کسی که بناست در هیبتی مانکن‌وار شق‌و رق بایستد و بنابر معادلات و نشانگانِ بازار مُد در ژستی بی‌ملال، نقش یک قهرمان را ایفا کند، و بی‌لرزش دست‌ها و اندام، لبخند مصنوعی‌اش را سخاوتمندانه نثار مخاطبانش کند، عضلات صورتش چیز دیگری را روایت می‌کنند. انبوهی از آشفتگیِ موها، عضلاتِ یکی‌یکی فروریخته و کِش آمده‌ی صورت، مشت‌های بهم فشرده و کالبد به رعشه افتاده‌اش، او را از قهرمانی بی‌بدیل به اپراتوری خشمگین بدل می‌کند.

  پیکره‌ی سیندی شرمن در لباس‌هایی که بیش از آنکه اغواگر بنماید بی‌رحم، سرکوب شده و هیولاوار است؛ پیکره‌ی یک وضعیت است. یک قدرت و حتی هویتِ از شکل افتاده، پیکره‌ی کج و معوجی از جهان چندپاره‌ی ُمد و تجسدی است از تباهی هویت‌های پنهان شده در پوسته‌ی فرم و رنگ. هویت مخدوش شده‌ی مدل‌هایی که تمام فریبندگی‌شان به کالبدهایی تقلیل می‌یابد که به اصطلاح بستر رویاهای جهانی بهترند. اما در لایه های عمیق‌تر، کالبدهایی هیولاوارند که "زبان" را می‌بلعند و "اندام" را شکوهمندانه روانه‌ی بازار می‌‌کنند و این همه است که شرمن را به تمامی وامی‌دارد تا در خوانشی اعتراضی، این ابزاربودگی را به چالش بکشد. خوانشی که در آن کالبد زن از انفعال تاریخی و اندوهبارش دست کشیده و در پسِ دست‌هایی گره خورده و صورتی مچاله از نارضایتی، از امکان "فعال بودن" و"متعهد بودن" به ذهنیت و حقیقت درونی آدمی، از امکان جور دیگری/بهتری بودن سخن بگوید و او را به خلق رابطه‌ای جدید با جهان پیرامونش دعوت کند که در آن پذیرندگی و مجری بودنِ صِرف فاقد اعتبار است. جهانی که در آن سوژه در لباس‌های عاریه، می‌تواند به حقیقت سوژه بودگی‌اش اعتراض کند. کافی است کمی برافروخته شود، مشت کند، منقبض شود و یا حتی به دوربین اخم کند.

از پرونده‌ی مصرف‌گرایی در بخش "عکس نگاشت" ماهنامه‌ی "فرهنگ امروز"