظار بکشد، حتماً سوژه خودش را نشان مى دهد و او مى تواند از زاویه و شرایطى عکس بگیرد که بقیه موفق نشده اند.
او مى گوید: «تجربه هاى زیادى در عکاسى خبرى و مطبوعاتى پیدا کردم. محدودیت هاى زیادى در این زمینه وجود دارد. مثلاً باید سریع عکس را بگیرى و برسانى. باید اتاق هاى کسل کننده کنفرانس، رنگ هاى مرده میز و صندلى ها و شخص مصاحبه شونده اى را تحمل کنى که هیچ جذابیتى براى عکاسى ندارد. اما یاد گرفتم که صبور باشم و در چنین شرایطى منتظر یک اتفاق بمانم تا بتوانم عکس دلخواهم را بگیرم. گاهى واقعاً هیچ چیز خوبى در جایى که مى خواهى عکاسى کنى وجود ندارد که به کادرت کمک کند؛ نور وحشتناک است و فرد هم خسته کننده ولى من به عنوان عکاس یا باید حرف جدیدى براى گفتن داشته باشم یا اینکه بى خیال عکاسى شوم!»
او جوایز متعددى را در زمینه عکاسى خبرى از آن خود کرده که از میان آنها مى توان به جایزه اول عکس سال سوئد در سال هاى ۱۹۹۹ و ۲۰۰۱ و ۲۰۰۳ اشاره کرد.
یکى از مواردى که در اکثر عکس هاى او مشهود است، ارتباط حسى او به عنوان عکاس با سوژه است: «تکنیک مهم نیست. احساس عکاس اهمیت دارد. عکس باید بیننده را به تفکر وادار کند. حقیقت این است که من اول موضوع را نگاه مى کنم. اگر لازم باشد با او هم کلام مى شوم و بعد از مدتى دست به دوربین مى برم. ممکن است در این فاصله حتى چندین فریم خوب را از دست بدهم ولى ترجیح مى دهم قبل از عکاسى سوژه ام را بشناسم. گاهى نقاط ضعف سوژه دلیل عکاسى ام مى شود و گاهى احساسات درونى او وادارم مى کند که عکس بگیرم. در هر صورت چیزى که برجستگى روحیه سوژه را نشان دهد، مدنظرم خواهد بود.»
مالوشنسکى در گزارشى تصویرى که از «خواهران برژیدت» در یک صومعه کوچک و دورافتاده داشت، عکس هاى غریبى را از نحوه زندگى آنها، مراسم نیایش، آداب مذهبى و گذران روز و شب شان ثبت کرده و در کتابى به چاپ رسانده. در مورد این پروژه کریس بیش از سه سال با آنها زندگى کرده و به مدت چند هفته فقط نگاه کرده و تلاش کرده تا با آنها همراه شده و اعتمادشان را جلب کند، نه اینکه بر حسب وظیفه فقط عکاسى کند.
در عکس هایش جزئیات ریز و درشت اطراف کادرها، پس زمینه و پیش زمینه متحرک، حرکت و فوکوس نبودن بعضى از بخش ها مشهود است. اینها جزء تکنیک هاى او محسوب مى شوند.کریس تحت تاثیر برسون عکاسى را شروع کرده. عاشق سالوادور دالى است و از عکاسى تخت متنفر. همه اینها یعنى اینکه حرف جدیدى را در عکس هایش مى زند.
وقتى از کریس در مورد عکس هاى عکاسان ایرانى مى پرسم، مى گوید: «نمى توانم بگویم عکس خوب چیست، ولى این را مى دانم که عکس باید آنقدر عمق داشته باشد که بیننده را نگه دارد. عکاس در کشور ما فقط روى یک رشته تمرکز دارد و در همان زمینه هم کار مى کند ولى در ایران به نظر مى آید که یک نفر هم ورزشى عکاسى مى کند، هم خبرى، هم پرتره! این به نظر من باعث مى شود که فرد توانایى و علاقه شخصى خودش را پیدا نکند. این را در مورد تعداد معدودى از عکس هایى مى گویم که در نمایشگاه و جاهاى مختلف و نشریات شما مى بینم. در تعدادى از عکس هاى شرکت کننده در نمایشگاه هنر و نیایش، حرکت، زاویه و سوژه خوب را پیدا کرده ام ولى احساس مى کنم چیز جدیدى در میان آنها نیست. یعنى کسى به خود سوژه آنقدر نزدیک نمى شود که احساسات، عواطف و انرژى آن را هم ثبت کند. همه از لنزهاى تله استفاده کرده اند و از فاصله هاى دور عکس گرفته اند.»
او در طول اقامتش روزنامه هاى شرق، همشهرى و ایران را نگه داشته و همان جا در مورد عکس هایشان نقدهاى فراوانى داشت. عکس یک صفحه اول هر کدام را نشانم داد و گفت: «من نمى دانم موضوع یا تیتر این عکس چیست ولى هر چه باشد واقعاً عکس مرا درگیر نمى کند. تفاوت این عکس ها در اندازه و کیفیت چاپ است وگرنه حس مى شود، حتى یک عکاس همه را در آن کنفرانس خبرى گرفته. در حالى که در مطبوعات غربى عکاسان براى رقابت با یکدیگر هم که شده عکس هاى عجیب و خاصى را به عنوان عکس یک رو مى کنند. ببینید، این نوع کادربندى و نگاه به سوژه شاید فقط از یک وظیفه شناسى مى آید. من فارسى نمى دانم ولى مطمئنم که در این کنفرانس خبرى با وجود همه محدودیت ها، بالاخره زاویه اى وجود دارد که این عکس را از بقیه متفاوت تر نشان دهد.»
کریس با اشاره به بعضى از عکس هایى که مثلاً مرکز عکاس آنها اصلى یا فوکوس روى لیوان، صندلى و میز بود تا سوژه مى گفت: «واقعاً این عکس ها را نمى فهمم. قبول دارم عکاس خبرى در یک شرایط خاص و خاکسترى نمى تواند غیر از واقعیت سوژه خود پشت میز کنفرانس چیز دیگرى بسازد ولى اینجا است که خلاقیت عکاس خود را نشان مى دهد. اینجا است که عکس اول روزنامه ها روى کیوسک باعث خرید و انتخاب یک نشریه مى شوند!»
کریس در مورد عکاسان سوئدى مى گوید: «در سوئد عکاسان خیلى خوب زیاد نیستند! در حالى که در کشور شما عکاسان خیلى خوب بیش از متوسط ها و ضعیف ها هستند. من عکس هاى رضا دقتى و عباس مگنوم را خیلى دوست دارم. آنها واقعاً با سوژه هایشان ارتباط برقرار مى کنند، واقعاً موضوع را درک مى کنند. در میان برخى از عکاسان ایرانى این موضوع وجود دارد ولى گاهى به فراموشى سپرده مى شود. شاید بزرگترین مسئله عکاسان ایرانى این است که از لنزهاى تله و دوربین هاى دیجیتال براى دور بودن از سوژه خود استفاده مى کنند. شاید این قضیه اشکالى نداشته باشد ولى من با آن مشکل دارم. شیوه من این است که باید به سوژه نزدیک شوم، به همین دلیل اصلاً از تله استفاده نمى کنم و ترجیح مى دهم با سوژه نزدیک باشم تا اینکه لحظه هایش را بدزدم.»
او آدم باحوصله و حساسى است. حساس نه از آن جهت که ما مى گوییم هنرمندانمان در آن غوطه مى خورند. کافى است از او یک نظر بخواهید. براى همه وقت مى گذارد، حتى اگر براى اولین بار چند تا عکس گرفته باشید، ساعت ها در مورد تکنیک، روانشناسى و نگاه منطقى و حسى که مى توانید در آن عکس آماتور به سوژه داشته باشید، با شما صحبت مى کند.
براى او جالب ترین چیز در ایران تعداد رستوران ها و فست فود ها بودند. همین مسئله به او ایده داد که به سراغ غذاى محبوبش برود و به قول خودش «پروژه کباب» را پیاده کند. او یک روز کامل به شهررى رفت و شاید کمتر چلوکبابى بود که سوژه عکس هاى او نشد! با ۴۰ رول فیلم پر که برگشت، دیگر کاملاً از سفرش به ایران راضى بود. مى گفت هنوز کلى سوژه هاى جذاب و عجیب اینجا هست که تمایل دارد عکاسشان باشد، ولى نه به شکل یک توریست.

روزنامه شرق، ۳۰ تیر ۱۳۸۴، سال دوم، شماره ۵۸۱