در ادامه انتشار پرونده یک دوربین، یک نگاه: پرونده‎ای درباره عکس‎های حسن غفاری، عکاس مستند و مردم نگار مطلب زیر از مقدمه کتاب روزگار سپری شده با عنوان «زیباشناسی امر ساده» به قلم دکتر ناصر فکوهی استاد انسانشناسی دانشگاه تهران و مدیر موسسه انسان شناسی باز نشر می‎شود.

عکاسی عشایری در ایران بسیار زود و از ابتدای قرن بیستم با ورود نخستین انسان شناسان اروپایی و آمریکایی (اسپونر، بارت، بازن، بک، تاپر و… که تقریباً تخصص همه‎یِ آنها مطالعات عشایری بود) آغاز شد. دغدغه‎یِ این پژوهشگران که چندان نیز با رویکردهای زیباشناختیِ این هنر آشنا نبودند، برجسته کردن دو فرایند بود که از نظر آنها اهمیت زیادی داشت. نخست اینکه، تا جایی که امکانات فنآوری آن زمان اجازه می‎داد، اصل موضوع مردم نگاری تصویری را به انجام برسانند. بدین معنا که تلاش کنند با ابزار عکاسی به حد مطلوب و جدیدی از توصیف موضوع مطالعه خود برسند. به همین دلیل آن عکسها اصولاً نه در پی تثبیت یک احساس و یا یک لحظه‌ی خاص و یا حتی ایجاد رابطه‎ای انسانی با ذهنیت خود یا دیگری، بلکه بیشتر در پی جستجوی کارکردهایی بودند که نظام زیستی عشایر برآنها استوار بود و فرایند عکاسی تلاشی برای اثبات آن کارکردها یا وقایع یا مهارت‎ها و غیره به حساب می‎آمد.

دومین دغدغه‌ی این پژوهشگران که با وجود تفاوت‎های عمیق، تا حدی به زیباشناسی عکاسی شباهتی صوری داشت، جستجو برای موقعیت‎ها، رخدادها، لحظه‌ها و روابط «عجیب و غریب» در معنی انسان شناختی این اصطلاح بود؛ یعنی رفتارها، اشیا و روابطی در میان مردمان «بومی» که به دلیل تفاوتشان با فرهنگ پژوهشگران، از هر نظر «نامتعارف»، «بیگانه» و «ناشناس» به چشم می‎آمدند و ابعاد شگفت‎انگیزی به خود می‎گرفتند و از سوی مشاهده گران با حالتی از هراس یا تحسین بیان می‎گردید. موضوع مورد مطالعه در این حالت در دورترین موقعیت انسانی نسبت به پژوهشگر قرار گرفته و عملاً به یک «شی بودگی» (reification) محکوم می‎شد.

رویکرد نخست را بدین ترتیب می‎توان فن‎آورانه نامید. مشکل این نوع رویکردها آن بود که از یک سو نمی‎توانستند با ابزار طراحی (با قرن‎ها پیشینه) رقابت کنند و از سوی دیگر روش فیلمبرداری اتنوگرافیک (فیلم‎های کوتاه میدانی) بسیار زود جانشین عکاسی توصیفی می‎شد، زیرا توان بسیار بیشتری در ثبت و به نمایش گذاشتن دقیق نکات ظریف و نهفته در مهارت‎ها، روابط، اشیا و مردم مورد مطالعه داشتند.

اما رویکرد دوم که می‎توان آن را بیگانه‎گرا (exotic) به حساب آورد، در نوعی از عکاسی «هنری» ادامه یافت که گاه و بیگاه با افزودن یادداشت‎هایی تلاش می‎شد رنگ و بویی علمی نیز به آن داده شود. اما در حقیقت این قبیل از کارها جز نمونه‎های جهان سومی از جنس «نشنال جئوگرافی» نبودند. از این رو وقتی برای نخستین بار عکس‎های حسن غفاری را دیدم، اولین احساسم تحسین عمق انسانی آنها بود. زیرا عکسهای غفاری همانطور که لزوماً به دنبال نمایش دادن موقعیت کاری، یا حالتی در روابط بین فردی یا میان کنشگر با طبیعت اشیا نیستند، در عین حال در جستجو برای رسیدن به یک زیباشناسی از پیش تعیین شده، زیاده روی از خود نشان نمی‎دهند. شاید مناسب باشد بگوییم سبک او به گونهای طبیعت‎گرایی (naturalism) نزدیک است. او در کارهایش یک طبیعت‎گرای به شدت انسان دوست است که احترامی بسیار فراتر از یک انسان شناس برای انسان‎هایی که از آنها عکس می‎گیرد (و اغلب با آنها زندگی و کار می‎کند)، قائل است. شور عکس‎ها از یک سو و آرامش و صبوری و سادگی آنها از سوی دیگر، گویای حالاتی هستند که شاید تنها بتوان در یک عکاس بومی با تجربه‌ی بالا و عشقی بینظیر به موضوع کارش یافت.

در عکس‎های دهه‎ی هفتاد که رنگی نیستند، اگرچه عکاس از عنصری به شدت دستکاری شده در نگاه به عشایر در این نوع از عکاسی خود را محروم می‎کند، همین شیوه به صورتی متناقض به کار او برجستگی بیشتری می‎دهد و به نظرعمق انسانی کارها قوی‎تر می‌شود و در عکسهای رنگی نیز، رنگ به عنوان بخشی واقعی از اصل و محتوای انسانی و طبیعی عکس عمل می‎کند و با هدفی از پیش برنامه ریزی شده (مثلاً زیباتر نشان دادن موضوع) بر ساختار آن چیره نشده است.

ممکن است بپرسید غفاری در میان این مردم به دنبال چیست؟ کدام زیبایی وکدام ارزش‎ها را می‎جوید؟ چرا احساس می‎کند باید این مردمان و زندگی روزمره و فرهنگشان را در قاب عکس‎ها جای دهد؟ پاسخ شاید ساده‎تر از آن باشد که تصور می‎کنیم. او به دنبال ریشه‎هاییست که شاید هرگز فرصت نکرده بوده از آنها بهره ببرد و سیراب شود. او به دنبال جهانی از دست رفته یا در شرف نابودی، دست خود را دراز می‎کند و با تمام توان خود می‎کوشد تا این مردمان، دست خود را در دست او گره بزنند تا رودخانه‎های خروشان زمانه، کوچراهِ آنها را با خود نبرند.

با دنبال کردن عکس‎های غفاری در زنجیرهای از زندگی‎های پر شور و بیریا، احساس زیباشناسی صمیمانه‎ای می‎کنیم و این هنر بزرگی است که عکاسی، از این دست، به ما عرضه می‎کند. تصاویر او ارزشی فزاینده به زندگی روزمره، اما صادقانه‌ی انسان‎هایی می‎دهد که وجودشان گویای حرکت پر توان زندگی است. عکس‎های غفاری فاقد پیچیدگی هستند و زرق و برقی ندارند اما زیباییشان در شفافیت و آرامش او در بازنمایی زندگی سخت مردمانی است که دوستشان دارد.