زندگی دیگران (The Lives of Others – Das Leben der Anderen)، فلوریان هنکل فون دونرسمارک، آلمان، ۲۰۰۶

بچه‌تر که بودم هر چیز پنهانی برایم توام بود از هیجان و ماجراجویی. جاسازهای مخفی، قرارهای یواشکی و قول‌هایی که هیچ‌کس از آن‌ها خبردار نبود، جز معدود دوستان خیالیِ همیشه همراهم.

بعدترها دلم می‌خواست مردِ نامرئی زندگی اطرافیانم باشم. کسی که حتی نیازی به پنهان کردن خودش هم ندارد. چرا؟ چون خودش ذات نادیدنی است! کسی که بلد است خوب ببیند، خوب سکوت کند و بی‌حضوری‌اش از باقی مردم، انسانی‌تر، صلح‌آمیزتر و دوست‌داشتنی‌تر است و بالاخره با دیدن «ویسلر» [۱] مرد نامرئی رؤیاهایم چه زنده و دست‌یافتنی از آب درآمد.
شاهدِ ساکت «زندگی دیگران» که شنیدن را خوب بلد است، طاقتش را دارد، وسط حرف شما نپرد و کم‌تر عشقی به کلمه از خود نشان می‌دهد. در عوض گوش‌هایش به سخنان ناب و شاعرانه و سیاسیِ شما وفادار است و هوشیار و به بهانه‌ی همین خصلت‌هایش است که از بقیه‌ی هم قطارانش متمایز می‌شود. آدم‌هایی با بدویت کمیاب و صورت‌هایی در قاب بسته که نه خشمی در آن‌ها دیده می‌شود و نه عصبانیتی، صورت‌هایی که شبیه خمیازه‌اند.

«ویسلر» اما در اندوه چشم‌هایش، طرح نقشه‌ی خانه‌تان را کف شیروانی پیاده می‌کند تا در «کمال مراقبت» به وقت شنیدن صدای‌تان شما را تصور کند که دارید غذا می‌خورید، بی‌حوصله از پذیرایی به اتاق خواب می‌روید، کتاب می‌نویسید و یا در سوگ عزیزترین رفیق‌تان سوناتای غمگین می‌نوازید و اشک می‌ریزید و این «مراقبت» چه قابل ستایش است و ذاتیِ او. حتی وقتی بی‌پروا مقابل‌تان می‌نشیند و دلداری‌تان می‌دهد فکر اینجایش را کرده که همه‌ی این کارها را در کمال مراقبت انجام دهد، آرام در گوش‌تان زمزمه کند «فلانی من یکی از تماشاچی‌های شما هستم» بی‌آن‌که حسِ ترس و بی‌اعتمادی‌تان را برانگیزد و با تمام بار هستی‌ای که توی گلویتان کاشته، باز نامرئی شود.

 

[۱] Wiesler