پرتره استاد هادی شفائیه، زمستان ۱۳۶۴ – عکاس: محمد غفوری

بنا ندارم که در ستایش هنر بی‌مانندش یا در سوگ از دست دادنش یاوه سرایی کنم. دکتر هادی شفائیه رو می‌گم… گذاشتم یه هفته‌ای بگذره، هم سوگنامه‌ها منتشر بشن و هم ستایش و ارج‌گزاری‌ها …

فقط می‌خواستم یه چیزی رو یادآوری کنم که فکر می‌کنم ارزش یادآوری داره و همین چیز سبب می‌شد من و شاید همگی دوستان همدوره‌ام همواره برای این مرد احترام ژرفی قائل باشیم.

دکتر شفائیه در زمانی داروسازی رو به خاطر عکاسی رها کرد و در داروخانه رو بست، که به عکاس در محترمانه شکل می‌گفتن «آقای فتو»…!!! یادم میاد وقتی بچه بودم و به عکاسی علاقمند، هر جا دوربین دست من می‌دیدن، می‌گفتن: «آهای فتو… یه عکس از ما بگیر». زمانی هم که رشته‌ی عکاسی دانشگاه هنر قبول شدم، پدرم خجالت می‌کشید به دوست و آشنا بگه پسرم عکاسی قبول شده، می‌گفت تو کار فیلم و ایناس… تازه همون موقع هم در بهترین شکل، عکاس یه جاسوس بود … بالاترین مدرک مورد نیاز برای استخدام به عنوان عکاس-خبرنگار تو روزنامه‌ها سیکل بود، یعنی ۹ کلاس سواد … اونوقت در چنین شرایطی دکتر شفائیه، موقعیت اجتماعی و مادی دکتر داروساز رو رها کرده و پی عکاسی رفته … کتاب خریده به شکل خودآموز و از ابتدا یادگرفتن رو آغاز کرده و به همین شکل با عکاسی اون روز دنیا آشنا شده … با کارتیه برسون و انسل ادمز و یوسف کارش و رابرت کاپا حال کرده و ازشون یاد گرفته … یادم نمی‌ره که برام تعریف می‌کرد زمانی که ۱۰۰۰ متر زمین رو تو بلوار کشاورز بر وصال فعلی می‌خواستن به من بفروشن ۳۰۰۰ تومن، من به جاش این دوربین لایکا رو خریدم ۳۲۰۰ تومن و پشیمون هم نیستم … !!!

من به عنوان یه عکاس، یه شاگرد عکاسی، یه آموزگار عکاسی‌، یه دوست و یه فرزند، بسیار ازش یاد گرفتم و بهش مدیونم … ایشون تا روزای آخر عمرش که خوشبختانه کوتاه هم نبود، هیچ‌وقت دچار فراموشی نشد و همیشه با نخستین زنگ، خودش گوشی رو برمی‌داشت و نه تنها بلافاصله می‌شناخت، بلکه خیلی گرم و صمیمی خوش و بش می‌کرد.

دکتر شفائیه از نسل همون بزرگانی بود که ازشون عکس گرفته بود … همونایی که مانندشون دیگه به این سادگی‌ها پدید نمیاد … آدمایی که هر کدومشون یه …

یادش همیشگی و راهش همواره پر رهرو باد …

فرهاد فخریان
۱۲ شهریور ۹۷