سومین روز از پنجمین دوره «۱۰ روز با عکاسان» صبح روز یکشنبه ۲۱ آذرماه ۹۵ به انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس اختصاص داشت که در این روز، کارگاه بررسی و نقد آثار عکاسان ایران (حسن قائدی) با حضور محمدمهدی رحیمیان و میشل ستبون، عکاس فرانسوی (عکاس انقلاب ایران) برگزار شد.

   میشل ستبون، عکاس فرانسوی در کارگاه بررسی و نقد آثار عکاسان ایران در همایش «۱۰روز با عکاسان» ، ایرانی‌ها را مردمی آمیخته و همراه با تصویر دانست و گفت که شاید این رابطه ایرانی‌ها با تصویر و عکس در ادامه هنر نگارگریست که ریشه تاریخی دارد. همچنین در این نشست، سه مجموعه عکس از حسن قائدی از سوریه و عراق به نمایش درآمد که دو مجموعه مربوط به عملیات در عدرا (حومه دمشق) و زندگی در دمشق در دوران جنگ سوریه و مجموعه‌ای هم از عملیات آزادسازی شهر بشیر در کرکوک عراق بود.

   در ابتدای این نشست، میشل ستبون عکاس خبری جنگ که با آژانس‌های بین‌المللی و نشریاتی همچون نیویورک تایمز همکاری داشته و از انقلاب ایران عکاسی کرده است، گفت: «من دوستان ایرانی مانند عباس، رضا و آلفرد یعقوب‌زاده دارم که هر کدام عکاس بسیار شناخته‌ای هستند و آثار حیرت‌انگیزی دارند، در کنار این پیشکسوتان عکاسان جوانی هم در ایران مانند حسن قائدی هستند که آثار با کیفیت در سطح بین‌المللی دارند.»

   در ادامه حسن قائدی در مورد شکل‌گیری ایده عکاسی از جنگ سوریه گفت: «اواسط سال ۹۱ سه موضوع باعث شد که به این نتیجه برسم در سوریه جنگی در پیش خواهیم داشت، یکی آغاز بهار عربی، افزایش نفوذ ایران در کشورهای منطقه و ترس کشورهای عربی و سوم هم ایجاد زمینه برای ورود ناتو به خاورمیانه بود به همین دلیل تصمیم گرفتم این مجموعه را در سه بخش قبل از جنگ، جنگ و بعد از آن تهیه کنم.»
 


   قائدی در مورد خطرات و مسایلی که در عکاسی از جنگ وجود دارد گفت: «خودم در بعضی صحنه‌ها واقعا ترسیده بودم، در ابتدای ورود، ۲۵ روز در یک خانه مجبور به ماندن بودیم البته من در برخی مواقع احتیاط لازم را کنار گذاشته و برای عکاسی بیرون رفتم که خودم فکر می‌کنم، این رسالت عکاسی‌ام بوده است. با لمس جنگ از نزدیک و خمپاره‌هایی که از حتی با فاصله چند متری از من زده می‌شد، در برخی مواقع تمرکز لازم را برای عکاسی از دست دادم ولی علی‌رغم توصیه همه همکاران، عکاسی را اولویت خود قرار دادم.»

   او در پاسخ به علت سیاه و سفید بودن این مجموعه تصریح کرد: «در این عکس‌ها رنگ در خدمت مجموعه نبود، حتی در برخی موارد ممکن بود در توجه بیننده به سوژه اصلی شود انحراف ایجاد شود، به همین دلیل سیاه و سفید ارائه کردیم.»

   میشل ستبون بعد از نمایش عکس‌های این مجموعه گفت: «این عکس‌ها همان کیفیتی را دارند که امروز در نمایشگاه‌های خارجی ارایه می‌شود، ولی موضوع اصلی این است که عکاس چطور می‌خواهد جنگ را به نمایش درآورد، اگر می‌خواهید با یک عکاس بین‌المللی رقابت کنید باید عکسی را به نمایش بگذارید که مثل فیلم باشد چرا که کیفیت عکس‌ها در دنیای امروز باورنکردنی است.»

   وی ادامه داد: «موضوع بعدی موضع سیاسی عکاس است، مثلا کشورهای غربی به این عکس‌ها علاقه‌ای نخواهند داشت چرا که موضع سوریه را در این جنگ منعکس می‌کند، این در حالی است که باید به عنوان عکاس جنگ به مسایل سیاسی هم توجه کنیم.» قائدی در پاسخ به این موضوع اظهار داشت که یک عکاس نباید و نه می‌تواند که موضوع و عقاید خود را در مقابل موضوعی کنار گذاشته و بگوید که مستقل عکاسی می‌کنم.
 


   ستبون همچنین در مورد شیوه چیدمان عکس‌های این مجموعه براساس خط زمانی وقوع از یک صبح تا شب و اینکه آیا این چیدمان در دنیای امروزی کاربرد دارد، گفت: «پاسخ به این سوال مشکل است و بستگی به هدف اصلی داستان دارد، ولی در این مجموعه می‌توانست انتخاب‌های دیگری هم وجود داشته باشد مثلا بر اساس کادربندی تصویر باشد. همچنین نحوه ارایه برای کتاب یا تصویر متفاوت است.»

   این کارگاه با نمایش عکس‌هایی از زندگی در دمشق ادامه یافت که به گفته مهدی رحیمیان نگاهی به زندگی در آنسوی جنگ بوده و چهره دیگری از سوریه را به ما نشان می‌دهد. بعد از این نمایش عکس، از میشل ستبون خواسته شد از این مجموعه انتخاب خود را برای انتشار در یک مجله فرانسوی از دید سردبیر مجله انجام دهد.

   ستبون در این مورد گفت: «اگر قرار باشد به شخصه تصاویری را انتخاب می‌کنم که نشانه‌هایی از جنگ در کنار نمایش زندگی روزانه مردم سوریه دارد. وقتی که مثلاً عکسی از یک عروس به تنهایی وجود دارد، این عکس بدون زیرنویس معنایی ندارد چون ممکن است همه جای دنیا اتفاق بیافتد. به همین دلیل باید تصاویری انتخاب شود که بدون زیرنویس امکان ارایه داشته باشد.»

   وی همچنین بعد از نمایش مجموعه عکس‌های حسن قائدی از عراق گفت: «از دید حرفه‌ای عکاسی باید بگویم در این مجموعه عکاس کاملاً به بلوغ رسیده و می‌شود تفاوت را نسبت به عکس‌های سوریه دید. این عکس‌ها کاملاً ریتم جنگ را دارد و همانند فیلم داستانی را روایت می‌کند و بسیار قابل توجه است.»

   حسن قائدی هم در ادامه نسبت به اینکه در ایران فضایی مانند آژانس عکس به معنای واقعی وجود ندارد تا بتوان چنین مجموعه‌هایی را نمایش داد و منبعی برای رسانه‌های بین‌المللی باشد اظهار تاسف کرد.
 


   همچنین در ادامه برنامه برگزاری نشست‌های تخصصی عکاسی، نخستین نشست سومین روز از پنجمین همایش «۱۰روز با عکاسان» با عنوان فناوری‌های نوین درنمایش تصویر با حضور کوروش شاه‌حسینی برگزار شد. شاه‌حسینی برنامه‌هایی مانند «۱۰روز با عکاسان» را فرصتی برای آشنایی با تحولات در حوزه نمایش تصویر خواند.

   این هنرمند با اشاره به تحولات در نمایش تصویر گفت: «در سال ۲۰۱۵ معادل پنج هزار سال اطلاعات تولید شده است و امروز از نظر جمعیت، فیسبوک پرجمعیت¬ترین کشور جهان است. سرعت تکنولوژی بالاتر از زندگی ماست و نقطه مشترک هنرها و تکنولوزی‌ها جادوست.»

   شاه‌حسینی افزود: «تبلیغات و اطلاع‌رسانی در آینده متناسب با فرد انجام می‌شود و به سمتی می‌رود که تبلیغات یک شخص برای تعداد زیادی نیست بلکه تبلیغات یک نفر برای یک نفر است و در آینده بیلبوردها تشخیض خواهند داد چه کسی از زیر آن حرکت می کند و تصویر متناسب با آن شخص و نیازها و علایق او تغییر می‌کند. امروز سرعت چاپ دیجیتال و فاین¬آرت زیاد شده است و در آینده ال‌سی‌دی  جای عکس را می‌گیرد.»

   سپس دومین نشست با عنوان «جریان‌سازی هنری در عکاسی و بررسی فقدان آن در عکاسی هنری ایران» با حضور صیاد نبوی برگزار شد.

   نبوی در این نشست گفت: «جریان‌سازی در عکاسی هنری قدیمی است و از دهه ۱۳۵۰ که عکاسی هنری در حال شکل‌گیری است، بحث تحول در عکاسی مطرح است. جریان‌سازی، پیوند برقرار کردن بین حرکت‌های مختلف، زمان‌های گوناگون و سطوح مختلف جامعه است. در دوره پیشامدرن زمان و مکان با هم هستند اما در دوره مدرن زمان از مکان جدا شد و جهانی شدن، دنیا را به یک مکان واحد تبدیل کرد، بنابراین وقتی صحبت از تاریخ هنر میشود، صحبت از یک تاریخ هنر جهان است که غرب نوشته است.»

   نبوی در ادامه گفت: «امروز وقتی صحبت از تاریخ هنر می‌شود، زمان هر مکان با توجه به رخدادهای آن مکان بررسی می‌شود و لازم است بررسی عکاسی با شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خودمان باشد و امروز این نگاه که تاریخ به مرور پیشرفت می‌کند زیر سوال است. سلسله رخدادهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی است که به شکل‌گیری جریان عکاسی کمک می‌کند و امروز با رویکردهای نو در تاریخ‌نگاری مواجه هستیم. دیگر در تاریخنگاریبحث عقب­ ماندگی نداریم و نگاه به هنر خودمان است. نهادها و اقتصاد در شکل­گیری عکاسی هنری ما موثر بوده‌اند.»

   نبوی با اشاره به تحول تاریخی در عکاسی ایران گفت: «در دهه ۱۳۳۰ بیشتر عکس‌ها جنبه تبلیغاتی و تجاری دارند اما در دهه ۴۰ گرایش‌های هنری دیده می‌شود. پس از آن تالار هنر در عکاسی هنری موثر است و نمایشگاه تاریخچه ابداعی عکاسی در سال ۱۳۵۶ در موزه هنرهای معاصر تهران را می‌توان به عنوان پذیرش هنری عکاسی دانست. بعد در زمان انقلاب اسلامی و جنگ وقفه‌ای ایجاد شد و اما در سال ۱۳۶۱ عکاسی در دانشکده صدا و سیما راه‌اندازی شد و سال بعد عکاسی به عنوان رشته دانشگاهی تصویب شد و عکاسی بعد وارد هنرهای زیبا شد. 

   شرایط سیاسی، اجتماعی اواخر دهه ۷۰ به باز شدن فضا برای هنر کمک کرد و نمایشگاه‌هایی از عکاسان ایرانی در اروپا برگزار شد. در دهه ۸۰ یک جریان گذار در حال شکل‌گیری است و ورود عکس به دیگر قالب‌های هنری از این دهه اتفاق افتاد و اقتصاد عکاسی از این دهه با گالری‌های ویژه عکاسی اهمیت پیدا کرد و در سال‌های۹۰ و ۹۱ با آزمون و خطا، مدیوم‌های مختلف را داریم. در عکاسی هنری ما نهادها موثر بوده‌اند و امروز در دوره مهمی برای جریان‌سازی عکاسی هنری هستیم.»

   نبوی افزود: «در دوره معاصر، کار تاریخ ثبت نیست بلکه ارزشیابی است و اگر ارزشیابی نکنیم نمی‌دانیم چه چیزی ارزش ضبط دارد. هنرمندان، منتقدان و مورخان در کنش با یکدیگر جریان‌سازی هنری میکنند و در جامعه ما نقد به منتقدان وارد است که به این موضوع نپرداخته‌اند.»

   و نهایتاً این بخش، با نشست نمایش و بررسی عکس‌های میشل ستبون از روزهای انقلاب با حضور ستبون و محمدمهدی رحیمیان در سومین روز از همایش «۱۰ روز با عکاسان» روز یکشنبه ۲۱ آذرماه به پایان رسید. 

   ستبون در این نشست گفت: «آن روزها جوان و پرشور بودم و خودم تصمیم گرفتم به ایران بیایم، تصور می‌کردم قرار است اتفاقی بیفتد اما کسی تصور نداشت که شاه ایران سقوط کند. وقتی جوان هستی به دنبال تغییرات اجتماعی هستی، در ۱۷ سالگی برای سفر به هند از ایران به هنر رفتم و از آن موقع با ایران آشنا بودم. وقتی به ایران آمدم هفتهها گذشت و اتفاقی رخ نداد اما عکاس خبری نباید متوقف شود. نخستین اتفاق مردادماه، سال ۱۳۵۷ بود و با بزرگ‌ترین تظاهرات در همان زمان تجربه خوبی داشتم. در میدان ژاله (شهدا)، در نوفل لوشاتو و … حضور داشتم. یک عکاس خبری می‌بایست چند اتفاق و داستان را با هم پیش ببرد اما چون موضوع ایران مهم‌ترین داستان برای من بود روز‌به‌روز انجام دادم و وقتی به آن تصاویر نگاه می‌کنم حس می‌کنم کار بزرگی انجام دادم.»

   ستبون در ادامه گفت: «با دیدن این عکس‌ها می‌توان فهمید زندگی سال‌ها پیش چگونه بوده است. آن زمان مهم‌ترین موضوع برای کشورهای غربی مردم ایران نبودند بلکه خانواده‌ی شاه بود و رسانه‌های غربی هم به شاه توجه داشتند. کسی تصور نمی‌کرد شاه فرار کند و برای دیگر خبرنگارها من یک دیوانه بودم.

   تا روزهای آخر هم خبرنگاران درخواست مصاحبه با شاه را داشتند، اما من ترجیح می‌دادم در خیابان باشم و این مرا یاد انقلاب‌های فرانسه می‌انداخت. آژانس‌های خبری به دنبال پوشش خبری شاه بودند، چون برای آن‌ها شاه به معنی پول و اقتصاد بود، اما حرکت مردمی ایران موثر بود. هر روز در خیابان بودم و مردم ایران با من آشنا شده بودند، از اهمیت رسانه آگاه بودند و به من اطلاعرسانی می‌کردند. یک رابطه‌ی انسانی بود حتی در پاریس هم این اطلاع رسانی اتفاقاً به من انجام می‌شد.

   انقلاب اسلامی ایران فتوژنیک بود. ما چهار دوربین داشتیم یکی با لنز تله و یکی با لنز واید و دوربین رزرو، نورسنج هم داشتیم و سیاه‌و‌سفید و رنگی عکاسی می‌کردیم. در واقع علاوه بر مهارت عکاسی باید تکنسین هم می‌بودیم.

   ارسال عکس‌ها هم ماجرا داشت چون اگر عکس‌ها در یک زمانی نمی‌رسید بی‌فایده بود. عکس‌ها را به شخصی که قصد سفر به پاریس داشت می‌دادیم تا به فرانسه ببرد. از طریق تله‌فتو هم انجام می‌شد. ما فقط یک شرح عکس می‌نوشتیم. آن دوره، روزهای طلایی عکاسی‌خبری بود که حالا از بین رفته است.»

   ستبون درباره کتاب «روزهای انقلاب» گفت: «این کتاب تاریخ مردم ایران است و اگر می‌خواهیم ایران را درک کنیم باید به گذشته‌اش هم نگاه کنیم. امروز خوشبختانه ایران صدها عکاس خوب دارد که به سراسر دنیا سفر می‌کنند و برای من مهم بود که این حافظه را به ایران برگردانم.»

   ستبون درباره انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس نیز گفت: «از این انجمن بازدید کردم و دیدم که گنجینه مهم و ارزشمندی از عکس در آنجا وجود دارد و نشان می‌دهد که این اتفاقات برای ایران اهمیت دارد.»
 


   همچنین نشست‌های بخش ویژه «نگاه شخصی» در دومین روز  از همایش «۱۰ روز با عکاسان»، میزبان عکس‌ها و حرف‌های سه هنرمند بود که با حضور جمع زیادی از عکاسان و علاقه ­مندان در گالری زمستان خانه هنرمندان ایران برگزار شد.

   در این نشست، ابتدا مرتضی نیک نهاد، هنرمند جوانی که تجربیات قابل توجهی در حوزه عکاسی و فیلمسازی دارد، با مجموعه «قطب جنوب» نمایش آثارش را آغاز کرد.

   نیک نهاد، دیدن درخت‌های خیابان ولیعصر را در زمستان که برای حفظ شدن از سرما با پلاستیک پوشیده شده‌اند را ایده شکل‌گیری این مجموعه خواند و با اشاره به مجموعه‌های قبلی خود یعنی مجوز خروج و جهان منفرد که مبتنی برفضا بود، در خصوص محوریت غالب آثارش گفت: «انسان‌های معاصری که روز به روز، خواسته و ناخواسته در جامعه به سوی تنهایی پیش می‌روند از جمله محورهای اصلی کارهای من هستند و در مجموعه قطب جنوب هم سعی کردم تا افرادی که بحران داشته‌اند را شرکت دهم، به همین دلیل مدل‌ها در این مجموعه‌ها از مادرم گرفته تا دیگران، از دل واقعیت‌ها و بحران هایی که هر انسانی ممکن است تجربه کرده باشد، برگرفته شده اند.»

   این هنرمند فکر کردن به مشکلات، شکل دادن و پرورش ایده در ذهن را پیش از اجرا؛ یکی از عوامل تأثیرگذاری اثر روی مخاطب خواند.

   همچنین در قسمت دوم «نگاه شخصی» از ساعت ۱۷تا ۱۸، امیر آذری که فارغ التحصیل کارشناسی عکاسی از دانشگاه هنر تهران است و در کارنامه خود تجربه همکاری با بسیاری از عکاسان معاصر بین المللی را دارد، تجربیات خود را بیان کرد.

   وی ابتدا به همه علاقه‌مندان و فعالان این حوزه تأکید کرد: «تا وقتی کارهایتان در کمد و یا دوربین‌تان باشد، هیچ وقت عکاس نمی‌شوید، به همین جهت از نشان دادن عکس‌هایتان نترسید و آن‌ها را حتی با برجستگان و استادان این حوزه، در داخل و خارج نیز درمیان بگذارید.»

   آذری که از عکاسان تبلیغات، در بخش دیگری از صحبت‌هایش به تفاوت گرایش‌های عکاسی تبلیغاتی با تجاری اشاره کرد و این موضوع را راهی برای پیدا کردن مسیر مورد نظر علاقه‌مندان به این حوزه دانست. در ادامه، یکی دیگر از نکاتی که به آن پرداخته شد، بیلبوردهایی بودند که در کشور بیشتر از جنبه عکاسی، بعد گرافیکی دارند. آذری علت این اتفاق که اصطلاحأ به آن قوطی محوری می‌گفت را «عدم دقت به مفهوم و جلب توجه مشتری برای به یادماندن بسته بندی مورد نظر خواند» و بعد هم با نمایش عکسی به تکنیک بهره بردن از موجودات و اشیا در جهت رساندن یک مفهوم اشاره کوتاهی کرد.

   آذری پس از این‌ها با نمایش چند اثر در قالب چیدمان به طور خلاصه این روش را نیز یادآوری کرد و بعد هم با نمایش عکسی از کودک سوری غرق شده که دور آن با فضاسازی اسباب بازی هایی قرار گرفته بود، هنرمندان را به فرار از ماشینی شدن وکار صرف در حوزه عکاسی تبلیغاتی و صنعتی خواند.

   در آخرین قسمت «نگاه شخصی» نیز مهدی مقیم‌نژاد، عضو هیات علمی دانشگاه هنر از ساعت ۱۸ تا ۱۹ درباره فتومونتاژ و واقع‌نمایی مطالبی را بیان کرد.

   مقیم‌نژاد که مدت هاست روی پروژهای گوناگونی در حوزه واقع نمایی کار کرده است، واقع نمایی را حاصل تفکیک خودآگاه و ناخودآگاه انسان خواند و بعد هم به تشریح شکل‌گیری این ناخودآگاهی و عوامل موثر برآن پرداخت. وی بخشی از ناخودآگاهی را علاوه بر تجربه‌های شخصی و اجتماعی هر فرد به ژن و تاریخ نسبت داد و اظهار کرد: «ژن مذکور به گونه‌ای از تاریخ با هر انسانی همراه شده و بنابراین ما را به شکلی با تاریخ درگیر می‌کند، البته منظور از این موضوع تنها تاریخ نگری نیست بلکه همراهی با گذشته‌ها به شکل خیلی پیچیده‌تری مد نظر است.»

   مقیم‌نژاد همین دغدغه در موضوع مذکور را عامل ایجاد یک کنش هنری با تاریخ و شکل‌گیری کارهایش خواند. عکس‌های مقیم نژاد به نقل از خودش از فتومنونتاژ شروع شدند، بعد به یک دغدغه و در نهایت به مفهوم تبدیل شدند. واقع نمایی‌های این هنرمند در این نشست در پنج فصل و با پنج عنوان به نمایش گذاشته شد، عکس‌هایی که هرکدام با اتکا به عناصری چون فضا، شکل پذیری، فرهنگ، جغرافیا و تمام عوامل هویت ساز شکل گرفته‌اند.

   فصل اول این مجموعه با عنوان (a long scattered day dream) یا «رؤیاهای پراکنده یک روزبلند» نام گذاری شده است و در آن‌ها تصاویری که نگاه کلی را از یکسری رخداد به تصویر کشیده است، وجود دارد.

   در فصل دوم که با عنوان «در میان بادهای شرقی» به نمایش درآمد، ترکیبی از فضاهای ناب کشور به چشم می‌خورد، به عنوان مثال ترکیب جذابی از مجموعه عکس‌های دریای خزر، دریاچه نمک، کویر و یک بنای گنبدی شکل که به یزد تعلق داشت، عکسی که رساننده فضای نویی بود و عکسی که او در بخشی از گفته‌های خود درباره آن حرف‌های زنده یاد کیارستمی را درباره وسواسی با عنوان سرطان لوکیشن یاد کرد و گفت: «در نمایشگاهی که کیارستمی از آن بازدید کرد و درباره فضای اثر مذکور پرسید با توضیح اینکه هر کدام از یک قسمت ایران است گفتم من هم مثل تو سرطان لوکیشن دارم!»

   علاوه بر این‌ها فصل سه، چهار و پنج به ترتیب با عناوین «مرز رویش سرو‌ها» (the cypress three line)، «تاریخ یافت شده» (found history) و «وساطت الهی» (divine intervention) به نمایش درآمدند. در «مرز رویش سروها»، سروهایی از مناطق گوناگون با مناظر مختلف تلفیق شده بودند و فصل چهار هم نمودهای تاریخی از آثار باستانی و ترکیب آن‌ها با مناظر و فضاهای گوناگون که هرکدام مفهومی را به همراه داشتند را شامل می‌شد.

   در ادامه در «وساطت الهی» به گونه‌ای به مجموعه باورها و اعتقاداتی پرداخته شده بود که هر یک ازآنها توسط مقیم نژاد با نمادهایی چون علم‌های سبز رنگ، پارچه هایی که برای برآورده شدن حاجات به ارتفاعات و گاه درخت‌های برخی مناطق گره زده بودند و حتی صلیب‌هایی که به شکلی، واسطه‌ای برای گروه دیگری از انسان‌ها شده بودند، به تصویر درآمده بود.

   مقیم نژاد در بخش پایانی یادآور شد: «با وجود مسیری که انتخاب کرده‌ام، تمام پروژه‌های آینده­ام مشخص است و تنها اجرا و انجام آن‌ها باید به مرور صورت بگیرد. از طرفی هم خدا را شاکرم که به وسیله دوربین توانستم به چهارگوشه سرزمینم و مناطقی که الان دیگر ردی از آن‌ها باقی نمانده سر بزنم.»