سلف پرتره الک ساث / BRUCE BISPING – STAR TRIBUNE 
 

   اختصاصی «سایت عکاسی» – الک ساث [۱] خالق‌ عکس‌های چشمگیر بارها دیده شده، زاده و ساکن مینیاپلیس، قصه‌گویی در ظاهرِ مبدلِ یک عکاسِ مستند است. تصاویر او اشاره‌ای ضمنی به داستانی نهفته دارند؛ ثبت مجموعه مکان‌ها و افراد با حال و هوایی سودایی. ساث عکاس مگنوم و موسس خانه‌ی چاپ و نشر شخصی خود به نام "لیتل براون ماشروم" [۲] است. تنها یک نگاه اجمالی به هریک از کتاب‌های عکاسی بسیار او مثل "خوابیدن در کنار می‌سی‌سی‌پی" [۳] (۲۰۰۴)، "نیاگارا" [۴] (۲۰۰۶)، "راهنمای منقطع" [۵] (۲۰۱۰) و "آوازنامه" [۶] (۲۰۱۵) کافی است تا احساس کنیم که کنارهم قرار‌گیری این عکس‌ها دلیلی داشته است؛ ارائه‌ی یک روایت و بازگو کردنش به وسیله‌ی عکس‌هایی موضوعی. 



New Orleans, Louisiana 2002


   با تمرکز بر ایالات متحده، بیشتر خارج از نیویورک و لس‌آنجلس، صدای متمایز او داستان بیگانه‌های خارج شهر را بازگو می‌کند. او می‌گوید: «فکر نمی‌کنم چیزی قدرتمندتر از یک داستان وجود داشته باشد؛ من با داستان‌گویی در حال دست و پنجه نرم کردنم، در حالی که می‌خواهم داستان‌‌گویی کنم اما الزاما این چیزی نیست که عکاسی در آن مهارت داشته باشد.» و ادامه می‌دهد: «قطعا من یک عکاس پروژه هستم؛ آنچه عکاسی در آن مهارت دارد، پیشنهاد و ارائه‌ی یک داستان است، بدون اینکه لزوما آن را بگوید.»

   از او درباره‌ی هنر داستان‌گویی پرسیدیم: «تا جایی که بتوانم پیش روم برنامه‎‌ریزی می‌کنم اما پس از آن واقعیت جهان همه‌چیز را تغییر می‌دهد و این همان قانون همیشگی برنامه‌ریزی است و در ادامه، سامان دادن دوباره، بر اساس آنچه پیدا کرده‌ام.»

– منبع الهامی خارج از زمینه‌ی فعالیت خود بیابید

  «وقتی دست به کار شدم، عکاسی بود که به من الهام می‌داد و حال واقعا این الهام بخشی به سبب تاثیر پذیرفتن بیش از اندازه از رسانه‌ا‌ی یکسان، محو و کم‌رنگ شده که الزاما روند درستی نیست. من بیش از حد از شعر که عملکردی بسیار مشابه عکاسی دارد الهام می‌گیرم و همچنین فیلم و ادبیات هم.

  شعر برایم همچون یک جریان است، رودخانه‌ای است که در آن غوطه‌ور می‌شوم، اما واقعا بدون علاقه و تاکید بر نوع خاصی از آن. به تازگی دین یانگ [۷] شاعر مورد علاقه‌ام شده و اشعارش واقعا شیفته‌ام کرده است. شیوه‌ی آمیختن سوررئالیسم با کیفیات آمریکایی در اشعارش براستی در کار خودم طنین‌انداز می‌شود.»



Green Island, Iowa 2002


– بگذارید ایده‌هایتان به شکل طبیعی به انجام برسد

«به طور کلی من با تعدادی ایده دست به کار می‌شوم و بیرون می‌زنم و شروع ‌می‌کنم به گشتن در پی آن و این ایده در طول زمان به تدریج سر و وضع جدیدی به خودش می‌گیرد، مثل "خوابیدن در کنار می‌سی‌سی‌پی"؛ در آغاز ایده‌اش هیچ ارتباطی به رودخانه‌ی می‌سی‌سی‌پی نداشت و عنوانی کاملا متفاوت داشت. این آخرین پروژه، "آوازنامه"، آغازش در "د ال بی ام دیسپچ" [۸] بود که روزنامه‌ا‌ی شخصی است و با براد زلار [۹] نویسنده‌ی عکاسی بر روی آن کار می‌کردیم، واقعا همین است، دست به کار شدن با یک ایده اما اجازه‌ی رشد و نمو دادن به آن.

  تا جایی که بتوانم پیش روم برنامه‎ریزی می‌کنم اما پس از آن، واقعیت جهان همه‌چیز را تغییر می‌دهد و این همان قانون همیشگی برنامه‌ریزی است و در ادامه، سامان دادن دوباره، بر اساس آنچه پیدا کرده‌ام.»



Fort Jefferson Memorial Cross, Wickliffe, Kentucky 2002


– چگونگی برخورد با سوژه‌هایتان را بدانید

«همانطور که ریچارد اودون [۱۰] همیشه در موردش حرف می‌زد، عکاسان در ارتباط با سوژه، همواره قدرت بیشتری دارند چرا که آنها انتخاب می‌کنند که چه وقت عکس را بگیرند. من تمایل ندارم که ژست زیادی به سوژه تحمیل کنم اما قطعا افراد را جا به جا می‌کنم، با پرتره‌ی خانوادگی مقایسه‌اش می‌کنم و می‌گویم "به سمت راست برو، به سمت چپ برو، این شکلی پوزخند نزن" و چیزهای دیگری از این دست، اما به طور کلی همه‌ی صحنه را نمی‌سازم.

  رابطه می‌تواند کاملا صمیمی باشد و در آن جوش و خروش داشت اما من از آن عکاسانی نیستم که با افراد برای هفته‌ها زندگی کنم. من ایجاز و اجمال در رابطه را دوست دارم، چرا که عکس‌ها خودشان همین کیفیت از هم گسیخته را دارند.

  هرگاه با شخصی که احساس کنید تا حدودی غیرطبیعی است به اندازه‌ی کافی حرف بزنید، تنها هنگامی که از سطح چیزها بگذرید، چیزی جالب توجه در ژرف‌ترین اعماق وجود دارد، اگر آن را بدست آورید. فقط برخی افراد هستند که بسیار بی‌پرده‌تر از دیگران و در نتیجه کمتر پوشیده این را بیان می‌کنند.»



Bonnie (with a photograph of an angel), Port Gibson, Mississippi 2000


– در روایتِ خود تبدیل به یک شخصیت شوید

«از جهاتی من از آن نوع روزنامه‌نگاری که در دهه‌ی ۷۰ [میلادی] اوج گرفت بسیار الهام گرفته‌ام، آنجا که روزنامه‌نگاران با زبان سوم شخص حرف نمی‌زدند، در اصل مثل این است که آنها یک شخصیت در داستان هستند. درحالی که من الزما دوربین را به سمت خودم بر نمی‌گردانم، نمی‌خواهم حس و حالش این را القاء کند که من تا حدی دیدگاهی مقتدر دارم، می‌خواهم مثل جزئی از داستان احساس کنم، چرا که جزئی از آن هستم.»

– نزدیک شدن به غریبه‌ها آسان نیست

 «تنها با تمرین زیاد اتفاق می‌افتد، سخت و ناخوشایند است و مثل این است که مجبور شوم از این خانه به آن خانه فروشندگی کنم. در خانه‌‌ای را می‌زنم، با آنها حشر و نشر می‌کنم و مجبورم توضیح دهیم در حال انجام چه کاری هستم، چه نیتی دارم و چرا به آن فرد خاص علاقمند شدم. مجبورم چیزهایی درباره‌ی خودم یا برنامه‌ی‌کاری یا دلواپسی خودم را فاش سازم تا اینکه افراد احساس راحتی کنند.»



Bible Study Book (Prophet in the Wilderness), Vicksburg, Mississippi 2002


– فکر نکن، احساس کن

  «در قیاسی موسیقایی مثل این است که بپرسند "چرا این یکی نت را گذاشتید"؟ عکاسی احساس کردن چیزی است، مثل این است که شما بگویید "در اینجا آن یکی نت را داشتم در نتیجه لازم بود این یکی نت را در جواب به آن قرار دهم" این یکی از چیزهای سخت در آموزش عکاسی است، این چیزی است که به همان میزان که به لحاظ مفهومی ساخته می‌شود، احساس می‌شود.»

– مولف بودن مهم است

  سخت است بگوییم فناوری چگونه جهان عکاسی هنری را تحت تاثیر قرار داده است؛ گرایش‌هایی خرد در تمام دوران‌ها اتفاق می‌افتد. بر این باورم که بیشتر از عکس‎هایی که وجود دارند، بیشتر نیاز به مؤلف بودن است تا از فردی که دیدگاهی منحصر به فرد نسبت به جهان را به اشتراک می‌گذارد حمایت کند و اینکه تصاویر منحصر به فردِ تکه تکه کمتر از صدایی مسلط اهمیت دارند.

  هرکسی برای مدت زمانی طولانی عکاس بوده، حتی قبل از اینستاگرام، هر کسی تند و تند عکس گرفته است. اینکه می‌گویم عکاسان حرفه‌ای در معرض تهدید قرار گرفته‌اند، مثل این است که یک رمان نویس با این واقعیت در معرض تهدید قرار گرفته باشد که مردم نامه‌ و ایمیل‌ می‌نویسند. تفاوت آنجایی است که مولف بودن مهم است و اینکه شما در حال انجام کاری ارزشمندتر از آن باشید که تهدیدی از جانب مردمی احساس نکنید که عکس سردستی می‌گیرند.



Cemetery, Fountain City, Wisconsin 2002


– کار شما ارزشمند است؛ حتی اگر توسط میلیون‌ها نفر دیده نشود

  «داستان‌ها همیشه گم می‌شوند و نوع کاری که من انجام می‌دهم، در مقیاسی بزرگ از چیزها، توسط تعداد مخاطبانی بی‌نهایت اندک دیده شده است. تعداد افرادی که رمان‌های ادبی می‌خوانند در مقایسه با افرادی که مجله‌های خلاصه‌ی مصور می‌خوانند همواره رو به سوی کم شدن دارد، اما این به معنی ارزشمند نبودن آن نیست.»

منبع:
DAZED
 

۱. Alec Soth
۲. Little Brown Mushroom
۳. Sleeping by the Mississippi
۴. NIAGARA
۵. Broken Manual
۶. Songbook
۷. Dean Young
۸. The LBM Dispatch
۹. Brad Zellar
۱۰. Richard Avedon