نوروز امسال تمام وقتم صرف جستجوی نام عکاسان ایرانی بر روی شبکه اینترنت شد . به منظور ارزیابی از حضور عکاسان ایرانی بر روی شبکه اینترنت و برنامه ریزی برای سایت عکاسی نام تک تک عکاسان مطرح ایرانی را بر روی موتور های جستجو به فارسی و لاتین فرا می خواندم و در این میان نام استاد بزرگوار کاوه گلستان با یک رکورد از معدود عکاسان ایرانی بود که نشانی کوچک از او بر روی شبکه اینترنت قابل دستیابی بود و آن هم عکسهای او در سایت کارگاه بود . شاید ساعت ۵۰ :۱۰ شب سیزده فروردین من از معدود کسانی بودم که بر حسب اتفاق آن خبر لعنتی را از شبکه BBC شنیدم نمی دانم چرا هیچ عکس العملی نداشتم فقط مرتب خبر را در ذهنم مرور می کردم – آن روز ها آنقدر اخبار ضد و نقیض شنیده بودم که باور کردن واقعی ترین خبر هم بسیار سخت بود – اصلا" نمی خواستم خبر را شنیده بگیرم حتی جرأ ت تکرارش نبود با خودم گفتم خبر از این مسخره تر هم می شود . بعد هم در تلاش بر آمدم که شنوایی خودم را زیر سوال ببرم و گفتم حتما: اشتباه شنیدی اما فقط خبر که نبود عکس هم نشان داد پرتره ای باکیفیت بد ولی قابل تشخیص ۴۰ دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم تا شاید دوباره خبر تکرار شود اما نشد از پای تلوزیون بلند شدم و برروی شبکه اینترنت به دنبال خبری مطمئن می گشتم سایت انگلیسی و فارسی BBC را زیر و رو کردم و چیزی پیدا نکردم به گوگل سر زدم و تنها پاسخ همان بود که در روزهای اول سال بود . کم کم داشت خیالم راحت می شد خبری نیست پس اتفاقی نیفتاده . شب را با تکرار تصاویری از کلاسهای استاد به صبح رساندم و نگران از واقعی بودم خبر. مرتب به خودم می گفتم مگر ما چند تا کاوه گلستان داریم ؟! در بخشهای خبری صبح و در اینترنت هم اسمی از او نبود . دیگه داشت خیالم راحت می شد . جرأ ت به زبان آوردن آنچه که شنیده بودم را اصلا" نداشتم آخربه چه کسی تلفن بزنم؟ وچه بگویم ؟ ساعت ۹ صبح رامین ندیمی زنگ زد و با صدایی که فهمیدم چه می خواهد بگوید من را به خودم آورد نه دیگر مجالی برای طفره رفتن نبود باید باورش کنم اما چگونه ؟ دست و پایم راگم کرده بودم بی اختیار باز به دنبال تکذیبش بودم شماره همراه حسن سربخشیان را گرفتم او همیشه خبرهای خوبی میدهد . بوق و صدای گریه . امکان مکالمه نبود بغض بود و بس حسن به استاد نزدیک تر بود ناخواسته تسلیت گفتم و قطع کردم . او به ما آموخته بود مهم ثبت حقیقت است و مرگ او حقیقتی بود که باورش نیاز به زمان داشت . عکسها و کنتاکتهای زیادی روی دستمان ماند بی آنکه او ببیند تشویقمان کند و…


و بعد
موتور جستجوی گوگل
جستجو: کاوه گلستان
شب ۱۴ فروردین ۳۰رکورد
۱۵ فروردین ۷۰ رکورد
۱۶ فروردین …
۲۰ فروردین …
.
.
.
۲۰ شهریور۹۸۹

در طول این شش ماه مطالب بسیاری از او گفته شده آنقدر که لایقش بود اما کسی نیست به من بگوید چرا وقتی زنده بود هیچ کس چیزی نمی گفت .
آری او رفت . …
….سالها او در دانشگاه ها نبود و همین سه چهار سالی که آ مد موجی به پا شد که امواج سهمگین این موج جوانانی هستند که این روزها دوربین به دست درگوشه و کنار شهر آرام و بی جنجال می بینیم . او به ما آرام عکاسی کردن را آموخت . او به ما ساده عکاسی کردن را آموخت . او به ما جسارت در کا ر را آموخت .
استاد کاوه گلستان رفت . و پس از رفتنش و به مناسبت سا لمرگش ده ها برنامه و جایزه و تقدیر و تشویق و تشکر به یاد او تدارک دیده شد .
و این سوال بزرگ برای من باقی است که آیا زمان آن نرسیده ، در زمان حیاط بزرگانمان قدرشان را بدانیم و به پاس زحماتشان و به دست خودشان مسابقه و جایزه و … ترتیب دهِیم ؟
سایت عکاسی به احترام نام و یاد استاد آماده است تا مطالب شما از او را در این قسمت منعکس نماید .