ساسان توکلی نامی بسیار آشناست. عکاسان جدا از وب سایت تهران ۲۴، حضور پر انرژی او را در مراسم اختتامیه تصویر سال دیده‌اند  و آنها هم که عکاس نیستند، با تیتراژ  و آنونس‌هایی که برای سریال‌های تلوزیونی می‌سازد، پای برنامه مورد علاقه خود نشسته‌اند. و این تنها بخشی از کارهای اوست.
البته با وجود دامنه وسیع فعالیت‌ها کمتر درباره خودش خوانده و شنیده‌ایم. این گفت و گو تنها مقدمه ای‌است برای آشنایی بیشتر با این هنرمند توانا …

880913_1.jpg


آقای توکلی چند سالتان است؟ کجا متولد شده‌اید و در چه رشته‌ای تحصیل کرده‌اید؟

من در سال ۱۳۴۱ در تهران متولد شدم و دیپلم ریاضی فیزیک دارم.

لطفا کمی از فعالیت‌های این روزهایتان و کارهایی که در دست دارید، بگویید.

یکی از کارهای جدیدی که این روزها کمی به آن مشغولم عکاسی و فیلمبرداری سه بعدی با دو دوربین است. البته این کار جدیدی در دنیا نیست و حدود ۵۰ سال پیش ابداع شده است. اما ما این کار را در ایران با استفاده از قطعات سخت افزاری ای که خودمان می‌سازیم، راه انداخته‌ایم. محصول این کار تصاویری می‌شود که بعد دارد و با عینک مخصوص باید دید. این اتفاق مدت‌هاست که در اروپا و امریکا رخ می‌دهد و از کپی غیرقانونی فیلم‌ها جلوگیری می‌کند و بعلاوه بیننده را تشویق به سینما رفتن می‌کند.
 از طرف دیگرعکس‌های ۳۶۰ درجه را کار می‌کنم که از سال ۲۰۰۲ راه انداختیم و با کیفیت بالا انجام می‌دهیم. البته در آن زمان متاسفانه این کار خوب شناخته نشد و اکنون پس از گذشت چندین سال کم کم توجه نسبت به آن جلب شده و علاقمندان قابل توجهی پیدا کرده است که باعث شده مشتری به سوی ما بیاید.
علاوه بر این‌ها، برخی کارهای کوچک تلویزیونی هم انجام می‌دهم.

یکی از نکاتی که معمولا در مورد شما گفته می‌شود این است که به شدت تکنیکی هستید و به جدیدترین ابزار و آخرین نرم افزارها تسلط دارید، لطفا درباره اهمیت این موضوع در کار توضیح بدهید.
سال ۶۸ که اولین کامپیوترهای شخصی وارد ایران شد من نیز همان زمان اولین تصاویر را به گونه ای دیجیتایز کرده و وارد کامپیوتر کردم. از همان موقع، عاشق این کار شدم و روز به روز دنبال کردم. به تدریج با نرم افزارهای مختلف و ورژن‌های متفاوت آنها کار کردم و پا به پای آنها پیش رفتم. در نتیجه وقتی نسخه جدیدی از یک نرم افزار می‌آمد تازه‌های آن را به راحتی می‌شناختم و راهکار آن را می‌یافتم.
به نظر من وقتی پا در دنیای دیجیتال بگذاری دیگر نمی‌توانی از آن بیرون بیایی. دنیایی که لحظه به لحظه تغییر می‌کند تو را با خود می‌کشد.

سال‌ها پیش ساخت فیلمی درباره ایران را آغاز کردید، به نقاط مختلف ایران رفتید و راش‌های ارزشمندی تهیه کرده‌اید، اما هنوز آن را به شکل فیلم ارایه نشده است، علت چیست؟
بعد از اینکه چند نمونه کار دیجیتال ساختیم و در تلویزیون پخش شد، به تلویزیون و وزارت ارشاد پیشنهاد دادم که از این سیستم‌ها استفاده کنند. آن موقع دستگاه‌ها گران بود و تقریبا هم قیمت الان در می‌آمد ولی به هر حال می‌توانستیم این کار را انجام دهیم. فیلم «ایران» حاصل همین دوره کاری با مسئولین وقت وزارت ارشاد بود. آن زمان هنوز دوربین‌ها آنالوگ بود و دیجیتال نیامده بود. قرار بود مستندی با شعار «بدون کلام« با موسیقی و ریتم بسازیم که هم موسیقی ایرانی داشته باشد و هم تصاویر خاصی از ایران. با ده دوازده نفر، سفر سه ماهه‌ای را با دوچرخه آغاز کردیم. آن موقع قرار بود فیلم ساخته بشود و اکران عمومی بشود، اما نشد. این پروژه به خاطر تغییر مسوولین در وزارت ارشاد به سرانجام نرسید. دیر کرد پرداخت وامی هم که قرار بود در اختیارمان قرار گیرد، من را با بدهی زیادی رو به رو کرد.
فیلم سازی بسیار پر هزینه است به ویژه اینکه کار در سفر باشد. با وجود اینکه ما چریکی زندگی می‌کردیم، باز هم هزینه‌ها بالا بود. در نتیجه متوقف شد و من ناچار شدم سه چهار سال بعد از آن، کارهای خدماتی دیگری انجام دهم تا بتوانم بدهی‌ها را بازپرداخت کنم و در نهایت وامی را که به ما داده بودند، دو برابر پس بدهم.
در نتیجه این فیلم متاسفانه متوقف شد و حاصل آن همه زحمت به یک فیلم شش دقیقه‌ای تبدیل شد که در جشنواره فیلم سوره سال ۷۶ شرکت کرد. این فیلم در آن جشنواره برنده شد و در بولتن اسمش به عنوان بهترین کلیپ آمد اما در موقع اهدای جوایز فیلم را حذف کردند و نامی از آن نبردند. آن اتفاق هم مرا بسیار دلسرد کرد و کار دوباره متوقف شد.
اما امروز، پس از گذشت حدود  15سال، بخش فرهنگی سفارت ایتالیا با دیدن بخش‌هایی از این فیلم از آن برای شرکت در جشنواره میراث فرهنگی رم دعوت کرده است. قرار است آن را در ۴۰ الی ۵۰ دقیقه تدوین کنم و برای شرکت در این جشنواره بفرستم.
این فیلم به گونه‌ای است که بیننده در آن قاب‌های متحرکی از عکس می‌بیند که دوچرخه سواری آنها را به هم وصل می‌کند.

فیلم کی آماده خواهد شد؟

از آنجا که هم تهیه کننده و هم کارگردان این فیلم خود من هستم، ناخود آگاه فشاری احساس نمی‌کنم که کار را زودتر پیش برده و تمام کنم. اما به هر حال باید برای تابستان سال آینده آماده باشد.
فیلم کاملا سینمایی است و باید مستقل باشد. در این فیلم شما سکانس زیبایی از ارگ بم و مقبره کورش و چیزهای دیگری می‌بینید که آنقدر تغییر کرده‌اند که امروزه به دلیل تخریب یا استفاده نادرست توریستی، دیگر جذابیت تاریخی خود را از دست داده‌اند.

880913_2.jpg


شما جدا از عکاسی درساخت فیلم، تیتراژ، آنونس، تبلیغات و جلوه‌های ویژه کامپیوتری فعال‌اید، چطور بین این کارها هماهنگی ایجاد می‌کنید و عکاسی در این میان چه جایگاهی دارد؟

تیتراژ و فیلم کوتاه بستری است که هر کاری دلم می‌خواهد انجام بدهم و ایده‌هایم را آنجا اجرا کنم. تلاش می‌کنم همواره تیتراژ خوبی روی آنتن ببرم.
ممکن است در سال فقط سه یا چهار تیتراژ کار کنم اما ۳۶۵ روز سال اسمم روی آنتن باشد. وقتی تیتراژی پخش می‌شود، حتی خیلی ها هم که اصلا آن کار تلویزیونی را نمی بینند، کار من را می بینند.
معمولا آنونس نمی سازم. این کارها، کار من نیست ولی سعی می کنم اگر کاری انجام می دهم، واقعا خوب باشد.آخرین کارم دو تا آنونس برای سریال «شمس العماره» بود.
در حوزه تبلیغات هم، با وجود اینکه کاری بسیار پر در آمد است می توانم بگویم به طور کلی فعال نیستم و سراغش نمی روم. در مورد جلوه های ویژه هم جز در موارد خاص سعی می کنم کاری انجام ندهم. جلوه های ویژه کاری است که پیش زمینه می خواهد و باید یک سری اتفاقات در زمان فیلمبرداری بیفتد.  چون معمولا این اتفاق رخ نمی دهد و زمان فیلمبرداری کارها هماهنگ شده نیست دردسر زیادی دارد و نتیجه نهایی افت می کند و به همین دلیل جلوه های ویژه را قبول نمی کنم. چون هرچقدر زحمت بکشی به دلیل آنکه از ابتدا پیش بینی نشده، کار ضعیفی خواهد شد.
اما عکاسی همیشه در کنار کارهایم هست. فیلم را با عکس می گیرم.
به عبارت دیگر عکاسی شغل من نیست. عشق من است. همواره سعی می کنم راه و روش دیگری برای عکاسی پیدا کنم. به عنوان کار دوم بسیار جالب است. حتی اگر راننده کامیون هم بودم عکاسی برایم جالب بود.

کدام یک را شغل تان می‌دانید؟
من تصویر سازم. البته اگر بخواهم صریح‌تر جواب بدهم، باید بگویم خودم را فیلمساز می‌دانم  و آخرش هم همین خواهد شد.

چه چیزی شما را در این همه کار متفاوت موفق می‌کند؟
همیشه برای موفق شدن خیلی پافشاری کردم. مثلا می‌خواستم از پیچ‌های جاده چالوس عکس بگیرم، بارها رفتم و گرفتم ولی نشد. آنقدر این کار را ادامه دادم تا بالاخره آن عکسی را که می‌خواستم، گرفتم. باید آنقدر پافشاری کنیم تا اتفاقی که می‌خواهیم بیفتد. من این کار را از مستندسازان بی بی سی یاد گرفتم که چقدر با دقت و حوصله کار می‌کردند. آنها گاهی برای پانزده ثانیه تصویر از حیات وحش، یک هفته وقت می‌گذاشتند.

نظرتان درباره بازار خرید و فروش عکس در ایران و مشکلاتی که دارد، چیست؟

شخصا عکس تک شات کم فروخته‌ام و اگر هم بوده، معمولا خریدارها خارجی بوده‌اند. خیلی‌ها از عکس‌های من بصورت مجانی استفاده کرده‌اند. نمونه‌اش در فیلم «فقر و فحشا»، مسعود ده‌نمکی عکس‌های تهران ۲۴ را برداشته و در فیلم استفاده کرده است. عکس‌هایی که در آن، سعی کردیم زیبایی‌های تهران را به خارجی‌ها نشان دهیم، ولی ایشان بدون اجازه آنها را برداشته و استفاده کرده و این در حالی است که حتی لوگوی ما هم در آن دیده می‌شود. من معمولا عکاسی را بصورت پروژه‌ای انجام می‌دهم. مثلا برای شهرداری تهران که در سایت  Tehran.ir  قرار گرفته یا برای گردشگری مجازی در تهران و کیش.

از عکس‌هایتان، نمایشگاه نمی‌گذارید؟
یک بار نمایشگاه داشته‌ام و خیلی دوست دارم باز هم داشته باشم. به هر حال در فکرش هستم و شاید به زودی این کار را انجام دهم.

به عقب برگردیم وکمی از خاطراتتان بگویید. چطور عکاسی را شروع کردید و چگونه وارد کارهای دیگر شدید؟

یازده دوازده سالم بود که دوربین لوبیتل دایی‌ام را گرفتم  و کتاب‌های  چاپ و ظهور عکاسی را هم خریدم و دست به کار شدم. عکس می‌گرفتم و بدون آگراندیسور چاپ می‌کردم که خیلی برایم جالب بود. از اینجا بود که با دوربین عکاسی آشنا شدم. چهارده ساله بودم که دوربین سوپر هشت فیلمبرداری تهیه کردم و شانزده سالم بود که فیلمی از درگیری‌های خیابانی تهران زمان انقلاب ساختم به نام «روزهای به یاد ماندنی» حدودا ده سال پیش بود که سیما فیلم کلیپی در مورد انقلاب سفارش داد و من همین فیلم را پیشنهاد کردم که مورد استقبال قرار گرفت و از تلوزیون هم پخش شد. فیلم حدود شش، هفت دقیقه است و موسیقی آن را «آلبرت آراکلیان» ساخته است.
از آن به بعد وقفه‌ای پنج شش ساله در کارم افتاد. دوران جنگ بود و من هم سرباز بودم اما دوربین نداشتم و از آن دوران هیچ تصویری ندارم. تا سال ۶۶، ۶۷ که دوربین ویدئو خریدم و کار جدی را با آن آغاز کردم.

880913_3.jpg


کمی سایت «تهران بیست و چهار» و فعالیت‌های آن را معرفی کنید.

اولین سایتم را در سال ۱۹۹۹ راه اندازی کردم که صحنه دات کام نام داشت. در همان ایام، یک روز زمستانی که در تهران برف آمده بود، بیرون رفتم و هفت هشت عکس گرفتم و برای خواهر و برادرم ایمیل کردم. آن موقع به ندرت عکسی از تهران در اینترنت وجود داشت. این عکس‌ها فوروارد شد و از یکی برای دیگری ایمیل شد. بعد از آن تعداد زیادی ایمیل تشکر آمیز برای من رسید که در اغلب آنها تقاضا شده بود این کار را ادامه بدهم. به این ترتیب بود که تهران بیست و چهار راه افتاد و هر روز در آن عکس می‌گذاشتیم و تقاضا، استقبال و علاقه هم روز به روز بیشتر می‌شد. الان هم اگر شما Tehran را در گوگل جستجو کنید، این سایت از اولین نتایج است. در حال حاضر هم سی و دو هزار عکس در آرشیو این سایت وجود دارد. برای همین این روزها هم که عکسی آپلود نشده همچنان سایت از جستجوی عکس‌ها بازدید کننده دارد.
در این سایت شما ایران زیبا را می‌بینید و ایرانیان مقیم خارج از کشور مشوق تشکیل آن بوده‌اند و چنین رنگ و بویی به آن دادند. چون برای مقابله با تبلیغات ضد ایرانی خیلی به درد آنها می‌خورد. خیلی‌ها هم عکس می‌فرستادند اما به دو دلیل اغلب نمی‌توانستیم از آنها استفاده کنیم. یکی اینکه بعضی از آنها کیفیت نداشت و دیگر اینکه من عکاسی را سینما می‌بینم، همه عکس‌ها در سایت از یک زاویه و با یک کادر مشخص است. بعضی عکس‌ها که به دستم می‌رسید عمودی بود و عملا امکان استفاده از آن در سایت وجود نداشت. به هر حال تک و تنها نمی‌توانستم از پس آنها بر بیایم و باید یک نفر مسوول بررسی و انتخاب و آپلود آنها می‌گذاشتیم که فعلا امکانش برای من وجود ندارد.

سایت اسپانسری ندارد؟

هر جای دنیا بودم و متعلق به هر کشوری، تا به حال این اتفاق افتاده بود. ولی متاسفانه این اتفاق در ایران نمی‌افتد. هزینه‌های به روز نگه داشتن سایت هم واقعا بالاست. به عنوان مثال در سال ۸۰ من ماهانه ۲۷۰ دلار هزینه سرور می‌دادم تا این حجم بالای عکس را بتواند جواب بدهد. تبلیغات گوگل را گذاشته‌ام تا بخش کمی از هزینه‌ها را جبران کند. الان هم اگر بخواهم با همان روند گذشته پیش بروم به جز هزینه نگهداری سایت، باید جا و مکانی داشته باشم، و حداقل دو نفر را بگذارم که کارها را انجام بدهند. راستش تا اینجا هم که نگه‌داری‌اش کرده ام به خاطر شوق و ذوق خودم بوده است. همیشه دوست داشتم این کار شاخص باشد و آرشیو خوبی جمع بشود. کار آنقدر خوب پیش رفت که دو شبکه اروپایی از آلمان و فرانسه، و مجله ویاجر «Voyager Magazine» و چندین مجله سفر با من مصاحبه کردند و از من عکس خواستند و نگاهشان آنقدر مثبت بود که انگیزه من را چند برابر کرد. اما راستش این روزها به خاطر حجم بالای کار و فشار مختلفی که به بعضی از آنها اشاره کردم، کمی انگیزه‌ام را از دست داده‌ام.

یکی از کارهای خاطره‌انگیز شما برای عکاسان، عکس یادگاری در اختتامیه جشن تصویر است. ایده این کار از چه کسی بود؟
آیا از همان اولین جشن تصویر آغاز شد و چطور شد شما این کار را قبول کردید؟ اولین سالی که قرار بود جشن تصویر برگزار شود، روزی با سیف الله صمدیان بودم. این پیشنهادی بود که به ذهن هر دو نفر ما رسید. دقیقا نمی‌دانم چه کسی اول پیشنهاد داد ولی با هم آن را پروراندیم. بعد از سال اول و دوم دیگر یکی از رسم‌های تصویر سال شد و من هر جای دنیا باشم، روز اختتامیه می‌آیم آنجا تا عکس آخر را بگیرم.

چندی است انجمن عکاسان ایران فراخوان خود را برای تشکیل مجمع عمومی اعلام کرده است. آیا شما برای عضویت اقدام کرده‌اید؟ چه انتظاراتی از انجمنی با این نام دارید؟
خوب دوستان زنگ زدند که فرم را پر کنم و اسمم هم در آمد. طبیعتا کسی که عضو انجمن می‌شود انتظارات زیادی دارد من عضو انجمن سینمای مستند هم هستم و خوب می‌دانم  اینجا نمی‌توان انتظار زیادی داشت. نتیجه کار بستگی به خیلی چیزها دارد که از دست هیات مدیره و اعضا خارج است. ولی به هر حال باید اسکلت بندی قوی باشد تا حداقل خواسته‌ها را بر آورده کند. اولین چیزی که اعضا لازم دارند مدرکی است که مشخص بشود عضو انجمن هستند و بتوانند با استناد به آن، با خیال راحت عکاسی کنند. به اعتقاد من انجمن اول باید این مشکل را حل کند. بعد موضوع فروش عکس است. باید بین گالری‌ها یک هماهنگی ایجاد کنند و دست به دست هم بدهند تا تحولی در زمینه فروش عکس ایجاد شود.