اکنون که بخش عمده‌ای از مردم جهان برای جلوگیری از ابتلا و انتشار ویروس کووید-۱۹ در خانه‌هاشان حبس شده‌اند، فضاهای بیرون و جهان طبیعت رویایی دورازدسترس به نظر می‌رسند. شاید وقت آن رسیده که نگاهی به منظره داشته باشیم، ژانری که نوید دسترسی به جهان طبیعت می‌دهد.

اما آیا واقعاً این همان کاری است که منظره انجام می‌دهد؟

این ژانر هنری، که سنتی دیرین در هنر چینی دارد، طی قرن هفدهم در دنیای غرب پدیدار شد—دورانی که در آن، به‌شکل نه‌چندان بی‌ربطی، آنچه را که سرمایه‌داری مدرن و روش‌های علمی می‌نامیم نیز در حال شکل‌گیری بودند. بنابراین، مفهوم منظره رابطه‌ی درهم‌تنیده‌ای با مسأله‌ی مالکیت، دانش و (در پی شکوفایی جنبش رمانتیسیسم در سده‌ی نوزدهم) با درونیات‌مان دارد. علاوه بر این، باید همیشه به یاد داشته باشیم که «طبیعت» یک سازه‌ی فرهنگی است، مفهومی که آدمیزاد آن را برای تعریف و معنا دادن به خودش به کار می‌برد.

آیا منظره ژانری تمام‌شده است؟

ما بیشتر، منظره را در کارهای نقاشانی می‌بینیم که برای گذران اوقات فراغت‌شان نقاشی می‌کنند و نیز تصاویر پیش‌پاافتاده‌ی روی جعبه‌های شکلات. با این حال، این ژانر توجه شماری از پرشورترین هنرمندان معاصر را به خود جلب کرده، کسانی که با بازنگری روی این ژانر نگاه‌شان را بر هر چیزی از زوال محیط زیست تا افسون جهان متمرکز ساخته‌اند.

در این مقاله، ما چهار نمونه‌ی برجسته از هنر منظره معاصر را گرد هم آورده‌ایم، تصاویری که در آنها نه از کاه‌انبار خبری است و نه از گندمزار.

درن آلمند. ماه کامل در بوجوکو: کوه‌های ماه، 2010
درن آلمند. ماه کامل در بوجوکو: کوه‌های ماه، ۲۰۱۰

دَرِن آلمند

آثار هنری ژانر منظره، البته، در رابطه با مکان هستند، اما آیا می‌توانند در رابطه با زمان هم باشند؟ این همان پرسشی است که در قلب فتگراور رنگی دَرِن آلْمنْد (Darren Almond) با عنوان «ماه کامل در بوجوکو: کوه‌های ماه» (۲۰۱۰) حضور دارد. در این عکس، قله‌های حاصلخیز کوه‌های روئانزُری را می‌بینیم، منطقه‌ای شاخص از نظر بوم‌شناختی در اوگاندا که به‌علت دسترس‌ناپذیری و آن مه غلیظی که دائماً این منطقه را از جهان اطرافش پنهان نگه می‌دارد، نخستین کاوشگران اروپایی موفق به کشف آن نشدند.

این هنرمند بریتانیاییِ نامزد جایزه‌ی ترنر ۲۰۰۵، صبورانه منتظر ماند تا آسمان این منطقه صاف شود و این منظره را با نوردهی طولانی (لانگ اکسپوژر) چندین دقیقه‌ای شبانه عکاسی کرد، طوری که تنها منبع نور او درخشش مسحورکننده‌ی ماه بود.

او گفته که با این نوردهی «نمی‌توانید آنچه را که ثبت می‌کنید ببینید، اما به منظره فرصت بیشتری می‌دهید تا خود را ابراز کند.» عکاسی در اینجا از چیزی لحظه‌ای و آنی به چیزی افزاینده و رسوبی‌وار تبدیل شده است. زمان در اینجا نه دشمن که دوست شماست. آلمند تنها با همیاری سیستم آب‌وهوایی کوهستان روئانزُری می‌توانست به این عکس برسد، و تنها در زمانی که ماه کامل بود. این کار درباره‌ی سلطه‌ی انسان بر جهان طبیعت نیست، بلکه درباره‌ی این است که منظره و هنرمند منظره‌پرداز به چه نحوی می‌توانند بدل به بخشی از یک زنجیره شوند.

ادوارد برتینسکی. معدن کارارا شماره‌ی 2، 1993
ادوارد برتینسکی. معدن کارارا شماره‌ی ۲، ۱۹۹۳

ادوارد برتینسکی

منظره‌پردازی یک ناحیه یعنی دادن یک شکل خاص به آن. با نگاه به عکس ادوارد برتینسکی (Edward Burtynsky) با عنوان «معدن شماره‌ی ۲» (۱۹۹۳) و در مقام قیاس با آن، می‌توان گفت که شمار معدودی از تصاویر می‌توانند مصداق بارز این تعریف باشند. این عکاسِ پیشگام کانادایی برای گرفتن این عکس به معدن کارارا در ایتالیا سفر کرد، جایی که میکل‌آنژ سنگ‌های مرمر مورد نیازش را برای شکل دادن به آثاری که هنر اروپا را دگرگون کرده‌اند، از آنجا به دست می‌آورد.

این استاد عصر رنسانس در نقل قول معروفی گفته: «هر تکه‌سنگی تندیسی درون خود دارد، و این وظیفه‌ی پیکرتراش است که آن را کشف کند.» به هر حال، این سطوح کنده‌کاری‌شده‌ی سنگ‌های معدن بود که برتینسکی را به خود جلب کرد. این مناظر به‌گفته‌ی او: «همزمان روند آفرینش خودشان و نیز تکنیک‌های معدنکاران را نشان می‌دهند.»

این عکس منظره‌ای را پیش رویمان قرار می‌دهد که به‌خواسته‌ی انسان به‌کلی تغییر شکل یافته. آنچه که به پلکان زیگورات‌های عظیم می‌ماند به این شکل باستانی زمین‌شناختی درآمده. اشکال مربعی سنگ‌های برش‌خورده کاملاً با انبوه موجی‌شکل سنگ‌های دست‌نخورده در تضادند. ابعاد این منظره با حضور ادوات و سازه‌های موقتی قرمزرنگ نمایان شده است. به‌لطف این زاویه‌ی دید چشم خدا، سخت است که احساس خالق نداشته باشیم، کسی که مشغول ساختن جهان است. با این حال، این منظره کاملاً مال ما و تحت فرمان ما نیست. گیاهان میان پاره‌سنگ‌ها می‌شکفند. گویا طبیعت، همیشه، بعد از مدتی اقتدارش را دوباره نشان می‌دهد.

پائولا پیوی. بدون عنوان (گورخر)، 2013
پائولا پیوی. بدون عنوان (گورخر)، ۲۰۱۳

پائولا پیوی

در بخش عمده‌ای از تاریخ ثبت‌شده، جوامع انسانی کمتر درباره‌ی دنیای ورای مرزهاشان می‌دانستند، و جغرافیا رشته‌ای از علم بود که با رویا درمی‌آمیخت. با نگاه به لِنُکس گلُب مشهور [از نخستین کره‌های جغرافیایی ساخته‌شده] که در اوایل سده‌ی پانزدهم در اروپا ساخته شد، در امتداد سواحل شرق آسیا واژه‌های «HIC SVNT DRACONES» را می‌بینیم، به معنای «اینجا اژدهایان قرار دارند». یا با نگاه به افسانه‌ی پرِسْتِر جان، یک شخصیت کاملاً خیالی را می‌بینیم که دانشمندان دوران قرون وسطی مدعی بودند بر قلمرو مسیحی گمشده، در جاهای مختلفی در هند، مغولستان و اتیوپی، حکمرانی می‌کرد. امروز، چنین باورهایی دیگر محلی از اعراب ندارند. در عصر گوگل ارث و منظره معاصر اژدهایان دیگر جایی ندارند.

عکس هنرمند ایتالیایی پائولا پیوی (Paola Pivi) با عنوان «بدون عنوان» (گورخر) (۲۰۱۳) ما را به دورانی برده که در آن خیالپردازی جغرافیایی همچنان جا برای مانور داشت. در کوهستانی پوشیده از برف (در واقع، پارکی در رشته‌کوه آلپ در ایتالیا)، یک جفت گورخر را می‌بینیم که به یکدیگر چسبیده‌اند تا گرم شوند. بدن‌های راه‌راه آنها سیاه و سفیدِ کوه‌های اطراف‌شان را پژواک می‌دهند.  

آیا یک نیروی ناشناخته آنها را از دشت‌های گرمسیری آفریقا به اینجا آورده، یا این شاهدی است بر جمعیت ناشناخته‌ی گورخرها که، همچون پرستر جان، جایی کاملاً دور از خانه‌ی معمول‌شان اقامت گزیده‌اند؟ پیوی—که برنده‌ی شیر طلای دوسالانه‌ی ونیز ۱۹۹۹ است—هیچ پاسخی در اختیارمان قرار نمی‌دهد. دغدغه‌ی او در اینجا بیشتر به کنجکاوی، شوخی و تقلایی شادی‌بخش از آنچه فکر می‌کنیم می‌دانیم مربوط است.

سباستیائو سالگادو. قلعه‌ی تنهایی، از مجموعه‌ی «پیدایش» (2005)
سباستیائو سالگادو. قلعه‌ی تنهایی، از مجموعه‌ی «پیدایش» (۲۰۰۵)

سباستیائو سالگادو

در جهان کمیک‌های DC، «قلعه‌ی تنهایی» یک قلعه‌ی یخی و درخشان است که به دستان سوپرمن و در دشت شمالگان ساخته شده. این مکان دورافتاده، کاملاً نامهربان با آدم‌های معمولی، جایی است که اوبِرمِنْش (اَبَرانسان) [شخصیت فلسفی فردریش نیچه] وقتی می‌خواهد تنها باشد به آنجا می‌رود. اگر چه قلعه‌ی سوپرمن خیالی است، اما چیزی نزدیک به آن در دنیای واقعی وجود دارد که در عکس سباستیائو سالگادو (Sebastião Salgado) (تلفظ اصلی اسم کوچک: سواشتیاوْن) «قلعه‌ی تنهایی» (۲۰۰۵) نمود یافته. این عکاس برزیلی ستایش‌شده این عکس را در قطب جنوب و در قالب مجموعه‌ی «پیدایش» گرفته است، پروژه‌ای هشت‌ساله با حمایت سازمان ملل برای مستندسازی گوشه‌هایی از زمین که هنوز دست صنعتی‌سازی به آنجا نرسیده.

این منظره، که یادآور تابلوهای نقاشی نقاش آلمانی رمانتیک کاسپار داویت فردریش در سده‌ی نوزدهم و نیز مکان‌نگاری‌های فیلم‌های علمی‌تخیلی مثل The Empire Strikes Back (1980) است، این حس را منتقل می‌کند که گویی به زمان ما تعلق ندارد، یا شاید حتی به سیاره‌مان. با این حال، این حقیقت که «قلعه‌ی تنهایی» عکسی از زمینِ قرن بیست و یکم است، دقیقاً آن چیزی است که عکاس به دنبالش بوده. این حقیقت که او توانسته شاهد این قلعه‌ی یخی باشد—و عکس او از آن به‌طرز گسترده‌ای پخش شده است—گواهی است بر «قدرت‌های ماورایی» تکنولوژی که به‌عنوان یک گونه توسعه‌اش داده‌ایم.

به هر حال، این قدرت غالباً به بها هنگفت نابودی محیط زیست به دست می‌آید. اگر قرار است قلعه‌ی یخی سالگادو درون دریای پیرامونش آب نشود، باید یاد بگیریم که با سیاره‌مان نه به‌عنوان منبعی که باید از آن بهره‌برداری کرد که به‌عنوان خانه‌ی ارزشمند و آسیب‌پذیرمان رفتار کنیم.

برای مطالعه‌ی بیشتر درباره‌ی ژانر عکاسی منظره و منظره معاصر، رجوع کنید به مقاله‌های:

«سیر تحول عکاسی منظره: چشم‌انداز غرب، از آغاز تا اکنون»

«عکاسی منظره: نگاهی دقیق‌تر به «دیدن»»

Source :