سرباز، جنگ و شهید درونمایه‌های اصلی نمایشگاه عکس و ویدئوی مریم تخت‌کشیان هستند که در مهر ماه ۱۳۹۹ در گالری راه ابریشم به نمایش درآمده است. در این نمایشگاه خاطرات مبهم عکاس از نزدیکان شهیدش با نگاه او به سربازان معنای دیگری یافته و در جستجوی جنگی نیامده، آنان را در قامت شهیدانی بالقوه به تصویر کشیده است. تولید اثر در باب موضوعاتی که نام‌شان با تفکرات قالبی و پیش‌داوری‌ها همراه شده کاری دشوار است، اما تلاش و هوشمندی عکاس در استفاده از ظرفیت‌های رسانه‌ی عکاسی این نمایشگاه را تا حد زیادی از همتایان خود متمایز کرده است.

در نخستین بخش نمایشگاه با عکس‌های سیاه و سفیدی روبه‌رو می‌شویم که همگی دچار کاستی‌هایی هستند. در فضای نورخورده، کم‌کیفیت و مه‌گرفته‌ی عکس‌ها، چهره‌ی افراد یا به‌کلی حذف شده و یا شاخصه‌های فردی خود را از دست داده است. در این میان، تنها لباس‌ها و پوتین‌های سربازی عامل شناسایی هستند. از این رو، عکس‌ها نه از یک فرد مشخص بلکه از کلیتی به نام سرباز سخن می‌گویند.

برای کشف جزئیات بیشتر باید به عکس‌ها نزدیک شد و در روشنی‌ها و تاریکی‌ها به جستجو پرداخت. اما نتیجه‌ی این نزدیکی، یافتن رد قرمز ظریفی است که بر لبه‌ی داخلی قاب‌ها جای گرفته است. در جایی که فضای کلی نمایشگاه میان سیاه و سفید، حضور و عدم حضور شکل می‌گیرد، کشف این رنگ قرمز به‌عنوان نمادی روشن از خون، آثار این مجموعه را به هم متصل کرده و مخاطب را تا پایان کار با خود همراه می‌کند.

این نشانه، معادلاتِ ذهنی ما را در یک لحظه از بازنماییِ مخدوشِ چند سرباز به سوی نگرانی برای زنده بودن آنها پیش می‌برد. دوگانه‌ی مردن در لحظه‌ی عکاسی و مرگ در زندگی واقعی در تمامی عکس‌های دیگر این بخش از نمایشگاه تکرار می‌شود و سکون قاب‌های مربع مشکی معنای دیگری می‌یابد. با آن‌که همه‌ی سربازان در لحظه‌ی ثبت تصویر زنده بوده‌اند اما ردی که بر صفحه‌ی عکس مماس شده، دلهره‌ی حادثه را پیش از وقوع آن در دل ما می‌اندازد. از سوی دیگر، با دیدن این آثار در زمانه‌ی ناآرامی‌های سیاسی و درگیری‌های همسایگان شمالی، هراس از نیستی سربازان بیش از پیش تقویت می‌شود. از این رو، ما نیز با ذهنیت عکاس در از دست رفتن سربازها در صورت وقوع جنگ همراه می‌شویم.

عکس‌ها بی زمان و بی‌مکان به نظر می‌آیند و از این گذر، تعلیق میان گذشته و حال نیز بر تردید مرگ و زندگی افزوده می‌شود. مریم تخت‌کشیان که نظیر سایر هم‌نسلان خود، بخش بزرگی از جنگ را از میان تصاویر آن شناخته، با همین رسانه به بازنمایی خیال خود می‌پردازد و در این بازگشت تلاش می‌کند تا ضمن پرسه‌زنی و مستندنگاری عکاسانه، فاصله‌ی زمانی میان خود و جنگ را با استفاده از دوربین مورد علاقه‌ی سربازان[۱]، فیلم‌های تاریخ‌گذشته و استفاده از فرآیندهای قدیمی عکاسی پر کند و به‌نوعی در سوی آنان بایستد.

علاوه بر این، حاصل کار با دوربین‌های قدیمی و فیلم‌های کهنه، غیرقابل پیش‌بینی و گاه غیر قابل کنترل است و از این جهت نزدیکی‌هایی با جنگ دارد. با آن‌که سربازانِ عکس‌های تخت‌کشیان همگی در ایران و در گذشته‌ای نه‌چندان دور تصویر شده‌اند، اما شیوه‌ی نمایش آثار، آنان را با همتایانشان در زمان‌ها و مکان‌های دیگر پیوند می‌دهد. چه تفاوتی می‌کند؟ آنها به هر حال نخستین قربانیان جنگ‌ها خواهند بود. تنها مکان شناسا در عکس‌ها پایه‌ی برج آزادی است که در جایی دو سرباز به سوی آن گام برمی‌دارند و در پی امیدی کوتاه از رسیدن به آزادی با چرخش دوربین در عکس مجاور، خسته و ازپاافتاده به آن پشت می‌کنند.

در اتاق تاریکی که در میان دو بخش نمایشگاه قرار گرفته است، ویدئویی ۵ دقیقه‌ای از فضای پشت جبهه در جنگ ایران و عراق دیده می‌شود. اگرچه عنوان ویدئوآرت برای اثر پخش‌شده مناسب به نظر نمی‌رسد، آنچه می‌بینیم بخش کمتر دیده‌شده‌ای از زندگی سربازانی شاد، سرزنده و سرشار از حس جوانی است که احتمالاً در بسیاری از آنان با تجربه‌ی جنگ یا مرگ نیمه‌کاره مانده است. این ویدئو تجربه‌ی بی‌زمان و مکان بخش قبل را به تجربه‌ی شخصی همه‌ی ما از جنگ ۸ ساله پیوند می‌دهد و با صفحه‌ای قرمز به پایان می‌رسد.

با ورود به بخش بعدی نمایشگاه، دیگر نمی‌توان با اطمینان از زنده بودن سربازان سخن گفت. تصاویر این بخش آشکارا یادآور پیکرهای بی‌جان شهدا هستند. سربازان در مسیر عکس‌های تخت‌کشیان گام‌به‌گام به مرگ نزدیک می‌شوند. سربازانِ ایستاده‌ی عکس‌های اول، نقش زمین می‌شوند و پیوستگی میان خواب، مرگ، عکس و خاطره مخاطب را با پایان روبه‌رو می‌کند. صفی از شهیدان در سه ردیف به شکلی نظامی و منظم بر صفحه‌های شیشه‌ای تصویر شده‌اند. با نگاه به نگاتیوها و عکس‌های چاپ‌شده‌ی این چیدمان، چهره‌ی سربازان بالآخره نمایان می‌شود. گویی هویتِ فردیِ تمام کسانی که پیش از مرگ در زیر نام سرباز گرد می‌آیند، تنها با عبور از لبه‌ی بُرنده‌ی مرگ نمایان می‌شود. رد خون که به‌عنوان راهنما در دستان مخاطب قرار گرفته بود، حول تصویر شهیدان می‌گردد و پایان می‌یابد. نگاتیوهای این بخش مانند هر نگاتیو دیگری می‌توانند بستر بازتولید بی‌پایان سربازانی باشند که در جنگ از دست رفته یا می‌روند. و این تکثیر با ترکیب چهره‌هایی که بر صفحات شیشه‌ای نقش بسته‌اند دیده می‌شود.

سربازان در سال‌های نبودشان با عکس‌ها به‌ویژه عکس پرتره‌شان، برای خانواده‌ها زنده می‌مانند. اما تخت‌کشیان در پایداری این عکس‌ها نیز تردید کرده است. کلودیون‌ها که بر پایه‌ی عکس‌هایی از مزار شهدا تولید شده، هر یک به‌نوعی دچار زوال شده‌اند. به نظر می‌رسد عکس‌ها هم ناپایدارند، تنها برای نابودی به زمان بیشتری نیاز دارند.

دیگر چیز زیادی برای دیدن باقی نمانده است. در انتها، صفحه‌ای از شناسنامه‌ی یک شهید با بزرگنمایی زیاد بر آخرین دیوار دیده می‌شود. صفحه‌ی انتخابی عکاس پیوند او را با خانواده و فرزندان احتمالی‌اش نشان می‌دهد در حالی که در عرصه‌ی خالی آن عنوان شهید به اندازه‌ی کل صفحه گسترده شده است. این تصویر یادآور از دست رفتن مجموعه‌ای از آرزوها، انسان‌ها و روابطی است که همراه هر شهید به گور می‌روند. شاید باید روبه‌روی خود بنشینیم و ترکش‌های خاطره را از مغزمان بیرون بکشیم و قبول کنیم که هرگز هیچ سربازی زنده از جنگ برنگشته است.[۲]


پی‌نوشت

[۱] دوربین مورد استفاده در این مجموعه، دوربین Agfa Isolette است که سری نخست آن در زمان جنگ جهانی دوم تولید شده و به‌دلیل علاقه‌ی سربازان به استفاده از آن، با نام «دوربین سرباز» نیز شناخته می‌شود.
[۲] بخشی از شعر هیچ سربازی زنده از جنگ برنگشته است، گروس عبدالملکیان