تصویر ۱. مارک کُئین. بدون عنوان، ۱۹۷۴. ۴۰.۶×۵۰.۸ سانتی‌متر

۲۰ آگوست سال ۱۸۸۴، نیویورک تایمز[۱] گزارشی منتشر کرد زیر عنوان «مرض واگیردار عکاسی»[۲]. این گزارش گسترش عکاسی در فضای عمومی را به‌شکلی هجوآمیز با ظهور بیماری مسری وبا، که آن دوران در اروپا شایع شده بود، مقایسه و از آن با عنوان «مصیبت ملّی» یاد کرده است، چرا که «هیچ کسی هیچ‌گاه نمی‌تواند مطمئن باشد که دوربینی به سمتش نشانه نرفته».[۳] «حتی فردی که در خیابان ساکت راه خودش را می‌رود از گزند دوربین در امان نیستند، او نه‌تنها دائماً در معرض عکس‌های لحظه‌ای دوربین‌های مخفی‌شده در پشت پرده‌ی پنجره‌ها قرار دارد، بلکه حتی حضور یک دانش‌آموز کیف‌به‌دست ظاهراً بی‌آزار در خیابان هم ممکن است خطری بالقوه باشد. او ممکن است دوربینی مخفی درون کیف‌دستی‌اش داشته باشد و بدون کوچکترین شکی «عکس‌های بی‌هوا» بگیرد». این گزارش، در آخر پیش‌بینی کرده که این بیماری مسری، که از آن با عنوان «کَمِرا لَمیناسیکا»[۴] یاد کرده است، «اگر با این سرعت تا یک فصل دیگر ادامه یابد، ۸۰ درصد از کل جمعیت بالای ۱۰ سال آمریکا به آن مبتلا خواهند شد.»[۵]

تصویر ۲. هَری فرْنیس[۶]. بلای عکاسی آماتور. نشریه‌ی پانچ[۷] ، شماره‌ی ۴ اکتبر ۱۸۹۰.
فرنیس در این کارتون حضور همه‌جایی عکاسان در فضای عمومی اواخر سده‌ی نوزدهم، مزاحمت و بی‌ملاحظگی‌شان را نقد کرده است.

واهمه از عکاسی شهروندان در فضای عمومی جامعه مسأله‌ی جدیدی نیست و از همان آغاز پیدایش دوربین‌های قابل‌حمل و امکان عکاسیِ سریع در فضای خارج از استودیو وجود داشته است. مسأله‌ی عکاسی در فضای عمومی همواره یکی از بحث‌برانگیزترین و اصلی‌ترین مباحث اجتماعی در عکاسی بوده و بحث‌های ادامه‌داری در این باره صورت گرفته است که می‌توان آنها را در قالب کشاکش میان حق آزادی بیان و حق حفظ حریم خصوصی توضیح داد. یک طرف، معتقد است که عکاسان با تجاوز به حریم خصوصیِ شهروندان در فضای عمومی برای آنها مزاحمت ایجاد می‌کنند. آنها معمولاً مسأله‌ی اخلاق را پیش می‌کشند و عکاسی بدون‌اجازه از افراد را کاری غیراخلاقی می‌دانند. طرف مقابل امّا از حق آزادی بیان و اندیشه‌ی عکاسان دفاع می‌کند. آنها عقیده دارند نفس عکاسی بدون‌اجازه لزوماً کار غیراخلاقی نیست، بلکه مسأله بر سر آزردن یا پاییدن دیگران و استفاده از عکس برای کنترل و حفظ قدرت و نشر فریب، دروغ، افترا و نفرت‌پراکنی است. بسیاری از بهترین و تأثیرگذارترین عکس‌های دنیا بدون‌اجازه گرفته شده‌اند، کما این که در بسیاری از موارد، اجازه گرفتن از سوژه عملاً ممکن نیست.

به هر حال، از یک سو تلاش‌هایی صورت گرفت برای وضع قوانین محدودکننده بر آزادی عکاسان، قوانین محدودکننده‌ای مثل «منشور حقوق و آزادی بشر کِبِک»[۸] که حق سوژه بر عکس گرفته‌شده از خود را مقدّم بر حق آزادی بیان عکاس در نظر گرفته است، و، در سوی دیگر، تلاش‌های جسورانه‌ی افرادی مثل مارک کُئین[۹] (متولّد ۱۹۴۳) و بروس گیلدن[۱۰] (متولّد ۱۹۴۶) را شاهدیم که برای زیر سؤال بردن مرزهایی که جامعه آن را حریم خصوصی افراد در فضای عمومی تعریف کرده، از فاصله‌های مجاز و امن عکاسی تخطّی کرده‌اند، رفتاری که البته بی‌پاسخ نمانده است (تصویر ۳).

تصویر ۳. مارک کُئین. بدون عنوان.
به‌علّت نزدیکی بیش‌ازحد کُئین به سوژه و عکاسی از او، سوژه به سمت او مشت پرانده است.

حق کنترل عکاس؟

آنچه در قانون از آن با عنوان «حق حفظ حریم خصوصی» یاد شده می‌تواند معناهای متفاوت و گاه حتی متناقض داشته باشد. اگر حریم خصوصی یا شخصی را بخشی از زندگی فرد بدانیم که نباید بدون اجازه‌ی او در آن نظارت یا دخالت کرد، یا آن بخش از زندگی فرد که او تمایلی به اشتراک‌گذاری با دیگران ندارد، بنابراین می‌توان به‌روشنی دریافت که حریم خصوصی هیچ مرز مشخّصی ندارد و می‌تواند از فردی به فرد دیگر و از جامعه‌ای به جامعه‌ی دیگر تغییر کند. شاید خیلی از چیزهایی که یک فرد حریم خصوصی خود می‌داند برای فرد دیگر حریم خصوصی به حساب نیاید. یا، در حالتی دیگر، یک فضای مشخّص ممکن است در موضوعات مختلف حکم‌های متفاوتی داشته باشد. به عنوان مثال، فضای پیدای داخل اتومبیل در برخی قوانین، فضای عمومی و در مورد عکاسی، فضای خصوصی تلقّی شده است.[۱۱] این مسائل، وضع قوانین کارآمد در مورد عکاسی در فضاهای عمومی را کمابیش غیرممکن کرده‌اند. در واقع، به نظر می‌رسد که رعایت حریم خصوصی در نهایت به درک و احترام متقابل افراد وابسته است تا قانون.

ظاهراً یکی از مصداق‌های حریم خصوصی افراد در فضای عمومی چهره‌ی آنهاست چرا که «عکاسی از چهره‌ی افراد منوط به اجازه‌ی فرد است […] هر عکاسی تنها با اجازه می‌تواند فردی را در سوژه‌ی کانونی عکس خود قرار دهد ولی در تصاویری که تعدّد چهره‌ی افراد به‌نحوی است که به‌صورت دقیق قابل شناسایی نیست نیازی به اجازه ندارد.»[۱۲] جدا از ابهام تعریف «سوژه‌ی کانونی»[۱۳]، چنین خط مشی‌ای تلویحاً این معنا را دارد که عکاس برای عکاسی از چهره‌ی افراد، جز در مواردی بسیار معدود، باید مطابق سلیقه یا تصویرِ آرمانیِ سوژه از خود، عمل کند، و این یعنی زوال و استحاله‌ی بیان شخصی در عکاسی چهره و ازدست‌دادن وجوه مهمی از حقایق چهره در فضای عمومی. چنین الگوهای محدودکننده‌ای بیش از آن که بر حق حفظ حریم خصوصی دلالت داشته باشند به کنترل‌شدن عکاسان به‌وسیله‌ی سوژه یا توقّعات او یا جامعه، یا تباهی هنر کمک می‌کنند.

با وجود ابهام مفهوم «فضای خصوصی» و تضادهایی که امکان کاربست قانونی کارآمد درباره‌ی عکاسی در فضای عمومی را کمابیش غیرممکن می‌سازد، وجود دوربین‌های مداربسته‌ی ۲۴ ساعته که در حال تصویربرداری از چیزهایی هستند که یک شهروند برای عکاسی از آنها ظاهراً نیاز به اجازه دارد، یا تصویربرداری ماهواره‌ای از جاهایی که عکاسی از آن نقاط با مشکل مواجه می‌شود و وجود فناوری‌هایی که به‌راحتی می‌توان با آنها به‌صورت ناشناخته تصویربرداری کرد، لازم است بپرسیم که واقعاً به چه دلیل با عکاسی در فضای عمومی برخورد می‌شود؟

مسأله‌ی فرهنگی

شاید مهم‌ترین عاملی که راه عکاسان را برای عکاسی در فضای عمومی سد کرده، نه مسأله‌ی اخلاقی، امنیتی یا حتی قانونی که مسأله‌ی فرهنگی است (البته هر یک از این عوامل تأثیر خود را دارند). اگر در جامعه‌ای زندگی کنیم که اکثر اعضاء آن، خلق یا انتشار تصویر غیرآرمانی از خود را برنمی‌تابند، عکاسی در آن جامعه سخت خواهد بود. بنابراین، می‌توان استدلال کرد که در چنین جامعه‌ای بخش عمده‌ای از این مسأله بیش از آن که به حریم خصوصی افراد مربوط باشد به تمایل آنها به کنترل تصویر خودشان و فرهنگ تصاویر آرمانی مربوط است.

این تمایل به‌ویژه با گسترش کاربرد گوشی‌های هوشمند شدّت می‌یابد. اینک گوشی‌های هوشمند می‌توانند پاسخگو تمایلات نارسیستی افراد باشند. آنها با این ابزار می‌توانند تصویر مطلوب‌شان از خود را بسازند و آن را با جهان به‌اشتراک بگذارند، طوری که دیگران آنها را با تصاویر مطلوب‌شان بشناسند. در چنین شرایطی، تصویری از منِ مطلوب شکل می‌گیرد و چنان فرد را تحت تأثیر قرار می‌دهد که باور کند به‌راستی تصویر دیگری از او نمی‌تواند وجود داشته باشد. او کنترل تصویر را حق خود می‌داند و این تنها به محدوده‌ی چهره‌اش خلاصه نمی‌شود.

کافی است از ماشین خاک‌گرفته‌ی او عکاسی کنید. اگر به‌اندازه‌ی کافی بداقبال باشید که صاحب ماشین شما را ببیند، احتمالاً از شما خواهد خواست عکس ماشینش را پاک کنید یا حداقل منتشرش نکنید. در واقع، اگر عملاً به هر کس حق مالکیت یا کنترل تصویر خودش یا مایملکش را بدهیم، کمابیش هیچ کسی اجازه‌ی خلق یا انتشار تصویری که مطابق مطلوب یا خواسته‌های سوژه نباشد را نخواهد داشت و، در آخر، با جهانی از تصاویر مواجه خواهیم شد که از وجوه دیگر واقعیت تهی و بازتابی هستند از توقّعات و آرمان‌های ذهنی سوژه.

در دورانی که بسیاری از افراد در شبکه‌های اجتماعی جزئیاتی از زندگی خود را به‌اشتراک می‌گذارند که زمانی حریم خصوصی به حساب می‌آمدند، به نظر می‌رسد قوانین و محدودیت‌های عکاسی در فضای عمومی و برخورد با آن، بیش از آن که به حفظ حریم خصوصی، اخلاق یا امنیت کمک کنند، مسیر پوشاندن و تباهی وجوه دیگر واقعیت را هموار کرده و به جهانی از تصاویر شکل می‌دهند شبیه آنچه در شبکه‌های اجتماعی شاهدیم: جهان تصاویر آرمانی سوژه‌ها.

با یک جمع‌بندی، باید گفت که مسأله‌ی عکاسی در فضای عمومی موضوعی نیست که بتوان با وضع قوانین بازدارنده آن را حل کرد. برخورد با عکاسی در فضای شهری بیش از هر چیز موجب ازدست‌رفتن وجوه دیگر واقعیت و سرکوب نگاه شخصی افراد خواهد شد. در نهایت، مسأله‌ی عکاسی در فضای عمومی مسأله‌ای فرهنگی است و تا زمانی که درک و احترام متقابل و پذیرش نگاه متفاوت در جامعه غایب باشد، کشاکش میان عکاسان و سوژه‌ها ادامه خواهد داشت.

پانویس‌ها:
[۱] The New York Times
[۲] The Camera Epidemic
[۳] اگر چه شاید این جمله در آن دوران غلوشده و هجوآمیز به نظر برسد، امّا گویا در دوران معاصر مصداقش را یافته است. دوربین‌های مداربسته در خیابان‌ها، پیاده‌روها، مغازه‌ها و مراکز خرید شهرهای بزرگ شبانه‌روز در حال ضبط و پردازش تصویر افراد هستند. حتی احتمال دارد ماهواره‌ای پنهان پشت ذرات جوّی در حال تصویربرداری باشد.
[۴] Camera laminasicca
[۵] نقل قول‌های این پاراگراف از:
The Camera Epidemic, The New York Times, August 20, 1884
تاریخ دسترسی: ۲۶ تیر ۱۳۹۸
[۶] Harry Furniss
[۷] Punch
[۸] رجوع کنید به: Quebec Charter of Human Rights and Freedoms
[۹] Mark Cohen
[۱۰] Bruce Gilden
[۱۱] رجوع کنید به: کی و کجا «عکاسی ممنوع» است؟ ، ایرنا
تاریخ دسترسی: ۲۵ تیر ۱۳۹۸
[۱۲] همان.
[۱۳] تصاویر دوربین‌های امروزی به‌قدری قدرت تفکیک دارند که بتوان با آنها تصویر افرادی که ظاهراً سوژه‌ی کانونی عکس نیستند را با برش عکس به سوژه‌ی کانونی تبدیل کرد.