همین است که هست

گفت و گو با سیف‌الله صمدیان با چشم درون و هنر و نیایش آغاز شد اما نهایتا به انجمن ملی ختم شد.
سیف‌الله صمدیان متولد ۱۳۳۲ در ارومیه  و فارغ التحصیل زبان و ادبیات انگلیسى از  دانشگاه تهران است.
او از یکم دى ماه ۱۳۷۱ انتشار ماهنامه تصویر را آغاز کرد و ده سال بعد جشن تصویر را به راه انداخت.
گفت و گوی ما با وی،که یکی از پر مشغله ترین مردان عکاسی امروز ایران است، دوم مهرماه ۸۷ انجام شد.


به نظر شما جمع کردن برنامه هایی که با مشکل رو به رو شده و برگزار کردن آنها به هر قیمت و با هر کیفیتی ارزشمند است؟
منظورتان «نمایشگاه چشم درون»  و « جشنواره هنر و نیایش» است؟

بله- دقیقا.
پس بگذارید من سوال شما را به این شکل بپرسم که: «در این آشفته بازار عکاسی ایران که مدیریت فرهنگی- هنری قدرتمندی، حتی در قالب یک انجمن بالای سرش نیست، چرا آدمی مثل سیف ا… صمدیان که بنا به دلایلی مورد اعتماد بخشی از جامعه عکاسی است، با علم به اینکه امکان دارد دوباره بازی بخورد، این گونه مسؤولیت‌ها را قبول می‌کند؟»
اگر بخواهم در یک جمله جواب بدهم باید بگویم که: همین است که هست. اگر قرار بود من هم به اندازه‌ خیلی‌های دیگه فقط بگویم «چرا»، یک صدم کارهایی که انرژی من، نه خود ِ من، پیش برده، انجام نمی‌شد.
البته این جواب سوال شما نیست و ته دل خودم را  هم راضی نمی‌کند ولی اصولا، یاد گرفته‌ام در این مملکت، نباید از رو رفت. اسمش پررویی نیست اسمش مقاومت پنهان ولی مداوم است. این مقاومت، یک جور اعتماد است به خودم، به اعتقاداتم و به کاری که می‌کنم و همیشه می‌گویم باید اینقدر در کاری که انجام می‌دهی پافشاری کنی تا مشکلات از رو بروند حتی اگر به تو ضربه می‌زنند.
من تلاش می‌کنم به اغتشاش سامان بدهم  و می‌خواهم به کسانی که دنبال اغتشاش کردن هستند بگویم بنشینید سرجایتان. چرا که، کسانی هستند که نگذارند شما و نگاه برهم زننده‌تان، پیروز شوید.

نتیجه این نوع کار کردن خود شما را راضی می‌کند؟

صد در صد، من کاری نمی‌کنم که از نتیجه‌اش ناراضی باشم. این را از ته دل می‌گویم.
مثلا در مورد همین دو پروژه، فشار اقتصادی وحشتناکی به من وارد شد. تا امروز، که نه ماه، از برگزار شدن چشم درون گذشته، هنوز قرارداد امضا شده به دستم نرسیده چه برسد به حساب و کتاب. اما با این وجود کار، در عرصه ملی و بین‌المللی بازخورد مثبتی داشت و این به من دلگرمی می‌دهد.

خیلی‌ها هم  گله‌مندند که مثلا چرا کاری که برای تصویر سال به شما داده‌اند سر از این نمایشگاه‌ها در آورده است.

اتفاقا من خیلی حواسم جمع است که این اتفاق نیفتد.
ما از تک تک افراد اجازه گرفتیم و از دویست و بیست نفر، شاید پنج نفر باشند که با خبر نشده بوده و نمی‌دانستند. آن هم به این علت که نتوانستیم به آنها دسترسی پیدا کنیم. این گونه اتفاقات در هر کاری پیش می‌آید.
اما اگر من بی‌حرمتی می‌کردم و امانتدار نبودم، دیگر هیچ کس کارش را به من نمی‌داد.

شما به وجود آشفتگی در عکاسی ، اشاره کردید…

نه تنها در عکاسی، که در کل جامعه این آشفتگی وجود دارد، اما نمود آن در عکاسی بیشتر است. به این دلیل که عکاسی بی واسطه ترین، رک ترین و صریح ترین بازتاب از چهره جامعه است.

این آشفتگی در عکاسی است یا در عکاسان؟  چون وقتی احتمال تخریب عکسخانه مطرح شده بود، از قول شما نقل شد که: « چندین سال است که منتظر راه افتادن  انجمن ملی عکاسی هستیم اما تاکنون این انجمن تاسیس نشده و هرکسی دارد کار خود را می‌کند. متاسفانه آنها درباره موزه عکسخانه نیز، نمی‌توانند به نظر واحدی برسند و به اجماع رسیدن در باره مسائل عکاسی، چیزی جز شعاری تو خالی نیست.»
نه، احتمالا این برداشت شخصی خبرنگار از حرف های من بوده است. من هیچ وقت آدم منفی بافی نیستم و نا امیدانه حرف نمی زنم. البته  مثبت گفتن را هم افتخار نمی دانم  ولی مثبت دیدن را چرا.

لطفا واضح تر بگویید. خیلی از عکاسان از روح کلی حاکم بر جامعه عکاسی گله مندند به نظر شما این مشکل وجود ندارد؟
به شکل وحشتناکی وجود دارد.

علت آن چیست؟

به نظرم برای اینکه  دنیای بعضی‌ها خیلی کوچک است.

با این وصف می‌توان همه را زیر سقفی به نام «انجمن ملی» گرد هم آورد؟
صد در صد. انجمن را اساسا برای اصلاح  این شرایط لازم است.
متاسفانه حسادت‌ها، کوته نظری‌ها و رقابت‌های پیدا و آشکار سبب می‌شود که همه با هم سلام و علیکی ظاهری داشته باشیم اما در خفا، زبانم لال، برای همدیگر طناب دار ببافیم. هر چه می‌گذرد این کدورت‌های کوچک، حقیرانه و نا پیدا بیشتر می‌شود.
گاهی هم دشمنی کلی با هم نداریم ولی نمی‌توانیم با سعه صدر همدیگر را تحمل کنیم.
تا اینها از بین نرود و به یک جمع بندی انسانی از موقعیت نرسیم، واقعا کارمان دشوار و خطرناک است… هیچ چیز دیگر نمی‌توانم بگویم …

و آیا می‌توان برای انجمن ، آینده روشنی متصور شد؟

دوست دارید بگویم می‌شود یا نمی‌شود؟  

پیش بینی خودتان را بگویید.

پیش بینی من این است که باید خیلی شانس بیاوریم تا به جایی برسیم. چون می‌گویند:
«از بهارش پیداست…»
در حالی که وزارت ارشاد یا وزارت کشور، یا هیچ جای دیگری، حتی یک اتاق ناقابل در اختیار ما قرار نمی دهند تا حداقل جلسات هیات موسس را برگزار کنیم، دیگر چه انتظاری می‌توان داشت؟ جلسات یک مدت در خانه هنرمندان برگزار می‌شد، یک مدت در دفتر موزه یا فرهنگسرای نیاوران یا انجمن دفاع مقدس یا در دفاتر شخصی ما.
ماه رمضان یک شب انجمن عکاسان دفاع مقدس میهمانی افطاری داده بودند و ما، هیات موسس، سر یک میز نشستیم و گفتیم این میز برای جلسه امشب ما باشد.
ظاهرا هیچ مرجعی نیست که بتواند که به  انجمن‌های در حال تاسیس، پایگاه و حداقل امکاناتی بدهد.

الان چند سال است که انجمن در حال تاسیس است و این روند کمی طولانی شده است. علت چیست؟

به خاطر فضایی که ما در آن قرار داریم، به خاطر بی سرو ته بودن خیلی از روابط اداری و کند شدن کار در وزارتخانه‌ها است که هنوز کار به سرانجام نرسیده. من در تصویر سال پارسال، عکس‌هایش را چاپ کردم  و خبر دادم اساسنامه برای تصویب رفته است. اما بعد ایراداتی به اسم «انجمن ملی عکاسان ایران» گرفته شد که خیلی عجیب و غریب است و به همین ترتیب چیزهای کوچکی که اصلا به ذهن کسی نمی‌رسد رخ می‌دهد و ما را شش ماه عقب می‌اندازد.
در حال حاضر منتظریم تا با یکی از پیشنهادات ما برای نام انجمن موافقت بشود.

اسامی جایگزین چیست؟

دقیق یادم نمی‌آید. چند انتخاب داشتیم. مثلا «انجمن عکاسان معاصر» و «انجمن عکاسان ایران»، و چیزهایی مانند این.

شما، به عنوان یکی از اعضا هیات موسس، فکر می‌کنید به چه دلیل تاسیس این انجمن ضروری است؟

برای اینکه مرجعی باشد که بتواند به این بی سرو سامانی  وضعیت عکاسی در کشور، سامان بدهد. از نظر آموزشی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و به طور کلی همه ابعاد، آن را زیر چتر حمایتی خود قرار دهد. چه کسی چنین چیزی را نمی‌خواهد؟