کتاب عکس‌های مستند علی‌اکبر شیرژیان با عنوان «باغ آلبالو» بعد از رونمایی طی مراسمی در موزه هنرهای معاصر تهران، توسط انتشارات «شورآفرین» روانه بازار نشر شد.

   علاقه‌مندان می‌توانند این کتاب را که در ۱۸۰ صفحه گلاسه رنگی با تیراژ ۱۰۰۰ نسخه و با قیمت ۳۰ هزار تومان به چاپ رسیده‌است، هم‌اکنون از «فروشگاه آنلاین کتاب عکاسی» خریداری کرده و در سراسر کشور تحویل بگیرند.

   «باغ آلبالو» مجموعه عکسی اپیزودیک است و بنا دارد نمونه‌ای عملی از تئوری‌های مطرح شده درکتاب «عکاسی مستند» باشد. علی‌اکبر شیرژیان در پیشگفتار این کتاب می‌نویسد: «به پیشنهاد دوستی برای دور شدن از شهر، تابستان دو سال پیش به همراه نامزد و دوست خانوادگی‌مان، سفر ناگهانی به نیشابور داشتیم. در عصری خلوت به سفارش خرید چند کیلو آلبالو به باغی سبز گام نهادیم، وقت خداحافظی چون همراهانم را میان درختان گم کرده‌بودم، به درون باغ رفتم و هنگام پریدن از روی شکافی به روزنامه‌ای قرمز و مچاله شده برخوردم. نزدیک رفتم و روزنامه را باز کردم، شعار سیاسی آن، رنگ قرمز آلبالوها را در خود فرو مکیده‌بود. دوربین عکاسی همراهم نبود، موبایل‌ام را بیرون آوردم و از حیرتم وقت مواجه با آن عکس گرفتم. این همزمانی، تخیل‌ام را از بوی سیاست و شعر چنان آکند که برای دقایقی زمان به احترام آن برایم ایستاد. چون فیلمی صامت خودم را بی‌تعلق میان شعر و سیاست شناور دیدم.

   به خودم که آمدم همراهان صدایم می‌زدند، اولین فردی که از فاصله محو دیدگانم جلو آمد نامزدم بود، به او چند تکه روزنامه قرمز را نشان دادم و او هم با مستی من از باغ شریک شد. رد روزنامه‌ها را گرفتیم، صاحب باغ وقت چیدن آلبالوها از آرشیو روزنامه‌هایش، بشکل اتفاقی روزنامه‌های دوران انقلاب را استفاده کرده‌بود. او نمی‌دانست کاری که می‌کند آبستن معانی دوم و سومی است که می‌تواند تاریخ معاصر ایران را واقعی‌تر نشان دهد. وقتی از باغ به خانه باز می‌گشتیم نگاهمان به مواجه «مُستند» عوض شده‌بود، از خودم می‌پرسیدم چرا من باید آن ساعت آنجا می‌بودم؟ و اگر نبودم آیا این ماجرا واقعیت نداشت؟ از شبیه بودن اتفاقات بیرون از خودم با آن چیزی که در مخیله‌ام از انقاب و سیاست و آمیزش این دو در زندگی می‌گذشت در حیرت بودم.

   بزرگان ما در فلسفه و ادبیات، «حقیقت» را به «باغ» تشبیه کردند اما من از اینکه این تشبیه ادبی را در شکل واقعی‌اش تجربه می‌کردم احساس غریبی داشتم. به خودم می‌گفتم این گونه‌ای از مستند است که عکاس با نیت عکاسی از یک موضوع، واقعیت را نمی‌جوید بلکه در جستجوی واقعیتی یکپارچه‌تر نسبت به موضوعاتی است که او را فراگرفته‌اند یا به عبارت دیگر بی‌تفاوت به موضوعاتی است که ذهن هنگام مواجه با بیرون آن را به عادت سوژه عکاسی قلمداد می‌کند. او به عادتی دیرین وقت مواجه با «واقعیتی»، «واقعیت» را در غیبت می‌بیند، بنابراین صبر می‌کند تا «واقعیت» با وجوه کامل‌تر رو نشان دهد، حتی اضطراب‌های طبقاتی او را وادار به گاوبندی با تکه واقعیتی که در آن قرار دارد نمی‌کند.

   در استمرار چنین خودآگاهی، یک لحظه یا آن، دری از درون واقعیت گشوده می‌شود برای «دیدن»، فرقی نمی‌کند کجای جهان باشد چنانچه مخیله من مواجه اینچنین با «واقعیت یکپارچه» در روستایی از توابع نیشابور را در خواب هم نمی‌دید. نوشتن تاریخ شکل‌های مختلفی دارد، گاهی مورخ به‌جای نشان دادن تک تک وقایع و یا نوشتن زندگی‌نامه‌ها، برداشت خود از یک زمانه تاثیرگذار را در قالب تشبیه بیان می‌کند، چون یکی از چیزهایی که تاریخ را با واقعیت همسو می‌کند تلاش برای کشف ارتباط معنادار در وقایعی است که عادی بنظر می‌آیند.

   در روزهای دیگر بعد از عکاسی از روزنامه‌ها در باغ و جمع‌آوری آن، هنگام ورق زدن همان روزنامه‌ها متوجه آگهی‌های کوچکی بنام «گمشده‌ها» شدم. دیدن چهره تنهای انسانی که به‌دلیل شخصی، خانوادگی و یا سیاسی بر ضد منافع متوسط خود عمل کرد‌ه‌بود، احساس دیگر از همان تاریخی بود که میوه‌هایش خون خود را به تیتر سیاسی آن داده‌بود. با دو اپیزود از نیشابور به تهران بازگشتم و از آنجا که تعداد گمشده‌ها کم بود، به کتابخانه مجلس رفتم و همان روزنامه‌ها را پیدا کردم و گمشده‌های بیشتری را عکاسی کردم. «گمشده ها» به‌ همراه قصه پیوست به آن مصداق بی‌نهایت امکان محقق‌نشده تاریخی است که از حافظه طبقه متوسط گم شدند، و در نتیجه تاریخ یکپارچه در نبود آنان میان وقایع بی‌شمار فروپاشید.

   برای خرید و آمادگی مراسم ازدواج به شیراز رفتم، هنوز دو اپیزود نیشابور در قلب و نگاهم سنگین بود. بعدازظهر در خیاطی زنانه که نامزدم در آنجا وقت پرو داشت، بدلیل گرمای هوا، به درون خیاطی راهم دادند! در دقایقی که برای اولین بار در خیاطی زنانه گذشت، دیدن الگوهایی که به سلایق مختلف بریده می‌شدند و دیدن مشتریان که هر کدام با پوشیدن لباس جدید در اتاق پرو، شکل عوض می‌کردند، مرا به ضیافت اپیزود سوم بُرد. این بخش شامل روزنامه‌هایی است که قبل از دوختن لباس از روی کتاب راهنما، الگو می‌شوند. در این روزنامه‌ها که مربوط به امروز است کسی گم نشده است، فضای روزنامه‌ها نه در باغ، که در خیاط خانه‌ای ناکجا است، همینکه کسی نمی داند کجاست و خیاطش کیست، اشاره به تاریخی است که از به عهده گرفتن مسئولیت «چه کسی از شکاف میان تاریخ و واقعیت خبر می دهد» طفره می‌رود.»