«نامت را با تاسیس مدرسه عکاسی و ساخت تندیس زنده نگاه خواهم داشت.»  این را منیر سلطانی، همسر نیکول، در اولین مراسم یادبود وی گفت.
این بزرگداشت، بر اساس برنامه از پیش اعلام شده، یکشنبه شب یازدهم اسفند ماه در خانه هنرمندان ایران برگزار شد اما جلوگیری از سخنرانی جواد مجابی و بیماری محمد صنعتی موجب تغییراتی در روند آن شد.
«یک روز پاییزی» فیلمی کوتاهی از روزهای بیماری نیکول بود که در ابتدا به نمایش در آمد و سپس «افشین شاهرودی» سخن گفتن درباره نیکول را آغاز کرد.

عکاس آب، خاک، نور و آسمان

شاهرودی گفت: «نیکول در زمینه های مختلفی کار کرده است ولی همه او را به عنوان عکاس طبیعت می شناسند. یعنی آنچه انسان در به وجود آوردن آن نقشی ندارد.»
وی ادامه داد: «نیکول در پی رشد صنعت و تخریب زمین واکنش هنرمندانه خود را نشان داد.  اواولین کسی است که به شکل مداوم، منسجم و هدفمند از طبیعت عکاسی کرده و به گفته خودش استودیویی به وسعت خاک ایران داشت.»
او پی در پی به ثبت عکاسانه طبیعت گسترده‌ای  پرداخت که رو به نابودی نهاده بود  و بخش اعظم جلوه‌های طبیعت که طی ۵۰ سال با دوربین نیکول ثبت شد، امروز دیگر وجود ندارد.»
شاهرودی آثار نیکول را با اشعار سهراب سپهری مقایسه کرد و گفت: «او درعکس‌هایش مرز‌های جدیدی از صمیمیت شاعرانه‌ را در نور دید.»

ایرانشناسی بزرگ
«محمد رضا اصلانی» سخنان خود را با اعتراض به جلوگیری از سخنرانی «جواد مجابی» آغاز کرد.
اما سخنانش درباره آثار نیکول اینگونه آغاز شد که:« اختراع عکاسی، « دیدن» را از وجهه نخبه گرای خود خارج کرد و وجهی عام به آن داد.
دوره قاجار که زمان ورود این پدیده به ایران است، عکاسی روزهای درخشانی را سپری کرد اما پس از آن به رکود و فترت رفت. با شروع دوره مدرن گروهی مجددا به عکاسی روی آوردند که نیکول فریدنی از جمله آنان بود.
اصلانی ادامه داد: «در این دوران نهضت ضبط آنچه موجود است شکل می گیرد و نیکول نماینده درخشان آن است. او سفرنامه نویسی تصویری است که بخش‌های مختلف ایران را از محلی بودن خارج و آنها را ملی کرد.»
اصلانی گفت: «اگر عکاسی را، به قول رولان بارت، به معنی امر ماضی تلقی کنیم،
هر تصویر، بیش از آنکه بودن را ثبت کند، گذشتن و از دست رفتن را ثبت می کند و این نکته به ویژه در کار عکاسان مستند نگار دیده می شود.
این نوع عکاسان به تدریج به جایی می رسند که برایشان سوژه قانع کننده نیست بلکه فرا رفتن از آن اهمیت می یابد. آنها نگاه ویژه ای به آنچه گم می شود و از دست می رود، پیدا می‌کنند.
این موضوعات دیگر امروز، «امر مستند» نیستند بلکه نگاه ویژه در خود پیچنده و دور شونده ای دارند.»
اصلانی در خاتمه سخنانش گفت: «او ایرانشناسی بزرگ بود،  و زندگی اش درس کامیابی و ناکامی ، که تراژدی هر عاشقی است، را می‌آموزد.»

چین‌هایی از روی درد
«محمدرضا جوادی» معمار و عکاس گفت: «در سال ۱۳۳۲ سه چین کم عمق روی پیشانی نیکول وجود داشت. در اوایل دهه هشتاد باز هم همان سه چین وجود داشت و من از این نتیجه گرفتم که پیری و از کار افتادگی او حاصل کار زیاد نیست، بلکه مثل دیگر نخبگان حاصل درد دانستن و فهمیدن است.»

رازهای موفقیت
«شیدای کارش بود، به دور و بر خود بسنده نمی کرد و از هر منبعی و به هر زبانی سود می برد، دیر نمی خوابید، هتل و جای سر بسته را مناسب بیتوته کردن در زمان کار نمی دید، اهل دود نبود، فصل و موقع مناسب را می شناخت، در حد توانی که داشت بهترین مر کب را تهیه می کرد،  وقت خود را صرف یاد گیری هیچ گونه بازی فکری نمی کرد، نکته سنج و گوش به فرمان خرد بود، دوستانی از میان هنروران، هنر کاران و هنرمندان بر می گزید و به ارزیابی های خودمانی آنها چشم و گوش می سپرد، در هنر های دیگر هم نگرش و گزینش داشت و در نهایت مردم دار بود.»
این نکاتی بود که به اعتقاد «سهراب افشار» یکی از دوستان قدیمی نیکول راز موفقیت و سربلندی او در کارش به شمار می آید.
او گفت:« نیکول  این عشق خود را منتشر می کرد و بدون شک مشوق بسیاری از آدم هایی است که اکنون به شکل حرفه ای و یا غیر حرفه ای اما مشتاقانه عکاسی می‌کنند.»