اختصاصی «سایت عکاسی» – عکاسی مانند غذا است: تنوع آن بی‌حد و حصر است، و می‌تواند در سطوح مختلف افراد را ارضا کند. اما چند نفر از ما می‌توانیم با حداقل امکانات و فقط در چند ثانیه غذایی بپزیم که جهانی باشد و جایزه ببرد؟

 مقاله پیشین من با عنوان «چرا ما عکس می‌گیریم؟» مرا به این سمت سوق داد که بیشتر به این مسئله فکر کنم که چه چیزی در این فرایند عکاسانه هست که لذت‌بخش است. به نظر می‌رسد که عکاسی افراد را در سطوح مختلفی جذب می‌کند – نخست، خرید لوازم و تجهیزات و به روز کردن دائم آنها است – که فکر کنم همان حسی است که کلکسیونرها دارند. به همان اندازه که من دوربین‌ها را به عنوان ابزار می‌بینم، اعتراف می‌کنم که یک رضایت خاص در یافتن، خریدن و داشتن/استفاده کردن چیزی کمیاب وجود دارد، مثلا F2 Titan. مثل هر شی یا لوازم جانبی ضروری دیگری که ما انتخاب می‌کنیم از آن استفاده کنیم، این رضایت بیانگر سلیقه مالک است. (یک حقیقت دیگر هم هست که می‌گوید این کار حس حسادت را در دیگر عکاسان بر می‌انگیزد، اما من شخصا این حرف را نادیده می‌گیرم و به نظرم واقعا خود عکس مهم است.)
 
  یک دلیل دیگر لذت بردن از عکاسی، آن لذت لمس کردن و در دست گرفتن اشیا و چیزهایی است که در این سرگرمی‌ وجود دارد، منظورم چیزهایی به غیر از دوربین و لنز است، هرچند اینها دو مقوله اصلی هستند؛ چیزهایی مثل سه پایه، فلاش، کیف، فیلتر، گریپ، بند، و … این لیست ادامه دارد. بالاخره دلیلی هست که در دست گرفتن دوربین‌هایی مثل Leicasonics و Hasselblad Lunar این حس را به آدم می‌دهد، حتی اگر طراحی جدیدی داشته باشند؛ این همان حس در دست گرفتن یک دوربین خاص و گران‌قیمت است که لذت دارد. احتمال کمی ‌هست که یک دوربین DSLR ساده حرف خاصی برای گرفتن داشته باشد – راستش را بخواهید، خیلی هم خشک و بی‌احساس است – اما برای کسی که قبلا یک دوربین کوچک (کامپکت) داشته، صدا و آن حس تکانی که شاتر واقعی دارد بسیار جذابتر از صدای ضبط شده شاتر یا کلا سکوت (موقع فشار دادن دکمه شاتر) است، حداقل در می‌یابد که سکوت و بی‌صدایی چیز خوبی است، و بعد دوباره وارد بازار می‌شود و به دنبال ساکت‌ترین و نرم‌ترین شاترها می‌گردد. من خودم شخصا همان صدای شاتر مکانیکی را خیلی دوست دارم.
 
  جدای از بحث تجهیزات، یکی از جذابیت‌های اصلی عکاسی نسبت به دیگر جنبه‌های آن این است که هر قدر که خودتان بخواهید روی آن وقت می‌گذارید، چه کم، چه زیاد: می‌توانید هر روز یک عکس سریع بگیرید، که احتمالا چند ثانیه بیشتر طول نمی‌کشد، یا می‌توانید کل روز را صرف عکاسی کنید. به هرحال باید چشم عکاسانه‌تان را باز نگه دارید، حتی وقتی مشغول انجام کارهای دیگری هستید: اگر هنگام رفتن به سر کار یک ترکیب‌بندی خوب می‌بینید، دلیلی ندارد که چند ثانیه توقف نکنید و آن تصویر را ثبت نکنید. راستش را بخواهید، این دقیقا یکی از دلایلی بود که من خودم عکاسی را به خاطر آن آغاز کردم: من به خاطر ساعت کاری مسخره‌‌ام وقت کافی نداشتم که کاری انجام دهم که چند ساعت مداوم وقتم را بگیرد، اما یک راه حل خلاقانه به کار بستم (در آن زمان در بخش حسابداری / حسابرسی یک اداره کار می‌کردم). راه‌حلم این بود که دوربین را بردارم و در طول مسیرم به سمت محل کار، در زمان ناهار و در زمان برگشت به خانه عکس بگیرم. روی هم رفته حدود یک و نیم ساعت می‌شد.

  البته این کار بدین معنی نیست که اگر فقط روزی چند دقیقه عکاسی کنید عکاس خوبی می‌شوید، البته که باید راه و چاه‌ این کار را هم بدانید، مثلا اینکه «چه چیزی باعث ثبت یک عکس خوب می‌شود»، تجهیزات فنی برای ایجاد عکسی که می‌خواهید، و درک اینکه در نهایت می‌خواهید چه چیزی خلق کنید. البته زیبایی این سرگرمی ‌این است که می‌توانید این کارهایی را که گفتم زمانی انجام دهید که نمی‌‌توانید از دوربین استفاده کنید – مثلا در هواپیما. هر موقع هم از این کار خسته شدید، می‌توانید شروع به نوشتن درباره آن کنید.

  انسان موجودی اجتماعی و به شدت تصویری است. بخشی از این به دلیل بیولوژی ما است؛ بخشی دیگر به دلیل گرایشات اخیر رسانه‌های اجتماعی و زندگی پرگیرودار همه ما است که دیگر زمانی برای انجام یک کار متمرکز باقی نمی‌گذارد. ارتباط بصری سریع‌ترین و مستقیم‌ترین راه برای گفتن چیزی است. بی‌تردید، گسترش رسانه‌های اجتماعی و در دسترس بودن پهنای باند گسترده در چند سال اخیر بدین معنی بوده که دیدن، و مهمتر از آن به اشتراک گذاشتن عکس‌هایی با کیفیت بالا، کار چندان سختی نیست. (جالب است که ده سال پیش انجام چنین کاری واقعا غیر قابل تصور بود؛ حالا همان مادری که زمانی از فناوری واهمه داشت عکس‌هایش را با آی‌پدش روی فیسبوک می‌گذارد و ارزش تثبیت عکس و لنزهای واید را هم خوب می‌فهمد.) ما همه چیز را ثبت می‌کنیم تا دیدگاه خود را به دوستان و خانواده نشان دهیم، و همچنین هر چیز غیر عادی را مستند کرده و به اشتراک بگذاریم: کافی است نگاهی به ۱۰ عکس برگزیده [هر موضوعی] در فیسبوک بیندازید.

  مسئله بعد مولفه روان‌شناختی است: هر کسی دوست دارد شناخته‌شده و مهم باشد؛ بعضی‌ها بیشتر این حس را دارند. یکی از راه‌های سریع رسیدن به این سطح این است که در خلق چیزی شناخته شده – یعنی عکس – شریک باشید، حالا خواه ‌این شناخته شدن به خاطر سوژه باشد خواه ترکیب‌بندی، اصلا مهم نیست. اما می‌تواند اعتیاد آور باشد.* البته ‌این امر منجر به ارسال بیشتر و بیشتر عکس می‌شود، و شناخت بیشتر و بیشتری لازم است تا آن خود ارضا شود.

  همه ما یک خود داریم؛ این بخشی از ذات انسان است. این "خود" ارضا نمی‌شود مگر این که به خاطر کاری که انجام داده‌ایم مورد تجلیل و ستایش قرار گیرد: این همان بخش خلق کردن است. این لذت اصلا قابل مقایسه با لذت به اشتراک گذاشتن عکس یک نفر دیگر نیست. نیاز به خلق کردن در برخی از ماها بیشتر از دیگران است؛ رسانه عکاسی امکان این خلق را در سطوح مختلف دشواری می‌دهد، از رضایت سریع (که نمود آن دوربین‌های پولاروید و عکس‌های سریع SOOCJPEG است) گرفته تا رضایتی که در زمانی بسیار طولانی حاصل می‌شود. مثلا یک دوربین قطع بزرگ سفارشی را فرض کنید که ماه‌ها طول می‌کشد به دستتان برسد، بعد مجبور می‌شوید روزها سفر کنید تا به یک مکان دوردست برسید، ساعت‌ها صبر کنید تا نور مناسب فرا برسد، چند حلقه فیلم با نوردهی چند دقیقه‌ای برای هر فریم عکاسی کنید (مثلا عکاسی از آب) و بعد به خانه برگردید و ساعت‌ها در تاریکخانه وقت صرف کنید تا عکس‌ها را ظاهر کنید، تثبیت کنید، بشورید، منتظر خشک شدن فیلم شوید و بعد چاپ‌های بی‌شماری انجام دهید تا کنتراست را با ظرافت تنظیم کنید …

  به طور خلاصه، خلق کردن مثل مواد مخدر است: هر چه راحت‌تر شود – هم به لحاظ مادی و هم روانی – نیازی که به آن پیدا می‌کنید عمیق‌تر می‌شود. خود من به طور دائم و بیش از پیش در حال عکاسی از اشیای بی‌جان هستم چون می‌توانم نور، جای سوژه و ترکیب‌بندی را خودم کنترل کنم و مجبور نیستم آنها را پیدا کنم. باید بیشتر فکر کنم؛ شاید نتایج بهتر و رضایت بیشتری بدست آورم، اما واقعا باید سخت‌تر کار کنم.

  به نظر می‌رسد که ماسلو (Maslow) آن را به درستی در هرم نیازها خلاصه کرده است؛ می‌توانیم آنها را به عکاسی و دیگر سرگرمی‌ها نیز اعمال کنیم. به ترتیب صعودی، ما کار را با ملزومات فیزیولوژیک / اساسی شروع کرده و بعد به سراغ ایمنی، عشق / تعلق، عزت نفس و در نهایت خودشکوفایی می‌رویم. به لحاظ عکاسانه، ما تجهیزات، توانایی، دوستان / حلقه مرکزی که با آن ارتباط اجتماعی برقرار می‌کنیم، استقبال عمومی ‌یا موفقیت تجاری / حرفه‌ای، و در نهایت قابلیت راضی بودن از کاری که خلق می‌کنیم – و البته توانایی خلق کاری که در مرحله اول صرفا برای رضایت خودمان است – را داریم. 

  بسیاری از تلاش‌ها خیلی زودتر از اینکه به نتیجه برسند متوقف می‌شوند چون خیلی دست‌نیافتنی هستند؛ مثلا فوتبال حرفه‌‌ای. یا ورزش‌هایی مثل اتومبیلرانی یا حرکات آکروباتیک. اما عکاسی، از طرف دیگر، موانع کمی برای ورود دارد و همه آن را دوست دارند؛ می‌توانیم هر زمان که دوست داشتیم ادامه دهیم یا دست از کار بکشیم. هر عکاس خودش تصمیم‌گیرنده نهایی کاری است که انجام داده است، خودش تصمیم می‌گیرد که عکس را پاک کند یا آن را نگه دارد.

* (شرط می‌بندم آن دسته از شما که عضو شبکه‌های اجتماعی هستید به تعداد بازدیدها یا لایک‌هایی که دریافت می‌کنید، اهمیت می‌دهید یا برایتان مهم بوده است، برای من خودم که همینطور است، و همیشه هم به دنبال این هستم که بدانم مخاطبان سایتم از چه موضوعاتی بیشتر استقبال می‌کنند.)

منبع: Why Photography Satisfies