اختصاصی «سایت عکاسی» – «شن وی» عکاس چینی ساکن نیویورک، در سال‌های اخیر توجهات زیادی را نسبت به خود جلب کرده است. آثار او در مجلات مهمی همچون نیویورکر و اپرچر چاپ شده و در مجموعه‌هایی همچون مجموعهٔ دائمی موزهٔ هنر مدرن نیویورک و موزهٔ هنر فیلادلفیا نگهداری می‌شود. 
این گفتگو فرصتی بود برای آشنایی بیشتر با او و صحبت از مجموعهٔ عکس شناخته‌شده‌اش «احساس چینی». (اصل این گفت‌وگو به زبان انگلیسی انجام شده است.) 

–    از اولین برخوردت با عکاسی بگو. 
 من در تمام مدت نوجوانی در چین هنر خواندم ولی بیشتر تمرکزم بر روی نقاشی فیگوراتیو بود. بعد در دانشگاهی در شانگهای به مطالعهٔ طراحی گرافیک پرداختم. عکاسی فاین آرت چیزی نبود که زیاد با آن در تماس بوده باشم. در حقیقت قبل از اینکه در سال ۲۰۰۰ به آمریکا نقل مکان کنم حتی یک بار هم به یک دوربین SLR دست نزده بودم.

بعد از چند سال کار آزاد در زمینهٔ طراحی در شانگهای، تصمیم گرفته دوباره به دانشگاه برگردم. بنابراین دانشگاه هنر و طراحی مینیاپلیس را انتخاب کردم زیرا این دانشگاه سابقهٔ خوبی داشته و دانشگاهی معروف در زمینهٔ طراحی می‌باشد و همچنین من از برنامه‌های آنها خوشم می‌آمد. در ترم اول دانشگاه بود که با عکاسی آشنا شدم و عاشقش شدم. 

–    چطور از مدرسه هنرهای تجسمی (SVA) سر درآوردی؟ 
    بعد از فارغ‌التحصیلی به نیویورک نقل مکان کردم. این شهر برای من یک انتخاب منطقی بود چرا که نیویورک یکی از بهترین شهرها برای تحصیل در هنر و ساختن یک حرفه در آن است و همچنین این شهر دارای بهترین دانشگاه‌های هنر است و برنامه‌های تحصیلی بسیار باز، تشویق کننده و سازنده‌ای دارد. این برنامه‌ها نه تنها در زمینهٔ عکاسی بلکه در زمینهٔ دیگر رسانه‌ها مثل ویدیو هم صادق است. من معتقدم فرصت مطالعه هنر در شهر نیویورک تجربه‌ای منحصر به فرد است زیرا خود شهر به تمامی یک پردیس، یک موزه و یک کلاس درس است. 

–    استادان مورد علاقه‌ات چه کسانی بودند؟ 
   استاد واحد مقدمه‌ای بر عکاسی استیوی رکراد که هم اکنون مدیر گروه هنرهای رسانه در دانشگاه مینیاپلیس است. این استاد بود که علاقهٔ من به عکاسی را برانگیخت. بعدها با استادان نابغهٔ دیگری نیز کلاس داشتم. افرادی چون دیوید گلدزد در MCAD و سیلویا وولف در SVA.

–    چطور مجموعهٔ احساس چینی (Chinese Sentiment) را شروع کردی؟ 
 خب من همیشه می‌خواستم پروژه‌ای دربارهٔ چین کار کنم. دنبال راهی متفاوت برای نزدیک شدن به موضوع بودم. راهی که با روش دیگر عکاسانی که روی این موضوع کار کرده بودند فرق داشته باشد. در طول سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۰ چین کشور جذابی برای عکاسان سراسر دنیا بود. بیشتر کارها روی پیشرفتی که در کل کشور مشهود بود تمرکز کرده بودند. چین داشت تغییر بزرگی می‌کرد. تغییری که باید بدانی برای من هم بسیار مهم است. با این وجود من بیشتر به مردم چین و زندگی روزمرهٔ آنها علاقه‌ داشتم. این بُعد را عکاسان آن دوران حتی عکاسان چینی هم پوشش نمی‌دادند.

من در سال ۲۰۰۸ دور چین سفر می‌کردم و از مکان‌ها، زندگی مردم و خود مردم شهر به شهر عکس می‌گرفتم. بعد از دوری ۸ ساله از چین، کشورم را نه به چشم یک بومی و نه یک خارجی نگاه می‌کردم. حالا چیزهایی که روزگاری به چشمم عادی به می‌امدند، برایم جذاب شده بودند، من جزییاتی از زندگی روزمره را می‌دیدم که قبلا هیچ اهمیتی به آنها نمی‌دادم. تجربهٔ فوق‌العاده‌ای بود که به وسیلهٔ آن میتوانستم تاریح و فرهنگ چین را دوباره به صورت عمیقی کشف کنم. 

–    در استیتمنت این مجموعه نوشته بودی که هدفت ادای احترام به چین واقعی بوده، با این حال شاید نتیجه کارت کمتر با واقع‌گرایی در ارتباط باشد. تو با اتخاذ تصمیماتی خاص مانند استفاده از عمق میدان کم، به نوعی عناصری را حذف کرده‌ای و حسی از جنس نوستالژی و مالیخولیا را به تصاویرت افزوده‌ای که آن‌ها را بیشتر رمانتیک می‌کند تا واقعی. می‌توانی بیشتر دربارهٔ این «چین واقعی» صحبت کنی؟ 
   خب، من فکر می‌کنم رمانتیسیم منافاتی با رئالیسم ندارد. هردوی آنها می‌توانند به صورت همزمان وجود داشته باشند و یا اینکه در هم ادغام شوند. برای من چین هم رمانتیک است و هم واقعی و بگذار بیشتر پیش بروم و بگویم که این مجموعه یک سفر شخصی است. من دیدگاه و زیبایی‌شناسی خودم را در این اثر به کار برده‌ام. من واقعیت موضوع خود را نه عوض کرده‌ام و نه می‌توانم عوض کنم. چین واقعی در اثر من بازتاب دهندهٔ روش زندگی واقعی در چین به همراه زیبایی سنتی این سرزمین است.

–    موافقی که با استفاده از عبارت «چین واقعی» مخاطبانت را کسانی فرض می‌کنی که اطلاعی دربارهٔ چین واقعی ندارند و قرار است با این عکس‌ها با آن آشنا شوند؟ 
   چین واقعی تنها قسمتی از ایدهٔ این اثر را توصیف میکند و نه مخاطبان من را. فکر نمی‌کنم که یک هنرمند بتواند شخصی را که کار او را می‌بیند تعریف کند. این مجموعه هم برای چینی‌هاست و هم غیر چینی‌ها. من کار خود را در چین، ایالات متحده و اروپا به نمایش گذاشتم و بر خلاف انتظارم پاسخ‌های مشابهی گرفتم.

مخاطبان چینی به خصوص جوانان‌ که اکنون در یک جامعهٔ مدرن با تاثیر مادی و فرهنگی از کل دنیا زندگی میکنند به یک اندازه به نسبت مخاطبان غیر چینی تحت تاثیر این عکس‌ها قرار گرفتند.

چین کشوری با تنوع بالاست. شهرهای غربی شده‌ای همچون شانگهای و هنگ کنگ را در خود داراست. همچنین شهرهایی که به تازگی مدرن شده‌اند، مثل چنگ کنگ و شهرهایی که کاملا سنتی هستند، مثل زیان و پکن. امیدوارم مخاطبان چینی من، با پیشینه‌های متفاوت و از مناطق گوناگون چین بتوانند تکه‌هایی از چین واقعی را در این تصاویر بیابند. 

–    تو از منظره‌نگاری، شهرنگاری، طبیعت بی‌جان و پرتره برای شکل دادن به مجموعه‌ات استفاده میکنی. آیا استفاده از این گونه‌های مختلف روشیست برای دست یافتن به تصویری جامع‌تر از چین یا اینکه پرداختن به رسانه عکاسی نیز بخشی از کار تو است؟ 
 چین موضوعی است که برای توصیف در یک مجموعه یا یک کتاب بیش از حد بزرگ است. فکر می‌کنم در کارم به دنبال نشان دادن تصویری بزرگ از چین نبودم. در حقیقت بیشتر به دنبال تمرکز بر چیزهای کوچک بودم. اما این تصاویر متفاوت میتوانند ابعاد بیشتری از چین را به مخاطب نشان دهند. ولی تمام این ابعاد از دیدگاه شخصی و خودمانیست.

–    پرتره‌های تو دربرگیرنده حسی رازآلود است. معمولا فیگور تنهایی را در یک محیط قرار می‌دهی، بدون ارجاع به زمان یا مکانی که در آن عکس را می‌گیری. تنها اطلاعاتی که در اختیار ما می‌گذاری نام مدل در عنوان است. میتوانی توضیح بیشتری در مورد شیوه خود بدهی؟ آیا میتوانیم این عناوین را به عنوان تلاشی برای روایت پردازی ضمنی در عکس‌هایت در نظر بگیریم؟ 
 عناوین برای من به نوعی کار اعداد را میکنند. من کارهای خود را با اطلاعاتی پایه درباره اجزا مثل نام مدل‌ها، مکان‌ها، و اشیا نامگذاری می‌کنم. من واقعا به این امر اعتقاد دارم که کار هنری باید خود گویای همه مطالب باشد. من به کار خودم مثل داستان‌های بی‌انتها می‌نگرم. نمیخواهم با استفاده بیجا از کلمات تخیل مخاطب را گمراه کنم.

–    به عنوان یک ایرانی احساس می‌کنم که غرب به تصویر خاصی از ایران و یا خاورمیانه علاقه‌مند است: تصویری سیاسی که با سطح فرهنگ ایرانی یا اسلامی سر و کار دارد، به گونه‌ای که یک تاریخ یا فرهنگ را به عناصری خاص تقلیل دهد. در این فکر بودم که آیا تو هم همین احساس را در مورد حضور هنر چینی در غرب داری؟ 
 بله، غربی‌ها تصویری کلیشه‌ای از چین دارند و البته هنرمندان چینی از استفاده از این عناصر «اگزوتیک» هیچ ابایی ندارند. ولی خب، بیشتر چینی‌ها هم فکر می‌کنند آمریکا همان چیزیست که در فیلم‌های هالیوودی می‌بینند که مسلما درست نیست، اما به هر حال همان فیلم‌ها هم حاوی تکه‌هایی از واقعیت هستند.

–    آیا فکر می‌کنی منظره چینی وجود دارد؟ منظورم منظره‌ایست که بی حضور عناصر بومی، دریابیم که توسط عکاسی چینی گرفته شده است. 
 نه. فکر کنم آثار هنری به هر هنرمند به صورت فردی وابسته باشند. اعتقادی به طبقه‌بندی هنرمندان و آثار آنها بر اساس کشوری که از آن آمده‌اند ندارم. 

–    با توجه به اینکه این روزها مشغول همکاری با یک گالری در شانگهای هستی، نظرت در مورد صحنهٔ هنر چین و موقعیت اقتصادی آن چیست؟ 
    عرصهٔ هنر چین در حال پیشرفت است. صدها گالری بین‌المللی و محلی اکنون در پکن، شانگهای و هنگ‌کنگ مستقر هستند و خیلی بیشتر در دیگر شهرهای بزرگ چین. این گالری‌ها فرصت‌هایی بیش از گذشته برای هنرمند چینی فراهم آورده‌اند. بازار آن روز به روز قوی‌تر و بالغ‌تر می‌شود. نمایشگاه‌های هنری در شهرهای بزرگ برقرار می‌شوند و حتی در شهرهای دوردست‌تر نیز این نمایشگاه‌ها برپا می‌شوند. به نظر من وقت خوبی فعالیت در زمینه هنر در چین فراهم شده است.

–    به عنوان آخرین سوال، حضور عکاسی را در جامعهٔ چین چگونه ارزیابی می‌کنی؟ 
   فکر کنم عکاسی همیشه در چین به عنوان یک فرم هنری شناخته شده است. نشریات عکاسی چینی که آمیزه‌ای از هنر و عکاسی ژورنالیستی است، حتی در دهه ۲۰ میلادی منتشر می‌شده‌اند. عکاسی همچنین یکی از فرم‌های هنری مشهود دوران ترقی هنر در چین بود. از این فرم بیشتر برای مستند کردن هنر اجرایی استفاده می‌شد.

هم اکنون به نظر می‌رسد که در چین همه یک گوشی همراه هوشمند دارد و میلیون‌ها عکس به سایت‌های رسانه‌های اجتماعی و برنامه‌های تلفنی راه می‌یابند. برقراری ارتباط از طریق رسانه‌های اجتماعی روز به روز در زندگی روزمره چینی‌ها اهمیت بیشتری می‌یابد و عکاسی نقش مهمی در این میان ایفا می‌کند.

محمدرضا میرزایی (توئیتر: mrmirzaei@) متولد ۱۳۶۴ در تهران عکاس، مدرس و نویسنده‌ای درباره عکاسی است که هم‌اکنون به عنوان مدرس کارگاه آزاد عکاسی با مجموعه آموزشگاه عکاسی حرفه‌ای همکاری دارد. میرزایی پیش از این سردبیر ماهنامهٔ الکترونیکی «دیده» بود و مقالاتش در نشریات مختلفی همچون فصلنامه «حرفه: هنرمند» و کتاب‌هایی مثل «عکس‌های آشکارشونده» (انتشارات گالری بالگر، کانادا، ۲۰۱۲) به چاپ رسیده است.

در کارنامهٔ محمدرضا میرزایی داوری فوتوبوک اواردز در شهر کاسل در سال ۲۰۱۱ و تدریس در دانشگاه پنسیلوانیا هم به چشم می‌خورد. او مهرماه ۹۳ نمایشگاهی با عنوان «عکس‌های جدید» در گالری شماره شش برپا کرد.