گنجه لباس‌هایش را با سراسیمگی و پریشانی جستجو می‌کرد، چنگ می‌زد، عصبی بود و مدام به ساعت نگاه می‌کرد. هر از گاهی آن چند لاخ موی بی‌قراری که جلوی صورتش را می‌گرفت، به عقب پرت می‌کرد و دوباره چنگ می‌زد؛ تا نگاهش سرِ آخر روی رنگِ قرمزِ یک جوراب، آرام گرفت. چند ثانیه‌ای مکث، وبعد… صدای نفس نفس زدن‌های بلند و تند خودش را می‌شنید؛
شاید این غیرطبیعی‌ترین لباسی بود که داشت. همین چند شب پیش بود انگار، نمی‌دانست، شبِ پیش بود یا شبِ چند سالِ پیش، فقط، دندانهای زردی را می‌دید با سیگاری گوشه لب که نیشخند زنان می‌گفت: «تودیوانه‌ای، تو غیر طبیعی هستی» و بعد صدای بسته شدن، صدای بسته شدن… و بسته شدن. خوب، حالا آماده بود، پلکانِ پیچ در پیچِ چهار طبقه را به سرعتِ پرواز یک پرنده از قفس با آن پاهای کوچک ِ پوشیده با جوراب شلواری قرمز، طی می‌کرد و در می‌انِه راه هیچ فکری، دیگر نبود، تنها یک فکر: صفحه اول و تیتر درشتِ روزنامه‌ها: مرگِ غیر طبیعی زنی با جوراب شلواری قرمز.

عکس نوشت: شادی آفرین آرش

علیرغم امتناع و سکوت تاریخی منتقدان در برابر پتانسیل روایتگری عکاسی، در سال‌های اخیر این روند دچار تغییرات بنیادی شده است. در حالی که عکاسی جدید به تعبیری تا چند دهه اخیر رویکردی تدافعی در برابر» کلمه «و دقیق‌تر» روایت در رسانه‌ای غیر کلامی «داشته است، امروزه رویکردی در جهت مقابل اتخاذ شده است. بسیاری از عکاسان معاصر زیرکانه مخاطبانشان را وا می‌دارند که عکس‌هایشان را به خاطر طرحشان بخوانند.

به عنوان مثال شاخص می‌توان به آثار گرگوری کردسون [۱] و از جمله مجموعه گرگ و میش (۲۰۰۲-۱۹۹۸) اشاره کرد که تلاشی برای اکتشاف سویهٔ شوم زندگی است. در این مجموعه الیناسیون و تنهایی انسان در همه عکس‌ها در حالی به تصویر کشیده می‌شود که نور و تاریکی نه تنها در ترکیب بندی که در روایت هم نقش کلیدی ایفا می‌کنند. در حالی که می‌توان روایت‌های نزدیک به روایت‌های این عکس‌ها را در فیلم‌های سینمایی کارگردان‌هایی چون آلفرد هیچکاک و دیوید لینچ دید، او را می‌توان متاثر از نقاشان و عکسان معاصر آمریکایی از جمله ادوارد هاپر، سیندی شرمن و جف وال نیز دانست.

با این وجود عکس‌های کردسون امکانی را فراهم می‌سازد که مخاطب روایت شخصی خود را از این عکس‌ها در ذهن داشته باشد؛ از این رو مجموعه آثار کردسون را شاید بتوان یکی از نوشتنی‌ترین آثار عکاسی معاصر جهان دانست.

از دیگر عکاسان تاثیرگذار در تولید مجموعه عکس‌های روایی می‌توان به ملانی پولن [۲] اشاره کرد. این هنرمند در مجموعه «High Fashion Crime Scene» صحنه‌های جنایت را بر اساس پرونده‏های پلیس آمریکا بازآفرینی می‌کند. شاخص آثار این مجموعه حضور پررنگ «مد» و جنایت‌های پرزرق و برق است. قربانیان جنایت همگی لباس‌ها و کفش‌هایی از برندهای معروف دنیا پوشیده‌اند و آخرین قاب زندگیشان علیرغم آمیختگی با نیستی و خشونت، همچنان جذاب به تصویر کشیده شده است. دغدغه‌های ملانی پولن نسبت به زن، زیبایی، خشونت و مرگ در این مجموعه کاملا̎ آشکار است و به نوعی می‌توان آنرا نقد سلطه اقتصاد و تاثیر آن بر خشونت هم دانست.

آثار این مجموعه جمله معروف ادگار آلن پو را به ذهن متبادر می‌سازد:» مرگ یک زن زیبا، قطعاً یکی از شاعرانه‌ترین موضوعات جهان است «. عکس‌های ملانی پولن مشخصا̎ در دسته عکس‌های پست مدرن قرار می‌گیرند. او تلویحاً با تاکید بر» مد «به تاثیر رسانه‌ها بر» زن «می‌پردازد و از این نظر شاید بتوان آثار او را در دسته آثار پسافمنیستی نیز طبقه بندی کرد که از سیاست زدگی فمنیست‌ها به سمت فلسفه گرایی پسافمنیست‌ها در حال حرکت می‌باشند.

بسیاری از عکس‌های روایی چندین سال اخیر و از جمله آثار عکاسانی که ا ز آن‌ها یاد شد، نمایانگر موقعیت‌هایی همراه با فتنه، تهدید، عدم اطمینان و کابوس وار هستند.

به نظر تئوری پردازان عکاسی، عکس‌ها ذاتاً عجیب هستند، چرا که ما نیاموخته‌ایم غیاب را ببینیم! با این وجود، ماهیت هستی‌شناسانه چنین است که وقتی به عکسی نگاه می‌کنیم، غیاب را می‌بینیم.

تجربه مخاطب برای اندیشیدن به یک روایت برای حصول معنا هنگام دیدن یک عکس عامدانه پدیدار از هنرمندانی چون کردوسن و ملانی پولن که درجاتی از غیاب و حضور را توام دارا می‌باشند، نیروی محرکه‌ای برای تطابق انسان با مسأله ذکر شده است. روایت‌پردازی در مورد عکس‌ها، تلاش برای کنترل بر عکس، دست یابی به زبان عکس و مواجهه با سکوت آن و حتی به حرف در آورن آن می‌باشد. حتی عکسی که کلمه‌ای درون آن یا در توضیح آن وجود ندارد، توسط مخاطب خوانده می‌شود و زبان و تصویر در نقطه‌ای یکدیگر را قطع می‌کنند.

به طور کلی می‌توان چنین گفت که همه عکس‌ها و بویژه عکس‌های روایی، به صورت طبیعی، واجد عکس متنیت [۳] هستند. با این وجود، مواجهه نویسنده با عکس‌های صراحتاً روایی دقت خاصی می‌‏طلبد. در یادداشت‌های آتی از انواع مواجهه نویسنده با عکس‌های روایی با ذکر مثال‌هایی بیشتر خواهیم گفت.

در عکس نوشت شادی آفرین آرش بر عکسی از ملانی پولن که مشخصاً یک عکس روایی است، جوراب شلواری قرمز به عنوان تاثیرگذار‌ترین عنصر عکس انتخاب شده، محور روایت را تشکیل می‌‏دهد.

لازم به ذکر است که بسیاری از عکس‌های روایی معاصرتوسط عکاسان زن گرفته شده‌اند و در نتیجه نگاه‌های فمنیستی و پسافمنیستی در آن‌ها به خوبی مشخص است و عکس‌های ملانی پولن نیز در این دسته قرار می‌گیرند و البته روایت شادی آفرین آرش نیز روایتی زنانه است که به خوبی با عکس همخوانی دارد و در ‌‌نهایت ایجاز، با وجود تاکید بر جزییاتی چون وضعیت فیزیکی زن و مردی که در قاب نمی‌بینیم اما نوع رابطه آنهاست که منجر به حلق آویز شدن زن شده است، موثر و سهمگین پیش می‌رود.

نکته جالب تفاوت نگاه عکاس و نویسنده به عوامل موثر بر رویدادی است که در عکس می‌بینیم، گرچه غیاب و حضور در این عکس به یک نسبت در پیشبرد روایت نقش دارند. شادی آفرین آرش بر خلاف ملانی پولن، منشأ جنایت را به شدت درونی می‌بیند و آن‏را به ویژگیهای فردی زنی که جوراب شلواری قرمز را انتخاب می‌کند و مردی که غیرمعمولی بودن او را به رخش می‌کشد، نسبت می‌دهد و عدم تناسب این دو را شاید کلیدی‌ترین عامل ایجاد خشونت در نظر می‌گیرد.

با  این وجود مخاطب به خوبی می‌تواند با این روایت همراه شود؛ چرا که باز آفرینی عکس در قالب متن، هویت مستقل مشخصی برای عکس نوشت ایجاد نمی‌کند. البته فکر کردن به  تیترروزنامه می‌‏تواند تاکیدی بر نقش رسانه‌ها در زندگی و مرگ زن‌ها و چگونگی به تصویر کشیدن آن‌ها باشد.

پی نوشت:

۱- Gregory Credson
۲- Melani Pullen
۳- Phototextuality

Source :
Blatt, A.J. Phototextuality: photography, fiction, criticism, Visual Studies, Vol. 24, No. 2, September 2009, 108-121.