بخشی از مصاحبه محسن یزد ی پور با بهمن جلالی، ۱۳۸۴

tehran-mostanad-3.jpg
عکس: بهمن جلالی . از مجموعه مناظر شهری. عکاسی آنالوگ . ۶۰×۴۰ . ۱۳۸۶


… یک اشتباهی است که می‌گویند عکاسی بعد از انقلاب پیشرفت کرده من می‌خواهم بگویم که انقلاب باعث این پیشرفت شده، خود عکاسی پیشرفت نکرده است. یک پدیدهْ اجتماعی طی یک ]سری[ وقایع روزانه دراین کشور اتفاق افتاد که اسمش انقلاب بود،کسی نمی‌دانست که انقلاب اصلاً چیست وقتی این اتفاق افتاد یکی از ابزارهای که برای اطلاع رسانی، چاپ در مجلات و یا ارسال به فرنگ، استفاده شد دوربین عکاسی بود. نه اینکه عکاسان استفاده کنند. بلکه مردم عادی هم استفاده می‌کردند و یادگاری عکس گرفتند.
من می‌خواهم بگویم که عکاسی با پدیده‌های اجتماعی و جهانی، پیوند دارد وقتی آنها تغییر می‌کند اینها هم رشد پیدا می‌کنند. چون موضوع و مسئولیت پیدا می‌شود.
در جنگ هم عکاسان زیادی بودند ولی الان نیستند می‌توانی حداقل اسم ۲۰۰ نفر را بیاوری ولی الان هیچکدام نیستند چون اینها پیوندشان با عکاسی فقط پدیده‌ای بود که داشت اتفاق می‌افتاد و عکس می‌گرفتند. آن پدیده تمام شد آنها هم رفتند سراغ کارهای دیگر چون موضوعی نداشتند، پس یکی یکی حذف شدند، نباید بگوییم که عکاسی رشد کرد، اگر انقلاب هم نمی‌شد عکاسی رشد می‌کرد؟
به نظر من اصلاً انقلاب باعث شد عکاسی صد قدم به جلو برود، عکاسی خبری مطرح شود، ارتباط بین عکاسی ایرانی و فرنگی برقرار شود. انقلاب باعث شد که یک عکاس ایرانی بتواند عکسش را درتایم چاپ کند که اصلاً کار آسانی نبود این واقعه بود و جنس واقعه خبر بود و در عکس‌هایی که می‌گرفتی دیده می‌شد.
انقلاب و جنگ یک پدیده خبرساز بود که کسانی آمدند و آن را ثبت کردند، حرفه‌ای و آماتور، اما به مرور انبوه این عکاسان کم شد. اتفاقی که درانقلاب افتاد این بود که موضوع به وجود آمد و عکس از این موضوع لازم بود. عکاسی از این، هیجان آور بود مثل جنگ یک عده بودند که این حرفه را داشتند و برای آژانس‌های داخلی و خارجی عکاسی می‌کردند. عده‌ای هم آماتور بودند که علاقه‌مند هم بودند. بعد از انقلاب فرصتی پیش نیامد که ما بدانیم که آدم‌ها می‌مانند یا می‌روند. چون جنگ بوجود آمد در نتیجه تمام کسانی که در انقلاب بودند و ۱۰ ها نفر دیگر وارد ماجرای جنگ شدند و شما این پدیده را بعد از جنگ ۸ ساله می‌توانید ارزیابی کنید که چند نفر بعد از این رویدادها دوام آوردند و چند نفر رها کردند و رفتند. بعد از جنگ کسانی ماندند که اصلاً عکاسی حرفه‌شان شد و یا کسانی که در ارگان‌ها و نهادها به صورت مستقل واحدهای عکاسی ایجاد کردند که هنوز هم دارند. یا کسانی که علاقمند شدند و آماتورها رفتند. یعنی غربال شد، در این جا سه گروه عکاسی باقی ماندند.کسانی که به عنوان یک شغل عکاسی را پذیرفتند. کسانی که علاقمند بودند و جذب ارگان‌ها شدند و عده‌ای که تازه علاقه مند به عکاسی شده بودند.
پس عکاسی به دنبال سوژه بودن و تفکر را نیاز دارد؟
بله حتماً دارد. دنبال سوژه بودن جاذبه عکاسی است.
مخصوصاً عکاسی به شیوه عکاسی مستند و یا خبری .یک مثل دارد عکاسی می‌گوید: «تو می‌توانی تصادفی یک شاهکار بوجود بیاوری، شاهکار چه به عنوان یک حادثه لحظه‌ای خبری و چه به عنوان یک عکس استثنائی» ولی این یک بار ممکن است در زندگیت اتفاق بیافتد و ادامه پیدا نمی‌کند ولی در نقاشی نمی‌توان یک نقاشی آنی را به عنوان یک اثر جاودانی بوجود آورد. این خاصیت عکاسی است، و این خاصیت در نحوی ثبت تصویرش نهفته است. تو روبرو می‌شوی، تصویری را ثبت می‌کنی، ممکن است این تنها تصویر موجود از این اتفاق باشد. ولی نمی‌توانی در نقاشی این عمل را انجام دهی. وقتی که دنبال سوژه هستی ممکن است چیزی را پیدا کنی که در آن لحظه فقط تو ناظر آن اتفاق هستی و آن را ثبت کنی. به نظر من عکاسی مانند زبان یاد گرفتن است. در یادگیری زبان ابتدا خیلی آسان می‌توانی لغات و جمله‌های ساده را بیاموزی، ولی کمی که جلوتر می‌روی باید بتوانی جمله سازی انجام دهی و خیلی مشکل می‌شود.
عکاسی هم شروعش خیلی خوب است جاذبه دارد. نیرومند است و خیلی زود راضی می‌شوی وقتی در تاریکخانه مشغول ظهور هستی می‌بینی مثل معجزه روی کاغذ سفید تصویر ظاهر می‌شود، این جذابیت‌ها خیلی زود از بین می‌روند و بعد تو می‌خواهی تصویر بهتری ظاهر شود ولی ظاهر نمی‌شود چون تو عکس بهتری نمی‌توانی بگیری.
نکته‌ی دیگر اینکه دوام آوردن در عکاسی در این کشور خیلی سخت است. اگر نخواهی به عنوان یک کار تجارت با عکاسی برخورد بکنی و بخواهی به عنوان مولف با عکاسی برخوردکنی، نمی‌توانی چون کار مشکلی است. مشکل است با این شغل بتوانی زندگی کنی و خودت هم پیش خودت شرمنده نباشی از کاری که می کنی (من برای کالایی که تماماً دروغ است چرا باید عکاسی کنم) اینجاست که عکاسی خیلی سخت می‌شود.
برای همین بیشتر آدم‌ها به سمتی می‌روند که در واقع حرفه‌ی عکاسی و تجارت عکاسی است. ولی اینکه بخواهی مستقل عمل کنی خیلی کار مشکلی است به خاطر همین هم خیلی‌ها طرفش نمی‌روند.
یک دوره‌ای کارهای خوبی انجام می‌شود. از زمانی که عده‌ای از دانشکده صدا و سیما فارغ التحصیل شدند، ولی خیلی الان تعداد کمی هستند، با اینکه در زمانی که در دانشگاه بودند عکس‌های خیلی خوبی می‌گرفتند. چون نمی‌توانند از این طریق در آمد داشته باشند، باید به سمت دیگری حرکت کنند. ولی حداقل شعار ندهند. مثل آقایانی که می‌گویند عکاسی تعریف دارد. چه چیزی در جهان تعریف ثابت دارد در جهانی که هر روز در حال تغییر است. مثلاً زیبایی هم یک تعریف ندارد. زیبایی «بریجیت باردو»، «اوگا ردنر» یا «مریلین مونرو» هنوز هم همان زیبایی است؟

منبع: رساله کارشناسی ارشد، محسن یزدی پور- ۱۳۸۴