آسمان بالای سرش گویی یک سینی نقره‌ای‌ست. ابرهای خاکستری و تیره در هم گره خورده‌اند. خورشید گم شده است. نرده‌ی فلزی‌ای که حریم حیاطش را از خیابان جدا می‌کند مدت‌هاست زنگ زده‌ و رنگش پوسته‌پوسته شده. علف‌های هرز و گیاهان خودرو جا به جا از لای درز کاشی‌ها، موزائیک‌ها و بندهای دیوارش بیرون زده‌اند. راه باریکی که از جلوی در ورودی حیاط تا پای پله‌های عمارت می‌رفت حالا دیگر زیر دسته‌های بلند علف گم شده است. باد از شیشه‌ی شکسته‌ی پنجره‌هایش راهی به درون می‌یابد و می‌پیچد در دهلیزها و راهروهایی که همیشه سوت و کور است مگر گاهی که صدای قیژقیژ خشک تکان خوردن لت‌های یکی از پنجره‌ها خراشی بر سکوتش بیندازد. برگ‌های خشک و خار و خاشاکی که باد در راهروها معلق‌زنان پیش برده است کپه‌کپه در کنج دیوارها روی هم تل‌انبار شده‌اند. گچ دیوارها تبله ‌کرده و گذر روزها لایه‌ای از گردوغباری که یادآور فراموشی و تنهایی‌ست روی اثاثیه‌ی تک و توک برجا مانده در اتاق‌ها و تالارهای بزرگ عمارت پاشیده است. کسانی که در این سال‌های تنهایی و عزلت سراغی از این عمارت گرفته‌اند یا حتی یادی از آن کرده‌اند و نگرانش شده‌اند، شاید به زحمت شمارشان به تعداد انگشتان دست برسد. روزهای زیادی‌ست که این عمارت رنگ زندگی به خود ندیده است.

    اشتباه نکنید اینجا خانه‌ای متروک در حومه‌ی شهری مرزی نیست. اینجا شاید شمایلی از سایت «کارگاه» باشد. سایتی کارآمد با ایده‌ای بدیع که می‌توانست کارکردی بسیار مفید برای هنر معاصر ایران داشته باشد. روزگاری چند پس از پیدایش، تبدیل به نمایشگاه آنلاین و مرجع معتبر دو زبانه‌ای شد برای معرفی هنر و هنرمندان معاصر ایرانی در رشته‌های نقاشی، گرافیک، مجسمه‌سازی و البته عکاسی. «کارگاه» به همت بلند «محمد تهرانی» حدود یک دهه‌ی پیش زاده شد و با یادداشتی از همو بود که فعالیت‌ها و به روزرسانی‌اش دقیقا ۴ سال پیش در ۱۱ بهمن ۸۵، به جز مقطع کوتاهی در آبان ۸۶، تا به امروز متوقف مانده است. به راستی مشکل کجاست؟ چرا رسانه‌ای با ویژگی‌های سایت «کارگاه» که حتی هنوز هم از پس این سال‌های پرشتاب سرشار از دگرگونی، برایش جایگزین و نمونه‌ی مشابهی پیدا نشده است، باید به سرنوشتی چنین گرفتار آید؟ «کارگاه» فقط نمونه‌ای از این داستان تلخ است و کم نیستند موردهای مشابهی که روزی در عرصه‌ی فضای مجازی هنر ایران سربرآوردند ولی امروز یا کارشان به تعطیلی و رکود کشیده است یا خیلی که خوش شانس بوده‌اند فقط مانده‌اند و مشغول درجا زدن و تکرار خود هستند و امروز و دیروزشان کمترین تفاوتی نمی‌کند.

   این همه درحالی‌ست که نمودار هنر تجسمی ایران در این سال‌ها از نظر کمی و کیفی نسبت به هر زمان دیگری در گذشته، سیر صعودی داشته است و مگر نه این است که چنین جامعه‌ی رو به رشدی، بخصوص در عصر جهانی شدن هنر و  تبادلات روزافزون در این عرصه، باید نیاز بیشتری به ظرفیت‌های رسانه‌های آنلاین و مراجعی چون سایت «کارگاه» داشته باشد؟ پس چگونه است که چنین فرجامی به سراغ رسانه‌های این‌چنینی می‌آید؟ نگارنده‌ی این یادداشت، به گمان خود، ۳ دلیل عمده برای چنین مشکلی می‌تواند سراغ بگیرد. شاید دلایل دیگری هم هستند که کار را به اینجا می‌کشانند ولی با مروری بر تجربه‌های این سال‌ها و موردهای مشابه دریافتم، نقش این ۳ عامل پررنگ‌تر از بقیه است. البته ناگفته نماند که لزوما هر سه‌ی این دلایل در مورد سایت «کارگاه» صدق نمی‌کند و سالگرد تعطیلی «کارگاه» تنها بهانه‌ای‌ شد برای نگاه جامع آسیب‌شناسانه‌ای به چرایی عدم ماندگاری یا رکود برخی رسانه‌های آنلاین «عکاسی» در ایران.

  ۱. نبود یا کمبود درآمدزایی و گردش مالی نامناسب: مسلما راه‌اندازی و اداره‌ی هر رسانه‌ی مجازی هزینه‌هایی مالی بر گردانندگان آن تحمیل می‌کند. در ابتدا با هزینه‌های بدیهی و اولیه‌ برای طراحی سایت، اجاره‌ی فضا، ثبت آدرس و همچنین اشتراک دائمی اینترنت روبرو هستیم. ولی این‌ها به تنهایی کافی نیست و برای اینکه رسانه‌ای به روز باشد و بتواند پابه‌پای تحولات حوزه‌ی کاری خود رشد کند و مخاطب جذب نماید، باید نیروهایی داشته باشد تا بعنوان خبرنگار، نویسنده یا تحلیل‌گر محتوای اختصاصی تولید کنند. بدون‌شک تمام این موارد هم ایجاد هزینه می‌کنند و بدون درآمدزایی یا پشتیبانی مالی نمی‌توان خرج آنها را پوشش داد. تجربه‌ی موارد مشابه‌ نشان می‌دهد که اگر بحث پرداخت دستمزد مناسب در میان نباشد بسیاری از همکاری‌های داوطلبانه‌ای که از روی علاقه آغاز می‌شوند پس از مدت کوتاهی به قطع همکاری می‌انجامند و خیلی زود آن رسانه‌ی آنلاین نیروهای تولیدکننده‌ی محتوایش را از دست می‌دهد. به عبارت ساده‌تر اداره کردن چنین رسانه‌ای از عهده‌ی تنها یک نفر بیرون است و نیاز به کاری تیمی احساس می‌شود. ولی از طرف دیگر تا زمانی‌ که منابع مالی مطمئن در دسترس نباشد کار تیمی هم دوامی نخواهد داشت و در درازمدت ناممکن می‌شود.

   لازم است کسی که گام در چنین راهی می‌گذارد با برخی مفاهیم و مهارت‌های اقتصادی بخوبی آشنا باشد یا دست‌کم مشاورانی کاربلد در این زمینه به او یاری رسانند. مهارت‌هایی چون آشنایی با راه‌های تامین منابع مالی پایدار، قواعد گردش مالی یکنواخت، شناخت نحوه‌ی درآمدزایی با ایجاد یک رسانه و چگونگی سرمایه‌گذاری مناسب در بخش‌های درآمدزا به منظور حفظ حیات بخش‌هایی که درآمدزا نیستند ولی وجودشان برای رسانه می‌تواند ضروری باشد. چرا که هنر آزاد پیوندی نانوشته با اقتصاد آزاد دارد و در چنین سیستمی کار مکمل جزء فرعی برای دوام عملکرد جزء اصلی می‌تواند تعیین‌کننده باشد.

   عده‌ای معتقدند که تنها با تکیه بر درآمد آگهی به راحتی می‌توان چنین سایتی را اداره کرد ولی واقعیت این است که این افراد باید پیش از هر اقدامی بررسی کنند که آیا آن‌قدر روابط و برش دارند که آگهی جذب کنند؟ آیا صرفا با درآمد آن آگهی‌ها می‌توان سایت را اداره کرد؟ این درآمد چه سهمی از هزینه‌ها را پوشش می‌دهد؟ آیا در سایه‌ی چنین درآمدی امکان گسترش سایت و فعالیت‌های آن در آینده میسر است؟ نوسان چنین درآمدی چقدر است و چه ریسکی دارد؟ چگونه می‌توان آسیب‌های ناشی از این نوسان را به حداقل رساند؟ آیا منابع جایگزینی می‌توان تعریف کرد که دست‌کم در موارد ضروری از آنها تامین مالی نمود؟ آیا می‌توان از بخش‌های دیگری از سایت غیر از آگهی‌ها هم درآمدزایی کرد؟ حالا شاید افرادی بگویند که همه‌ی برآورد این‌ موارد سخت‌گیری و وسواس بیش از اندازه است؛ ولی زمان به چنین افرادی ثابت خواهد کرد که بدون لحاظ کردن چنین فاکتورهایی و در نتیجه نداشتن منابع مالی پایدار نمی‌توان و نباید انتظار داشتن رسانه‌ای به روز، خلاق، پرمخاطب، تخصصی، مرجع و ماندگار را داشت. کسی که می‌خواهد وارد این عرصه شود باید پیش از هر کاری تکلیف خود را با این مسائل روشن کرده باشد. هر چه‌قدر هم فرد علاقه‌مند و پرانگیزه باشد، بدون درآمدزایی و داشتن منابع مالی پایدار بالاخره در جایی کم خواهد آورد.

    عده‌ای هم معتقدند که دولت باید در چنین مواردی از این رسانه‌ها پشتیبانی مالی نماید. چنین انتظاری نابجاست و بیشتر شبیه پاک‌کردن صورت مساله است تا تلاش برای یافتن پاسخی برای آن. نوعی شانه خالی کردن است از زیر بار مسئولیت و وظیفه. تجربه‌ نشان داده است که این‌گونه راهکارها به جای درمان بیماری به نهادینه و مزمن شدن آن انجامیده و بیماری را بدخیم‌تر هم می‌کنند. فرض کنید که تعداد زیادی از فعالین هر رشته‌ی هنری تصمیم بگیرند در حوزه‌ی کاری خود رسانه‌ای دایر کنند، آیا دولت می‌تواند به تمام آنها کمک مالی کند؟ حالا اگر با هر متر و معیاری هم تعدادی از آنها را انتخاب نماید و تحت حمایت خود قرار دهد، آیا صدای بقیه باز به هر بهانه‌ای بلند نخواهد شد که چرا نسبت به آنها تبعیض روا داشته‌اند؟ و از آن مهم‌تر اینکه بدون تردید پشتیبانی اقتصادی و در اختیار قراردادن منابع مالی چه از سوی دولت، چه نهادی غیردولتی بالاخره سبب ایجاد برخی محدودیت‌ها و انتظارات از آن رسانه‌ می‌شود که احتمالا در درازمدت نه به نفع آن رسانه است و نه به سود مخاطبانش. به نوعی می‌توان گفت که هرگونه «وابستگی مالی ثابت» رسانه به هر منبعی، با خواست داشتن رسانه‌ای خلاق، پرمخاطب، ماندگار و رها از جهت‌گیری‌های مقطعی و مصلحتی در همستیزی آشکار است.

   پس بحث درآمدزایی و یافتن منابع مالی پایدار و مستقل باید نخستین فاکتوری باشد که هر کس که به صرافت راه‌اندازی رسانه‌ای آنلاین می‌افتد، باید مورد توجه قرار دهد. هرگونه بی‌گدار به آب زدن در این خصوص یا بی‌توجهی و نادیده‌ گرفتن تجربه‌های مشابه پیشین هم بدون تردید دیر یا زود هر تلاشی را محکوم به شکست می‌کند. آنگاه دیگر نمی‌توان گلایه کرد و از تنگناهای مالی شکوه داشت و تقصیر را بر گردن مسائل اقتصادی انداخت. چرا که این قضیه اصل و اساسی بدیهی‌ست و بنیان‌گذار هر رسانه‌ای باید از پیش به آن بیندیشد و پیش از یافتن منابع مالی وارد این عرصه نشود تا پس از مدتی سرد و گرم چشیدن، به ناچار مجبور به تعدیل، رکود، تعطیلی یا حذف رسانه‌اش نگردد. در سایه‌ی آرامش ناشی از ثبات مالی است که خلاقیت و نوآوری با محتوای غنی گره می‌خورد و رسانه‌ای قدرتمند و تاثیرگذار می‌سازد.

   در ضمن باید به این نکته هم توجه شود که ایران کشوری در حال توسعه و پیشاصنعتی است و در چنین اقتصادی، برخلاف یک اقتصاد پساصنعتی، سهم گردش مالی در بازار هنر نسبت به کل گردش پولی آن کشور ناچیز است. مسائلی چون اسپانسری هنری، برگزاری اکسپوها و حراجی‌های پررونق و کسب درآمد بالا در عرصه‌ی هنر هنوز چندان مطمئن و تضمین‌شده به نظر نمی‌رسند و در حالی که بیشتر رسانه‌های سنتی هم با بحران «درآمدزایی مستقل» روبرو هستند، پیدایش و تداوم فعالیت‌های سودده اقتصادی در حوزه‌ی آنلاین کار دوچندان مشکلی‌ خواهد بود که استقامتی سخت و طبعی پرشور و خلاق در برخورد با بحران‌ها، ناگزیرها و تحولات ناشی از امور اقتصادی می‌طلبد.   

۲. رابطه‌ی یک‌طرفه‌ی مخاطبان و مصرف‌گرایی صرف اغلب آنها:
قطعا بعنوان یک ایرانی بارها شنیده‌اید که می‌گویند "مستمع صاحب سخن را بر سر شوق آورد…". با مروری بر رفتار و واکنش‌های مخاطبان رسانه‌های آنلاین حوزه‌ی «عکاسی» ایران به روشنی دیده می‌شود که بیشتر افراد در بهترین حالت تنها خواننده و به نوعی مصرف‌کننده‌ی مطالب منتشرشده در این سایت‌ها هستند و نه تنها هیچ‌گونه نقشی در تولید محتوا ندارند بلکه در بیشتر ایشان علاقه‌ای هم به بحث‌های چالشی و تحلیلی دیده نمی‌شود و بسیار به ندرت اتفاق می‌افتد که درباره‌ی مطلبی که خوانده‌اند اظهارنظری هم بکنند. واقعیت تلخی‌ست که اکثریت عکاسان ایرانی هیچ‌گونه دلبستگی و احساس نیازی نسبت به مباحث تحلیلی و دانش نظری این رشته ندارند و هرگز نقشی در تولید محتوا یا حتی شرکت در بحث‌های چالشی این حوزه برعهده نمی‌گیرند. با وجود پیشرفت‌های اخیر، هنوز فقر نظری تا حد زیادی پابرجاست و حتی برخی چهره‌های شاخص و معروف «عکاسی» ما مشمول این فقر تئوریک هستند. حال آنکه عرصه‌ی فرهنگ و هنر عرصه‌ی تبادل آرا و نقد متکی بر استدلال و گفتگوی آزاد است و مسلما تدوام و ارتقای کارایی با نقد و تبادل و چندصدایی بودن آرا نسبتی مستقیم دارد.

    این مصرف‌گرایی صرف و بی‌سروصدا نتیجه‌اش این می‌شود که گردانندگان رسانه‌های مجازی به ندرت از سلیقه و نیاز مخاطبان آگاه می‌شوند و گاهی بین‌شان با مخاطب فاصله می‌افتد. گردانندگان رسانه‌ها باید با زیر و بم حساسیت‌های مخاطبان آشنا شوند تا چگونگی مخاطبه با آنان را بیاموزند. همچنین انگیزه‌های گردانندگان سایت‌ها هم در مواجهه با چنین بی‌تفاوتی‌هایی به مرور تحلیل می‌رود و آنها در این شرایط سرخوردگی دیگر دنبال کار جدی نخواهند رفت. ولی اگر مخاطبان با شوق و در عین‌حال با دقتی انتقادی در کار آنها نگاه کنند، آنها نیز به خود ‌آمده و به دنبال ارائه‌ی خروجی بهتری می‌روند. رفتار و واکنش‌های سرد و خنثی از سوی مخاطبان، گردانندگان سایت‌ها و همکاران آنها را برای ادامه‌ی کارشان بر سر ذوق نمی‌آورد و کمکی هم به اصلاح کم و کاستی‌ها نمی‌کند.

  از این گذشته، بی‌تفاوتی‌های مخاطبان به مرور باعث عدم تعهد آنها نسبت به رسانه‌ای می‌شود که هر روز از خدماتش استفاده می‌کنند. اگر روزی به هر دلیلی یکی از این رسانه‌ها کارش به تعطیلی بکشد برای چنین مخاطب مصرف‌کننده و بی‌تفاوتی چه فرقی خواهد کرد؟ مثلا در مورد همین سایت «کارگاه»، در این ۴ سالی که از توقف فعالیت‌هایش می‌گذرد انصافا چند نفر از هنرمندانی که از خدماتش استفاده می‌کردند نسبت به تعطیلی‌اش واکنش نشان داده‌اند و برای احیای آن چاره‌ای اندیشیده‌اند؟ باور کنید شمار چنین افرادی به زحمت دو رقمی می‌شود. در چنین فضای سرد و یک‌طرفه‌ای سرنوشت رسانه‌ها برای مخاطبان مهم نیست. مخاطبان مصرف‌گرا تا زمانی که رسانه‌ای باشد از خدماتش استفاده می‌کنند و اگر روزی آن رسانه، به هر دلیلی دیگر وجود نداشته باشد، هیچ کوششی برای کمک به بقای آن نخواهند کرد و به عبارت ساده‌تر تعهدی نسبت به آن ندارند. با این وصف رسانه‌ها هم نمی‌توانند در هنگام بروز بحران‌ها و مشکلات روی کمک و همیاری مخاطبان‌شان حسابی باز کنند. مخاطبی که در تولید محتوا و به روزرسانی رسانه‌ها نقشی برعهده نمی‌گیرد و حتی هرگز نظرش در مورد مطالب را اعلام نمی‌نماید مسلما در هنگامه‌ی سختی و تگنا، بود و نبود رسانه‌ها هم برایش مهم نیست. این در حالی‌ست که هنر به مثابه‌ی یکی از عمده‌ترین کنش‌های فرهنگی، در ارتباطات و تعاملات هنرمندان است که رشد می‌کند.   

۳. نبود فضای رقابت در بین رسانه‌های آنلاین:
متاسفانه در فضای وب فارسی و به تبع آن وب‌سایت‌هایی که به «عکاسی» می‌پردازند، کپی‌کاری و بازنشر بدون اجازه‌ی محتوای تولید شده توسط دیگران بسیار رایج است. این تفکر ناشیانه و تلقی ساده‌انگارانه که وب‌سایتی راه‌اندازی کنیم و برای به روز رسانی‌اش به جای تولید محتوا، دائم در اینترنت جستجو نماییم و محتوای تولیدی دیگران را بازنشر دهیم، بسیاری از وب‌سایت‌های تخصصی حوزه‌ی عکاسی را – که داعیه‌ی رسانه بودن هم دارند – شبیه یکدیگر کرده است. آنها می‌خواهند آنچه را که نمی‌توانند تولید کنند به سهولت و با کپی‌کاری بدست ‌آورند. بطوری‌که موازی‌کاری و بازنشر بیهوده‌ی مطالب تولیدی توسط یک رسانه‌ در بسیاری از سایت‌های فعال در حوزه‌ی «عکاسی» ایران مشهود است. چنین وضعیتی تنها به سرخوردگی تولیدکنندگان خلاق محتوا منجر می‌شود و نوعی ضربه زدن به بدنه‌ی نه‌چندان نیرومند رسانه‌های نوآور «عکاسی» کشور است.  

   جالب این‌جاست که معمولا بازنشر مطلب توسط رسانه‌ی کوچک‌تر از روی خروجی رسانه‌ی بزرگ‌تر انجام می‌شود و احتمالا مخاطبان رسانه‌ی کوچک‌تر در درجه‌ی اول مشتری رسانه‌ی بزرگ‌تر هم هستند و پیش‌تر آن مطلب را روی منبع اصلی تولید آن یعنی همان رسانه‌ی بزرگ‌تر هم خوانده‌اند. روشن است که در چنین فضایی که بیشتر رسانه‌ها شبیه هم هستند و از روی هم کپی می‌کنند و امنیت تولید محتوا تضمینی نداشته و ضرورت سرمایه‌گذاری روی آن فاقد هرگونه توجیهی‌ست، رقابت در تولید محتوای بهتر هم بی‌معنا می‌شود. اما از طرفی رقابت همواره شرط لازمی برای دستیابی به کیفیت بوده است. تنها در سایه‌ی رقابت است که می‌توان به رشد کیفیت امید داشت. وقتی که رسانه‌ای رشد کیفی نداشته باشد، دیروز و امروزش تفاوتی با هم نمی‌کند و مخاطبانش روز به روز کمتر خواهند شد یا در بهترین حالت تعدادشان ثابت می‌ماند.

 با یک دسته‌بندی ساده، مطالب منتشرشده در یک رسانه‌ی تخصصی «عکاسی» را می‌توانیم به ۲ دسته‌ی عمده تقسیم کنیم. دسته‌ی اول مطالبی مانند اخبار جشنواره‌ها، نمایشگاه‌ها و فراخوان‌های هنری هستند که کلی بوده و شکل و محتوای آنها در تمام رسانه‌ها به احتمال زیاد یکسان است چرا که تولیدکننده‌ی چنان اخبار و مطالبی بطور انحصاری برای رسانه‌ای خاص کار نمی‌کند و هدفش از انتشار اخبار تنها آگاهی‌رسانی‌ درباره‌ی یک رویداد است و در نتیجه این دسته از مطالب را با شکلی یکسان برای رسانه‌های مختلف می‌فرستد و امکان خلاقیت یا تغییر چندانی در چنین مطالبی نیست. ولی دسته‌ی دوم، مطالب تولیدی و انحصاری هر رسانه است مانند گفت‌و‌گو‌ها، ترجمه‌ها، گزارش‌ها و یادداشت‌های تخصصی، آموزشی و تحلیلی که توسط نیروهای همان رسانه تولید شده‌اند و پیش از آن در جایی انتشار نیافته‌‌اند. هر چه سهم مطالب دسته‌ی دوم در میان خروجی یک رسانه ‌بیشتر باشد آن رسانه موفقیت بیشتری در جلب مخاطب و تاثیرگذاری در آن حوزه‌ی کاری بدست می‌آورد و می‌تواند امید بیشتری به ماندگار شدن داشته باشد. رقابت در تولید مطالبی از دسته‌ی دوم است که می‌تواند ضامن رشد و تکامل فضای رسانه‌ای بوده و راه‌گشای آینده‌ی کاربران آن عرصه گردد. در نبود چنین رقابتی همه شبیه هم می‌شوند، همدیگر را تکرار می‌کنند، پویایی از بین می‌رود و رسانه‌ها تبدیل به بیمار زمین‌گیر و رخوت‌زده‌ای خواهند شد که ناگزیر در بسترش دراز کشیده و با ضعفی روزافزون، با گردش روزگار مدام به مرگ نزدیک‌تر می‌شود.

   بهتر است هر کسی و در هر مقامی اگر جایی مطلبی خواند که با آن موافق بود یا تمایل داشت تعداد بیشتری مخاطب برای آن نوشتار بیابد، بهتر است چکیده‌ای از آن مطلب را روی سایت خود منتشر کند و در ادامه با دادن لینک به منبع اولیه‌ی انتشار، خواننده‌ی علاقه‌مند را برای خواندن کل مطلب به سایت اصلی ارجاع دهد. هر رفتاری غیر از این – حتی بازنشر کل مطلب با ذکر نام مولف و منبع – در فضای رسانه‌ای و روزنامه‌نگاری آنلاین رفتاری غیراخلاقی، غیرحرفه‌ای و کم‌مایه به حساب می‌آید و مسلما اعتبار رسانه‌ی مقلد را زیر سئوال می‌برد. همچنین این کار کمک بزرگی به کسانی است که کارشان تولید محتوای نوآورانه است. البته ناگفته نماند که بخشی از مسئولیت هم در این مورد برعهده‌ی مخاطبان است که با طرد و نفی رفتار مقلدانه و کلیشه‌ای از سوی رسانه‌ها خواستار خلق نوآورانه‌ی متن و محتوای با ارزش شوند تا به مرور سیستم و فضایی ایجاد شود که همگان در آن به دنبال محتوای نو و تازه باشند.

   پس یکی دیگر از فاکتورهایی که ماندگاری و طول عمر یک رسانه را تضمین می‌کند، آمار مخاطبان آن را بالا می‌برد و در نتیجه سبب رشد، رونق و تاثیرگذار شدن آن می‌گردد، قرار گرفتن در فضای رقابتی با تولید محتوا و داشتن خروجی اختصاصی است. فقدان رقیبی شایسته و خلاق بطور ناخودآگاه هر رسانه‌ای را در شرایطی رخوت‌آور قرار می‌دهد. از این گذشته، دست‌اندرکاران و مدیران رسانه‌ها باید به این نکته‌ی مهم نیز توجه کنند که هر رسانه‌ای به سهم و توان خود می‌تواند روی مخاطبانش تاثیر بگذارد. بنابراین ممکن است مخاطبان خواسته یا ناخواسته الگوهای رفتاری نادرست رسانه‌های متبوع‌شان را هنجار و ارزش فرض کرده و آنها را در جایی دیگر بازتولید کنند.

    تقریبا پس از جنگ سرد و اوایل دهه‌ی ۹۰ میلادی دنیای هنر حرفه‌ای و ساختارها و سازوکارهای آن دگرگونی‌های بسیار ژرفی به خود دید و به تبع آن بسیاری از نیازها و ضرورت‌هایش تغییر کردند و هنوز این روند تحول همچنان ادامه دارد. شاید در پاسخ به همین نیازها هم بوده که می‌بینیم رسانه‌های مربوطه نیز دچار دگرگونی شده‌اند و بخصوص شاهد پیدایش رسانه‌های نوینی هستیم که به جای الگوی تک‌صدایی سنتی و ارتباط یک‌سویه از الگوی ارتباطات تعاملی و متقابل پیروی می‌کنند و نوع جدیدی از ارتباط گسترده و بدون مرز را به وجود آورده‌اند. هنر معاصر ایرانی باید با اتکا به همین افزایش و تسهیل الگوهای ارتباطی، در دنیای فرهنگی جهانی‌شده‌ی امروز بکوشد با روندی برنامه‌ریزی شده و سازمان‌یافته نقش و سهم بیشتری برای خود بدست آورد. بی‌تردید هم‌پای رشد و توسعه‌ی اقتصادی کشور و افزایش پایگان‌های ثروت و سرمایه، در آینده شاهد پیشرفت‌ و گسترش بازارهای تولید و عرضه‌ی آثار هنری خواهیم بود. این یادداشت تنها نگاهی گذرا -در حد طرح مساله- بر موضوع اهمیت وجود رسانه‌های مستقل «عکاسی» و آسیب‌ها و بایسته‌هایی که باید مدنظر قرار گیرند، داشت. امید است با همکاری و همیاری سایر کاربران حوزه‌ی «عکاسی» ایران ابعاد دیگری از این مساله هم روشن شده و بویژه راه‌حل‌های عملی برای حل مشکلات آن اندیشیده شود تا شرایط به گونه‌ای رقم بخورد که عملکرد رسانه‌های «عکاسی» در تقابل با آرمان‌هایی که قرار است تجسم ببخشند قرار نگیرند.

نظر شما چیست؟