اختصاصی «سایت عکاسی» – آنچه می خوانید نقدی است بر نمایشگاه عکس‌های ایزابل اشراقی با عنوان «ریشه‌های من» که نیمه نخست اردیبهشت ماه ۹۶ در گالری راه ابریشم برگزار شده بود:

   «ریشه‌های من» مجموعه عکسی است که در آن صاحب اثر، در پی هویت ایرانی خود می‌گردد. ایزابل اشراقی در سال ۱۳۴۶ زمانی که سه سال داشت ترک وطن می‌کند و پس از ۲۶ سال می‌خواهد آنچه از هویت ایرانی‌اش را ندارد، به مدد گشت و گذار در زادگاهش و ثبت آن با عکس، پیدا کند.

   ایزابل که مادری فرانسوی و پدری ایرانی دارد می‌خواهد بداند اگر در ایران مانده بود به کدام یک از زنان عکس‌هایش شباهت بیشتری داشت. او در تلاش است نیمه‌ی ایرانی‌اش را در این مجموعه عکس بازسازی و پیدا کند. در ادامه به ترتیب بخش‌بندی ارائه شده در گالری، مروری بر این نمایشگاه خواهیم داشت.

پیش درآمد
   صندوقچه‌ی قدیمی،‌ چند عکس خانوادگی حوالی سال‌های تولد عکاس، دفتر مشقی که او تلاش داشته زبان فارسی را بیاموزد و کلمات را در آن ثبت کرده، نامه بستگانش به او برای پیشنهاد زمان مناسب‌تر برای سفرش به ایران و … همه و همه و استفاده از آن‌ها در نمایشگاه، حس عکاس و تلاش او را برای پیدا کردن قطعات گمشده‌ی پازل گذشته‌اش کاملاً نمایان می‌کند.

   چهار عکس اول مجموعه، مواجهه‌ی اولیه‌ی عکاس با زادگاهش است که سال‌ها از آن دور بوده است. عکس اول سلف پرتره‌ی عکاس از خود در آیینه‌ا‌ی بدون قاب، بروی یک دیوار و با کاشی‌های قدیمی، تقریبا در بنایی متعلق به چهل پیش است. چشم‌های زن مصمم است. مصمم برای شناسایی مکانی که در زندگی‌اش مغفول مانده و اعتماد به نفسش در نگاه مایل، به خوبی نمایان است. سه عکس دیگر هم مواجهه‌ای ساده و حتی سرسری با مکان جدید است.
 


برداشت اول: زنان اصفهان نقش آیینه
   محور عکس‌های این بخش زنان هستند؛ زنان اصفهان. دو زن در حال رانندگی، زنانی از خانواده‌های سنتی، مراسم عقدی مذهبی و … را در این بخش می‌توان دید. وجه متشرک بیشتر عکس‌ها، به جز دو عکس‌ در حال رانندگی، پوشش چادر زنان و فضای سنتی،‌ گرم و صمیمی خانواده‌هاست. ایزابل دو عکس را در فضای خصوصی اتاق خواب گرفته که حتی در آنجا هم پوشش زنان کامل است. پرهیز زنان از نگاه کردن به دوربین و اثر شرم روی صورتشان باعث می‌شود مخاطب حضور عکاس را احساس کند.

   ایزابل دغدغه‌اش را اینگونه بیان می‌کند، که اگر در ایران بودم شبیه کدام یک از این زنان می‌شدم. در این بخش ایزابل زنان زیادی را معرفی نمی‌کند، حتی در پیشه و حرفه آن‌ها هم وارد نمی‌شود. زنان او بیشتر پوشش چادر دارند و مذهبی و سنتی‌اند و به نظر خانه‌دار؛ چیزی که با اکنون ایزابل اشراقی متفاوت است. احتمالاً با نگاهی طنز و تلخ، باید بیشتر خوشحال بود، از اینکه ایزابل در ایران نمانده و احتمال اینکه دارای چنین سرنوشتی شود وجود نداشته است.
 




برداشت دوم: ایران بیست سال پس از انقلاب
   این بخش شامل شش عکس است. عکس پسرکی در پشت فنس با پس‌زمینه‌ی بزرگی از عکس رهبر انقلاب بروی دیوار پشت سرش، عکس مرد و زنی عابر در کنار زاینده رود که مرد از لحاظ ظاهری و نوع پوشش به نظر می‌رسد مذهبی باشد و زن جوان پوشش چادر دارد و چون متوجه حضور عکاس شده کمی از صورتش را با چادر پوشانده، عکس مراسم سینه زنی، زنی همراه با مردی در حال دوچرخه سواری، سه زن که یکی از آن‌ها گریم شده است و به نظر می‌رسد بازیگر باشد و …

   در این گروه تصاویر، سیاه و سفید بودن عکس‌ برای نشان دادن زمان دور، به نظر انتخابی درست است. عکس‌ها مربوط به سال ۷۷ و دوران اصلاحات در ایران است، برخی عکس‌ها آشکارا معنای سیاسی – اجتماعی دارد و برخی دیگر پنهان‌تر. با این وجود از لحاظ موضوعی با عنوان اصلی مجموعه عکس‌های ایزابل که تلاش برای بازیابی گذشته‌ای است که تجربه نشده، چندان ‌همخوانی ندارد. ایزابل هیچ تجربه‌ای از فضای قبل از انقلاب به دلیل عدم حضورش در ایران نداشته و این عکس‌ها و انتخاب عنوان کلی «پس از انقلاب» برای آن‌ها ذهن را به مقایسه می‌کشاند. مقایسه‌ای که چنان مناسبتی ندارد. به نظر می‌رسد منظور او مقایسه بین آنچه از نقل قول‌ها شنیده یا ماحصل مطالعاتش بوده با انچه از اکنون ایران لمس کرده است.
 




برداشت سوم: ایران رنگی
   سه عکس سیاه وسفید آغازین این مجموعه، سایه‌ی شمسه‌ای بر روی زمین است. عکاس با این طرح چند ضلعی که مشخصه‌ی بناهای ایرانی است، قرابتی احساس کرده و از سایه‌ی آن بر روی زمین، نتوانسته به راحتی بگذرد. عبور دوچرخه و آدم‌ها از روی سایه‌ی شمسه، گذر ایام ایزابل را تداعی می‌کند و حس و نگاه نوستالژیک او در عکاسی، در این عکس‌ها به خوبی لمس می‌شود.

   دو زن با لباس ورزشی روی چمن، چند زن در حال آب بازی در قسمت کم عمق دریا با مانتو و مقنعه، سه زن پشت میز با سه شیشه‌ی نوشابه بر روی آن و … عکس‌های دیگر و رنگی این بخش هستند. عکس‌هایی که دارای به هم پیوستگی خاصی نیست و بیشتر در آن‌ها سعی شده زنان در حالت غیر سنتی‌تری نمایش داده شوند. با این حال و در مجموع، عکس‌های این بخش ما را به درک و منظور عکاس از ایران رنگی نمی‌رساند.
 




برداشت چهارم: اصفهان امروز
   سوژه‌های این بخش، از اصفهان امروز نیز متنوع‌ هستند و بیشتر به نظر می‌رسد عکس‌ها با نوعی صحنه‌سازی‌ همراه شده است. دختری، شبیه به‌ نحوه‌ی نشستن زنان در نقاشی‌های تاریخ هنری، بر روی تختی سنتی در حجره‌ی فرش فروش‌های بازار لم داده است و به دوربین نگاه می‌کند. دخترانی با شمع‌های روشن، آماده‌ی برگزاری مراسمی هستند که شاید شام غریبان باشد اما تنوع رنگ لباس‌ها این گمان را بر هم می‌زند. تصویری از پشت شیشه که چند دختر جوان را در حال ورود به کافی‌شاپ نشان می‌دهد. دو زن در نمایی دور که در حاشیه‌ی یک بنای تاریخی، گرم صحبت هستن. پنجره‌ای سنتی که تعداد زیادی عکسِ سر دستی بر روی آن ارائه شده است و … .

   نگاه به زن‌ها در عکس‌های این بخش، آشکارا نگاهی اگزوتیک است؛ نگاهی از خارج، به دیگریِ ایرانی است. به نظر می‌رسد عکاس در گشت و گذار در زادبومش، اصفهان را با چنین نگاهی دیده است. از این رو آنچه که ایزابل از اصفهان امروز می‌گوید ناقص است و با توجه به گستردگی و تنوع موضوع و سوژه برای کسی که سال‌ها در زادگاهش نبوده است و اکنون می‌خواهد آن را از نو ببیند، صحنه‌‌آرایی و درخواست از سوژه‌ها برای انتخاب ژست‌های عکاس، در برخی عکس‌ها درک نمی‌شود.
 


برداشت پنجم: تلاش برای یادآوری گذشته
   ایزابل با گذاشتن عکس زیبایی از مقبره‌ی پدر بزرگش به نوعی به هویت ایرانی‌اش ادای احترام می‌کند. او در این بخش کودکانی را عکاس کرده که در کادر او در حال جستجو، بازی و تجربه‌ی محیط پیرامون خود هستند؛ گویی او سه سالگی خودش را در کادر دیده است و این مکان‌ها را از خاطر خود فرا می‌خواند. کودکان در حال بازی‌اند و حواسشان به دوربین نیست. صورت آن‌ها دیده نمی‌شود و از نمای بالا عکاسی شده‌اند. تضاد رنگی سوژه‌ها با محیط، نگاه را به سوژه معطوف می‌کند. یکی از عکس‌ها کادر بریده شده‌ای از دست مادری است که با کودکش در کنار زاینده رود قدم می‌زند. عکسی گیرا که می‌تواند بیانگر پیوستگی ایزابل با هویت ایرانی‌اش باشد؛ همان چیزی که او را وادار کرده پس از سال‌ها باز گردد.

   «ریشه‌های من» به لحاظ موضوعی تنوعی بسیار دارد. عکاس با گشتن در شهر زادگاهش هر آنچه که او را به مکث واداشته در قاب تصویر گنجانده است. در کل به نظر می‌رسد نگاه عکاس به زادگاهش نوعی نگاه توریستی است. حتی این نوع نگاه به سوژه‌های زن، در برخی عکس‌هایش که حال و هوایی اگزوتیک دارد، بیشتر خود را نشان می‌دهد. عکس‌ها ترتیب مشخصی ندارند و خط سیر روایی خاصی را دنبال نمی‌کنند. ما از عکس‌های قدیمی به زنان سنتی می‌رسیم و با یک شکاف ایران بیست سال پس از انقلاب را می‌بینیم و پس از آن ایران رنگی و بعد اصفهان امروز را در تلاش برای یافتن گذشته‌ی عکاس از نظر می‌گذارنیم. آشفتگی عنوان‌ها ما را از روایت داستان گونه منحرف می‌کند و در نهایت به پراکندگی می‌رساند.

   به نظر می‌رسد عکاس در ابتدای کار عکاسی‌اش، سردرگم بوده و هدف خاصی از عکس گرفتن نداشته است، اما بعد از چند سال، تلاش کرده تا تمام عکس‌ها و خاطره‌هایش از ایران را در قالب مجموعه‌ای واحد ارائه دهد. با نگاهی بدبینانه می‌توان گفت که ایزابل می‌توانست بدون عکاسی و سفر، چنین ارائه و دریافتی از زادگاهش را از طریق آرشیو عکس‌ دیگر توریست‌ها، پیدا کند. اینکه او توانسته هویت ایرانی خود را باز یابد یا نه، کاملاً درک و فرایندی شخصی برای عکاس است، اما از نگاه یک مخاطب ایرانی به نظر می‌رسد در این آثار و نحوه‌ی ارائه‌ی آن‌ها،‌ ریشه‌های هویت ایرانی کاملاً گنگ و در هم است.