اختصاصی سایت عکاسی – آنچه امروزه به عنوان اینترنت، فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی از جمله اینستاگرام شناخته می‌شود به نوعی تعبیر پیش‌گویی‌های مارشال مک‎لوهان، فیلسوف و روشنفکر کانادایی است که عبارت «دهکده‎ی جهانی» [۱] را در کتاب درک رسانه در سال ۱۹۶۷ پایه گذاشت. مک‎لوهان این عبارت را در تعریف چگونگی فشردگی جهان تنها در یک دهکده‎ توسط فن‎آوری الکتریسیته به کار می‌برد [۲]. مفهومی که به نظر می‎رسد فراتر از یک پیش‌گویی محض بلکه حاصل روشن‎بینی و شناخت عمیق از رویدادهای جهان هستی و طبیعت بشر باشد.

شروع استفاده از شبکه‎ی اینترنت برای عموم مردم از دهه‎ی ۹۰ میلادی رواج یافت و روز به‎روز در کنار استفاده‎های علمی، آموزشی، اطلاع‎رسانی و… از آن برای برقراری ارتباط میان افراد استفاده شد. این استفاده با شیبی ملایم شکل‌های پیچیده‎تری به خود گرفت و در جوامع ریشه دواند. در این میان شکل‎گیری شبکه‎های اجتماعی که بر پایه‎ی اشتراک‌گذاری اطلاعات، عکس و فیلم‌های شخصی بودند، استقبال چشمگیری از سوی مخاطبان را به همراه داشت تا حدی که اکنون جایگاهی مخصوص خود در زندگی آنها دارد. این شبکه‎ها از عمده‎ترین رسانه‎های قرن بیست و یکم محسوب می‌شوند که به نوعی در حال تعبیر آرا و پیش‎بینی‎های مک‌لوهان از دهکده‎ی جهانی هستند؛ شبکه‎هایی از قبیل فیسبوک و توئیتر و در حال حاضر محبوب‎ترین و پرکاربردترین آنها، برنامه و پایگاه اینستاگرام.

در لغت‎نامه‎ی انگلیسی کمبریج، در تعریف واژه‌ی اینستاگرام آمده: «نام سرویسی شکل گرفته بر بستر شبکه‌های اجتماعی برای ثبت، تغییر و به اشتراک‎گذاری عکس و ویدیو» [۳]. سرویسی که در اکتبر ۲۰۱۰ به جهان عرضه شد ولی اکنون شاید بیش از هر رسانه‎ی هم‎گروه دیگری مورد استفاده قرار می‎گیرد. عکس‌ها، ویدیوها و اطلاعاتی که اگر توسط افراد حقیقی به اشتراک گذاشته شوند بیشتر برگرفته از تجارب شخصی است و اگر توسط افراد حقوقی به اطلاع عموم برسند، در راستای دستیابی به اهداف مؤسسات ذینفع آنها است.

این رسانه‎ی عکس‌محور بی‎شک بر معادلات هنرهای تصویری، به‎خصوص عکاسی که اساس آن را شکل می‎بخشد، اثرگذار بوده است. اما بهتر است قبل از هر اظهارنظری در این خصوص، تعریفی موثق از واژه‎ی عکس به دست دهیم. عکس در معنای لغوی به معنای «نورنگاشت» تعریف شده است اما در عکس بحث کنترل نور و زمان آن نیز حائز اهمیت است [۴]. عکس‌ها با دیدی اجمالی به دو گروه «عکس به مثابه سند» و «عکس به مثابه تصویر» تقسیم می‎شوند [۵]. عکسی که به مثابه سند خوانده و شناخته شود، بیشترین انتظاری که از آن می‎رود این است تا بازتابی بی‌طرفانه نسبت به واقعیت و انتقال آن به مخاطب باشد. اما عکسی که می‌توان آن را به مثابه تصویر در نظر گرفت، عکسی است با هدفی از پیش تعیین شده و فراتر از ثبت سند که خالقش به روند شکل‌گیری آن فکر کرده و نسبت به آنچه در عکس و عوامل تاثیرگذار بر آن می‎گذرد، دقت و حساسیت به خرج داده است.

هر ساعت هزاران عکس در اینستاگرام با دیگر مخاطبان این پایگاه به اشتراک گذاشته می‎شود. همه‎ی آنها حاصل برخورد نور بازتابیده از دنیای اطراف بر سنسور دوربین و نورنگاشت (عکس) هستند، اما کدامیک از آنها را می‎توان به عنوان یک تصویر به رسمیت شناخت و با آن وارد تعامل و گفتگو شد؟ در اینستاگرام حساب‌های کاربری فعال زیادی به عنوان هنرمند مشغول به فعالیت هستند. بسیاری از آنها در معرفی عرصه‎ی فعالیت هنری خود از واژه‎های «عکاس» و «عکاسی» استفاده می‎کنند. اما با تعاریف ارائه شده، می‎توان همه‌ی آنها را خالقان و تولیدکنندگان عکس به مثابه تصویر دانست؟

بعد از اختراع دوربین عکاسی و قوام شکل‌ هنری آن، گرفتن عکسی در مقام تصویر یا اثر هنری در ظاهر به‌مراتب راحت‌تر بود تا خلق آنچه که تا آن زمان به عنوان اثر هنری شناخته می‎شد. عکس و عکاسی از این حیث با انتقادات بسیاری روبه‎رو شد تا آنجا که توانایی عکس در شناخته‎شدن به عنوان یک اثر هنری مستقل نیز زیر سؤال رفت. اگرچه در این داوری، منتقدان وجوه گوناگون، متضاد و پیچیده‌ی عکاسی را مورد غفلت قرار داده بودند اما به چیزی اشاره می‌کردند که از جنبه‌هایی می‎توانست حقیقت داشته باشد.

تا قبل از اختراع و تولید انبوه دوربین‌هایی که به راحتی قابلیت جای‎گیری و حمل و نقل را داشتند، زمان بسیاری برای تهیه‎ی یک عکس استاندارد و قابل تشخیص صرف می‎شد. اما با سهل‎الوصول شدن عکاسی به سبب تولید کاست‎های نگاتیو، دوربین جیبی و لنزهای سبک و فرآیندهای عملی‎تر ظهور نگاتیو و چاپ عکس، تمرکز و تفکری که در حین و حتی قبل از ثبت عکس، در قبل و بعد فرایند عکاسی صرف می‌شد، ناخودآگاه کاهش یافت.

شاید هزینه‎‎ی وسایل مورد نیاز، سختی و محاسباتی که کار با دوربین‎های قدیمی به همراه داشت، برای ذوق‌ورزان آن زمان حکم توفیقی اجباری داشت و سبب می‌شد در آنچه در برابر دوربین برای ثبت شدن قرار می‎دادند بیشتر تعمق و تفکر کنند. اما با گذشت زمان و روند سریع تحولات (اختراع سیستم عکاسی دیجیتال و همه‎گیر شدن آن، مجهز‎شدن گوشی‎های همراه به دوربین که روزبه‎روز بر کیفیت آنها افزوده شد و در نهایت هوشمند شدن گوشی‎های همراه که قابلیت اجرای شبکه‎های اجتماعی را داشتند و حتی بسیاری از شبکه‎های اجتماعی به شکل اختصاصی برای کار با آنها ساخته شدند و به راحتی می‌شد در آنها عکس به نمایش گذاشت) تأمل و تعمق در فرآیند عکاسی کم‌تر و کم‌تر شد.

می‎توان در عکاسی، بازتعبیر آنچه وایلد [۶] به نام «اندوه» می‎شناسد و به زعم او سبب تقدس یک سرزمین می‌شود [۷] را روند پیچیده و مشکل خلق تصویر عکاسی دانست؛ مثل هر اندوه و درد دیگری، در ابتدا هیچ عکاس و فردی تمایلی به تجربه‎ی آن ندارد، در صورتی که تنها راه رشد، تجربه و روبه‎رو شدن با همان دردهای به ظاهر ناخوشایند است. اینستاگرام به نوعی افراد علاقه‎مند به عکاسی و عکاسان آماتور را از تجربه‎ی آن اندوه و مشقتِ گرفتن یک عکس خوب دور می‎کند و به ظاهر لذتی دلنشین می‎بخشد. ممکن است از تمایل به تجربه اندوه رویکردی خودآزارانه برداشت شود اما در حقیقت توجه و سخت‎گیری برآمده از تمایل به تعالیِ حقیقی است. صد البته مراد از این اندوه، دشوار کردن بی‌دلیل روند تولید عکس نیست (یا اینکه گفته شود عکاسی آنالوگ چون زمان‌بر و پیچیده‌تر از دیجیتال است پس فی‌النفسه بهتر است). نبود اندوه و مشقت به معنای دوری گزیدن از کاوش در چگونگی شکل‌گیری یک تصویر و رفتار سرسری در روند تولید عکس است.

واقعیت امر این است هدف تولید و ارائه‌ی بیشتر عکس‌هایی که در اینستاگرام به اشتراک گذاشته می‌شوند، کسب ارزش‌های وضع شده توسط نهاد مرجع (افزایش بازدیدکنندگان، آمار دنبال‎کنندگان، لایک‎ها، نظرات و …) یعنی همان اینستاگرام است. حتی اگر در این اشتراک‎گذاری‎ها خواست تولید و ارائه‌ی تصویر نیز دیده شود، اما در نهایت این تلاش‌ها به تصاویری می‌انجامد که به تعبیری «حاصل بازتولید و تکرار دستاوردهای مستعمل یک حوزه‎ی به‎خصوص»[۸] هستند.

تصاویر واقعی از دل تلاش‌هایی معطوف به تولید تصویر، ظهور می‎کنند که خالقشان آگاهانه با درک و دریافت معادلات پیرامون عکس و عکاسی، در پی خلق اثری معنادار هستند. بیشتر عکس‌هایی که در اینستاگرام به اشتراک گذاشته می‎شوند نه با هدف کندوکاو پیرامون معادلات حوزه‌ی عکاسی، بلکه به قصد رسیدن به ارزش‌های موجود در اینستاگرام تولید شده و در نتیجه به همان اندازه هم عمر و عمق دارند.

بسیاری از عکس‌های اینستاگرام را در خوشبینانه‎ترین حالت می‎توان به مثابه سند به رسمیت شناخت. اما مسئله‎ی اصلی اینجاست که عده‌ی نسبتاً زیادی از کسانی که در این فضا عکس به اشتراک می‌گذارند، کنش خود را در راستای تولید تصویر و اثر هنری می‌بینند. افراد در اینستاگرام، با ذهنی انسانی که توانایی ارتباط دادن همه چیز به یکدیگر را دارد [۹]، بریده‎هایی از بی‎نهایت اطلاعات (یا شاید خیالات) را با حالتی تاکیدی جلوی چشمان مخاطبانشان قرار می‎دهند. اصرار و تأثیر خواست‌ افراد، همراه با آنچه که اطلاعات ارائه شده نیز بر آن تاکید می‌کنند، در نهایت به پذیرش بی چون و چرای مخاطب منجر می‌شود و در ادامه بازخورد مخاطب که با تصدیق خواست‌ افراد همراه است، به جریانی انفعالی درون یک چرخه‌ی بسته از تولید و تصدیق منجر می‌شود که تنها یکی از نتایج‌ آن، توهم عکاس و هنرمند بودن است.


موریس اشر، صعود و نزول، ۱۹۶۰

قابلیت تمیز دادن تصاویر و عکس‌هایی که در سطح بازتولید محض باقی می‎مانند (فارغ از آنکه که بر چه چیزی، در کجا تاکید می‎کنند) توسط مطالعه ممکن خواهد بود. منظور از مطالعه تنها خواندن کتب، مقالات و یادداشت‌های مرتبط به موضوع مورد نظر نیست، بلکه این مطالعه‌ حوزه‎های گسترده‎تری از ‎جمله عکس دیدن (نه صرفاً عکس خوب و مشهور)، عکاسی کردن، تربیت دید عکاسانه و در نهایت درک رویکردهای شخصی در عکاسی که خود حاصل تجارب زیسته‌ی افراد در دل واقعیت‌های اجتماعی و دوری نگزیدن از آن است را شامل می‎شود. مهم‎ترین حاصل و دست‌آورد چنین مطالعه‌ای، رسیدن به مرحله‎ی از آگاهی و هوشیاری است که اکثر توهمات انسانی از نبود آن سرچشمه می‎گیرد.

درست است که اینستاگرام شبکه‎ی اجتماعی مجازی است اما در عین حال خود، نظام قدرتی است که طرز فکر و نحوه‎ی زیست مخاطبان و کاربرانش را با استفاده از فرآیندهای کسب ارزش، شکل می‎دهد. کاربران و مخاطبان اینستاگرام، به‎خصوص در حیطه‎ی هنر و عکاسی، به شکلی ناخودآگاه و بدون آنکه به آن واقف باشند در حال تن دادن به بازی‎های عرصه‎ای [۱۰] هستند که اینستاگرام تعریف کرده است. بازی‎هایی که به غیر از برگزارکنندگان آن و تنها عده‌ای انگشت شمار، بیشتر بازیکنانش از آن سودی نمی‎برند و تنها آنها را مبتلا به نوعی آستیگماتیسم [۱۱] می‌کند. به نظر می‌رسد به مانند همه‎ی بیماری‌ها، درمان این آستیگماتیسم نیازمند دانش و آگاهی است؛ افزایش آگاهی فردی و شکل‎گیری فرهنگ استفاده از این رسانه برای رفع توهم موجود و استفاده‌ی درست از آن. آگاهی و دانشی که برآمده از مطالعه، کنکاش و فراروی از ظاهر امور و در نهایت تغییر پیش‌زمینه‎ی ذهنی از ناهوشیاری به هوشیاری است.

پی‎نوشت‎ها:
[۱] برخی ارائه‎ی چنین مفهومی را پیش از مک‎لوهان به ویندهم لوئیس در کتابش به نام آمریکا و انسان کیهانی در سال ۱۹۴۸ و جیمز جویس در کتاب بیداری فینگن‌ها به سال ۱۹۳۹ مرتبط می‎دانند، اما هیچ مدرک در اثبات ایده گرفتن او از آثار مذکور در دست نیست.
[۲] مک‎لوهان، مارشال، «برای درک رسانه‎ها»، ترجمه‎ی سعید آذری، تهران: مرکز تحقیقات، مطالعات و سنجش برنامه‎ای صدا و سیما، ۱۳۷۷، ص ۱۰
[۳] Cambridge Advanced Learner’s Dictionary, Cambridge University Press
[۴] کلارک، گراهام، «عکس»، ترجمه‎ی حسن خوبدل و زیبا مغربی، تهران: نشر شورآفرین، ۱۳۹۳، ص ۱۰
[۵] ادواردز، استیو، «عکاسی، مختصر و مفید»، ترجمه‎ی مهران مهاجر، تهران، نشر ماهی، ۱۳۹۳، ص ۳۱
[۶] شاعر و نویسنده‌ی ایرلندی در قرن نوزدهم
[۷] وایلد، اسکار، «از اعماق»، ترجمه‌ی مریم امینی، تهران، نشر مرکز، ۱۳۸۹، ص ۷۹
[۸] آذرنگ، فرشید، «اشباح اگلستون، سیاست، هنر و باقی چیزها»، حرفه هنرمند، تابستان ۱۳۹۵، شماره‎ی ۶۰، ص ۵۵
[۹] دبل، پل، «رمزگشایی پیام‎های معنوی در زندگانی روزمره»، ترجمه‎ی محمود دانایی، مشهد: نیکو نشر، ۱۳۹۳، ص ۴۳
[۱۰] عبارات بازی و عرصه از مفاهیم مشهور مطرح شده توسط پیر بوردیو جامعه شناس فرانسوی است که در آن به توضیح چگونگی شکل‎گیری روابط مبتنی بر قدرت و نتایج احتمالی آن می‎پردازد.
[۱۱] آستیگماتیسم نقصی در سیستم بینایی است که باعث دید ناقص و تار می‎شود.