Michael Grieve. پرتره جوئل مایرویتس

جوئل مایرُویتْس (Joel Meyerowitz) (متولد ۱۹۳۸، نیویورک‌سیتی) از مشهورترین عکاسان معاصر جهان و پیشگام کاربرد جدی رنگ در عکاسی است. او را غالباً با عکس‌های خیابانی که طی دوران اولیه کاری‌اش در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ گرفته می‌شناسند—او همچنین از مؤلفان کتاب تاریخ عکاسی خیابانی با عنوان Bystander (1994) است. اما دوران کاری این عکاس طی بیش از نیم قرن فعالیت عکاسی، محدود به عکاسی خیابانی نبوده و ژانرهای دیگری مثل پرتره، منظره‌پردازی و استیل‌لایف را نیز در بر می‌گیرد.

به‌مناسبت فرا رسیدن زادروز این عکاس، گفت‌وگوی انا بُگدان دبیر وبسایت the Talks با او را ترجمه کرده‌ایم. مایرویتس در این مصاحبه از دلایل گذارش به ژانرهای مختلف عکاسی و نیز تجاربش در عکاسی خیابانی و پرتره می‌گوید.


جوئل مایرویتس. نیو‌یورک‌سیتی، 1975
جوئل مایرویتس. نیو‌یورک‌سیتی، ۱۹۷۵

انا بُگدان: آقای مایرویتس، در دوران کاری عکاسی‌تان می‌بینیم که شما در حوزه‌های بسیار مختلفی به موفقیت رسیده‌اید: عکاسی خیابانی، عکاسی قطع بزرگ، پرتره و حتی استیل‌لایف. این تنوع را چگونه توضیح می‌دهید؟

جوئل مایرویتس: دوست دارم این گونه فکر کنم که کارهای درونی هنرمند، و تجربه‌ی عکاسی، پدیده‌هایی ملکولی هستند: آنها در درون شما قرار دارند. و وقتی با این رسانه (مدیوم) کار می‌کنید، تجربه‌ی جدیدی که سعی دارید گسترشش بدهید، رفته‌رفته شاخابه‌های کوچکی را در اطراف مسیر اصلی می‌بینید. بنابراین، شاید در حالت مماس با این مسیر قرار بگیرید و کمی مسیرتان را کج کنید، و این مماس شدن (تانژانت) ممکن است شما را به بدنه‌ی اصلی کار برگرداند یا این که چیز توسعه‌یافتنی جدیدی در مقابل‌تان قرار دهد. و گاهی، این رشد و توسعه در درون خودِ رسانه‌ی عکاسی رخ می‌دهد.

جوئل مایرویتس. مکزیک، 1962
جوئل مایرویتس. مکزیک، ۱۹۶۲

جوئل مایرویتس. نیویورک‌سیتی، 1963
جوئل مایرویتس. نیویورک‌سیتی، ۱۹۶۳

بگدان: خود عکاسی در طول زمان خیلی تکامل پیدا کرده، و این باید بر کار شما تأثیر داشته باشد.

مایرویتس:  درست است، عکاسی از نگاتیوهای کاغذی به چاپ‌های نمک‌اندود، به عکس‌های آلبومن، به صفحات تر و خشک و به فیلم رول تبدیل شد—منظورم این است که عکاسی طی ۱۸۰ سال با قبول ریسک‌ها بر مطالبات خود افزوده و خودش را از نظر فنی باز-ابداع کرده. به‌عنوان مثال، به یاد دارم وقتی عکاسی دیجیتال پدیدار شد، در سال ۱۹۹۹ برخی از شرکت‌های دوربین‌سازی یک نمونه‌ی اولیه به من دادند. این دوربین‌ها فایل‌های ۱.۵ مگابایتی به دست می‌دادند، بنابراین می‌توانید حدس بزنید که چه چاپی از این فایل‌ها حاصل می‌شد.

اما از زمانی که عکاسی کرده‌ام، اطمینان داشتم که اوضاع بهتر می‌شود. بنابراین، از یک نظر شما مجبورید که برخی تغییرات در خود رسانه (مدیوم) را بپذیرید، و این، نحوه‌ی برخورد افراد، سوژه‌ی آنها و نحوه‌ی چاپ و این که از عکاسی چه می‌خواهید را تغییر خواهد داد. اگر پذیرای رخدادهای غیرمنتظره در ذهن‌تان و رسانه‌ای که با آن کار می‌کنید باشید، می‌توانید به طرق غیرمنتظره‌ای تکامل پیدا کنید.

جوئل مایرویتس. پاریس، 1967
جوئل مایرویتس. پاریس، ۱۹۶۷

جوئل مایرویتس. فلوریدا، 1970
جوئل مایرویتس. فلوریدا، ۱۹۷۰

بگدان: آیا منظورتان همان چیزی است که در نقل قول نسبتاً معروف‌تان عنوان شده: این که «هر چیزی که به‌خوبی انجامش داده باشی ارزش رها کردن را دارد»؟

مایرویتس: خب، شبیه بازی است، شما در یافتن مکان و زمان درست، و در تهیه‌ی تصاویری که برآمده از آگاهی‌تان هستند، بهتر و بهتر می‌شوید. و شروع می‌کنید به در این سطح کارها را انجام دادن، که بسیار جذاب و رضایت‌بخش است. اما به‌گمانم در این مرحله برای هر فردی زمانی فرا می‌رسد که باید یک انتخاب داشته باشد: آیا می‌خواهی در این بستر به کارت ادامه دهی، یا این که به‌قدر کافی تحملش کرده‌ای  که ریسک پرسیدن این سؤال از خود را بپذیری که «در عکاسی چه چیز دیگری برای دیدن و کاویدن هست؟»

برای جواب دادن به این سؤال ناگزیرید که از چیزی دل بکنید. و معمولاً آن همان چیزی است که به‌خوبی انجامش می‌دهید. این یک گام شجاعانه برای ورود به دنیای ناشناخته است. اما واقعیتش این است که شما با همه‌ی آموخته‌هایتان، به‌خوبی آماده‌ی مسیر جدید هستید. تمامی لایه‌های یادگیری طی سال‌ها در آنجا هستند، درون واکنش فراگیرترتان به جهان. بنابراین، این وظیفه‌ی خودتان هست که به خودتان بگویید: «اوکی، می‌روم که ریسک کنم و ببینم که آیا می‌توانم رسانه و نحوه‌ی برخوردم را ورای منطقه‌ی امن پیش ببرم؟»

جوئل مایرویتس. قلعه، درختان در مه، تاسکانی، ایتالیا، 2002
جوئل مایرویتس. قلعه، درختان در مه، تاسکانی، ایتالیا، ۲۰۰۲

جوئل مایرویتس. از مجموعه «اشیاء سزان»، 2013
جوئل مایرویتس. از مجموعه «اشیاء سزان»، ۲۰۱۳

بگدان: آیا این همان چیزی است که باعث شده همیشه ریسک کنید و رویکردهای جدیدی را در عکاسی بی‌آزمایید؟

مایرویتس: من به‌قدر کافی در زندگی‌ام خوش‌اقبال بوده‌ام که در سال ۱۹۶۲ با عکاسی رنگی کارم را شروع کنم، و سپس به کشف عکاسی سیاه‌وسفید بپردازم. در خیابان، همیشه با دو دوربین کار می‌کردم، بنابراین می‌توانستم فرق میان رنگ و سیاه‌وسفید را بفهمم. اما بعداً این تغییر را حس کردم، که باعث شد به دوربین قطع بزرگ روی بی‌آورم چرا که قدرت توصیفی‌ای می‌خواستم که یک دوربین ۲۰ در ۲۵ سانتی‌متری می‌توانست آن را به عمق و فضا و رنگ و نورِ یک عکس بی‌افزاید.

در این زمان بود که به پراوینس‌تاون رفتم، چرا که آنجا مکانی بود که با آن که در کنار دریا بود اما زندگی خیابانی هم داشت و به خیابان هشتم در گرینویچ ویلیج در نیویورک شبیه بود. و با خودم فکر می‌کردم که: «پس می‌توانم عکاسی کردن در خیابان را ادامه بدهم، اما در محیط جدید پراوینس‌تاون نیز عکاسی کنم.»

جوئل مایرویتس. پراوینس‌تاون، 1977
جوئل مایرویتس. پراوینس‌تاون، ۱۹۷۷

جوئل مایرویتس. کِیپ کاد، 1982
جوئل مایرویتس. کِیپ کاد، ۱۹۸۲

بگدان: پراوینس‌تاون در دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ فضای فرهنگی بسیار مهمی بود.

مایرویتس: پراوینس‌تاون از نظر تاریخی خانه‌ای برای هنرمندان، نمایش‌نامه نویسان، شاعران و نویسندگان—تمامی آنهایی که می‌خواستند از همه‌ی آن چیزها برهند و حس می‌کردند که نیاز دارند تا جای ممکن دور از تمدن باشند—و  صیادان بود. و اَوتر کِیپ، آن طور که صدایش می‌زنند، خلوتگاهی برای این افراد بود، جایی که در آن احساس پذیرفته شدن، فهمیده شدن و رواداری داشتند.

در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، اولین هم‌جنس‌گرایان مرد (گِی‌ها) کم‌کم به آنجا آمدند، هم‌جنس‌گرایان زن (لزبی‌ین‌ها) و بعد تراپوش‌ها و ترنس‌ها. در آغاز روند آرامی داشت، اما در نهایت این جنبش جدید شکل گرفت. به‌ویژه طی بحران ایدز، پراوینس‌تاون بدل به یکی از مراکزی شده بود که مردم می‌توانستند برای گریز به آنجا بی‌آیند. در همین دوران بود که من آنجا بودم، و شروع کردم به مشاهده‌ی تغییرات جدیدی که از فیلتر این شهر می‌گذشت. و غریزه‌ام به من می‌گفت که این شهر را به شکلی ثبت کنم که به هیچ وجه ظاهری دراماتیک پیدا نکند.

جوئل مایرویتس. گبری‌یل و سم، پراوینس‌تاون، 1981
جوئل مایرویتس. گبری‌یل و سم، پراوینس‌تاون، ۱۹۸۱

جوئل مایرویتس. ایتن و تام، پراوینس‌تاون، 1984
جوئل مایرویتس. ایتن و تام، پراوینس‌تاون، ۱۹۸۴

بگدان: این دوران همچنین زمانی است که رویکردتان به عکاسی خیابانی را تغییر دادید، در واقع به‌جای عکس گرفتن از افراد به‌شکلی ناشناس، با آنها تعامل شخصی داشتید. این تجربه برای شما چطور بود؟

مایرویتس: خب، عکاسی کردن در خیابان نوعی عمل پویا و تغییرپذیر است، طی آن یاد می‌گیرید که ناپیدا باشید، سعی می‌کنید در جای درست و زمان درست حاضر باشید—پیش از آن که مردم متوجه حضور شما برای عکاسی از آنها بشوند. و واقعاً این شکل از ناپیدایی را طی سال‌های متمادی بهتر کردم. اما بعد خودم را دیدم که دارم با یک دوربین چوبی با لنز واید، که در ارتفاع یک و نیم متری روی سه‌پایه قرار می‌گرفت، به این سو و آن سو می‌روم: ناگهان، دیگر مردم مرا می‌دیدند، و ردای ناپیدایی‌ام کنار رفته بود.

حالا مردم از من می‌پرسیدند: «با این دوربین گنده‌ی چوبی داری چیکار می‌کنی؟» اما غریزه و عکس‌العمل‌های سریعم به‌عنوان یک عکاس خیابانی مرا آماده کرده بود تا بتوانم به کسانی که نظرشان به من جلب شده سریع پاسخ بدهم—حتی در رفتن به آنجا تردید به خودم راه نمی‌دادم و شروع می‌کردم به قانع کردن دیگران، طوری که بتوانم عکسم را بگیرم. سرعتم در کاری که به آن تعهد داشتم، دانستن این که چیزی کاملاً درست است و برای من ضروری است، چیزهایی بوده که یاد گرفته‌ام.

جوئل مایرویتس. پراوینس‌تاون، 1977
جوئل مایرویتس. پراوینس‌تاون، ۱۹۷۷

بگدان: آیا مجبور بوده‌اید که فرآیندها یا عادات خاصی که در سبک‌های دیگر عکاسی داشته‌اید را کنار بگذارید؟

مایرویتس: به نظرم آنچه باید کنار می‌گذاشتم، یا یاد می‌گرفتم—هر طور که درباره‌اش فکر می‌کنید—درجه‌ای از صبر بوده: نمی‌توانستم مثل قبل صرفاً عکس را در همان لحظه‌ای که می‌بینم بگیرم. مجبور بودم رابطه‌ای میان خودم و فردی که از او عکاسی می‌کنم شکل بدهم، بنابراین باید نوعی حس اعتماد به وجود می‌آمد. چرا که اگر فردی که با او حرف می‌زنید به شما اعتماد نکند، کار خراب می‌شود، آنها رازشان را برای شما برملاء نمی‌کنند. شاید برایتان ژست بگیرند، بهترین زاویه را به شما بدهند، کمی دلربایی و چاپلوسی کنند. اما من این را نمی‌خواهم، من حقیقت عریان را می‌خواهم.

بگدان: آیا هیچ‌گاه تحت تأثیر شخصیتی که در عکس آشکار شده قرار گرفته‌اید، در مقایسه با اولین برداشت‌تان از آن فرد؟

مایرویتس: خیلی پیش آمده! برداشت‌های اول تنها برداشت‌های اول هستند، با خودتان فکر می‌کنید: «اوه، این آدم جالبی است، آنها موی قرمز دارند، درخشش تابش خورشید را ببین، روی همه‌ی آن پیچ و تاب‌ها.» و بعد در زمانی که آنها قبول می‌کنند که عکاسی شوند و حین این که دوربین را حاضر می‌کنم، با هم حرف می‌زنیم، و وقتی چیزی درباره‌ی آن شخص فهمیدم—مثل این است که انگار تمام تصویر دیگر آنجاست! و سعی می‌کنم که با ویژگی شخصیت‌شان پیوند بی‌یابم. گذشته از آن موی قرمز، یا لکه‌ی روی پوست، یا خال‌کوبی، یا چیزهای دیگر، تلاش می‌کنم که شریک رقص آنها بشوم.

جوئل مایرویتس. سارا، پراوینس‌تاون، 1982
جوئل مایرویتس. سارا، پراوینس‌تاون، ۱۹۸۲

بگدان: آیا لحظه‌ی خاصی را به یاد می‌آورید که با شما باقی مانده باشد؟

مایرویتس: خب، به‌عنوان مثال به یاد دارم از زنی با نام سَم عکاسی می‌کردم. او یک ماهیگیر همجنس‌گرای واقعاً سرسخت در پراوینس‌تاون بود. چشم‌بندی روی چشمش داشت. آن چشم را طی ماهیگیری از دست داده بود. و با این حال، وقتی در مقابل من ایستاد نوعی خجالت‌زدگی ناگهانی به او دست داد. چاقواش را در دست داشت، و آن را دائم باز و بسته می‌کرد—مثل یک حرکت استرسی. و در یک لحظه، چاقو را باز نگه داشت و به‌آرامی آن را داخل شستش فرو کرد. با خودم گفتم: «اوه خدای من، استرسش خود را نشان داده» و فقط دوربین را عمودی کردم و گفتم: «سم، صرفاً همان طور که هستی بمان، تکان نخور.» و این طور شد که سمِ سرسخت به دوربین نگاه کرد، با یک چشم‌بند، و آن پایین چاقواش بود که آن را درون بدنش فشار می‌داد. این توضیح کوتاه آن عکس را به بیشتر از صرفاً یک چهره یا ظاهر یا بیان تبدیل می‌کند: این عکس نشان می‌دهد که آن انسان چه کسی است.

جوئل مایرویتس. ریک، پراوینس‌تاون، 1984
جوئل مایرویتس. ریک، پراوینس‌تاون، ۱۹۸۴

بگدان: آیا برای تبدیل شدن به یک عکاس پرتره خوب باید آدم‌شناس خوبی باشیم؟

مایرویتس: مسلماً، بدون شک. به آگوست زاندر، دایان آربس، ریچارد اودن، ایروینگ پن، و… نگاه کنید. اینها کسانی هستند که سرشت آدمی را درک کرده‌اند. آنها بارها برخوردهایی داشته‌اند که توانسته‌اند در آن سریع نقاط ضعف، شفقت، سختی، تحصیلات و رفتار حرفه‌ای را تشخیص دهند. همه‌ی این چیزها شکلی سیال دارند و در مقابل هر هنرمندی که پرتره تهیه می‌کند نقش بازی می‌کنند. و دریافت سریعی که ما در چنین موقعیت‌هایی داریم به ما امکان می‌دهد لحظه‌ای که با سوژه هستیم را بسط دهیم، طوری که شاید بر درازایش بی‌افزاییم یا در آن عمیق‌تر شویم.

بگدان: آیا خودتان همیشه آدم‌شناس خوبی بوده‌اید؟

مایرویتس: همیشه یک آدم خیابانی بودم، از کودکی! من در ناحیه‌ی واقعاً چندفرهنگیِ برانکس بزرگ شدم، جایی که در آن غالباً مهاجران زندگی می‌کردند؛ ایتالیایی‌ها، ایرلندی‌ها، آلمانی‌ها، یهودی‌ها، و بعداً، پرتوریکویی‌ها و سیاه‌پوستان. و این ملغمه‌ی انسانی به شما یاد می‌دهد که نکته‌بین و پرجنب‌وجوش باشید و بپرسید و از پویایی اجتماعی که رخ می‌دهد لذت ببرید. بنابراین، به نظرم این به‌صورت طبیعی رخ داده. در آن زمان همچنین پدرم یک آدم خیابانی واقعی بود. او مدیر محله‌مان بود. بنابراین، او به‌نوعی راهنمای من نیز بود، به من یاد داد که می‌توان زمان خوبی را صرف تماشای جهان کرد. و من واقعاً خوش‌اقبال بوده‌ام که توانستم ۶۰ سال گذشته را در این جهان باشم و با یک دوربین در دستم در آن قدم بزنم و بگویم: «آن رنگ را ببین. آن حرکت را تماشا کن. ببین آن آسمان چه شکلی است. این مکان را نگاه کن.» این موهبتی خارق‌العاده بود.


وبسایت جوئل مایرویتس: joelmeyerowitz.com

پی‌نوشت
عکس‌ها از سوی مترجم به متن مصاحبه افزوده شده‌اند.