910725_2


جمعه ۲۸ مهر ۱۳۹۱ نمایشگاه عکس علیرضا فانی با عنوان «من آنم که…» در گالری راه ابریشم افتتاح می‌شود.
۷ عکس رنگی صحنه آرایی شده (staged photography) در ابعاد ۱۰۰×۱۳۳سانتیمتر به نمایش در می‌آید.

در مقدمه نمایشگاه آمده است:
«… او تجسم روحیات و آرزوهای ملتی است. این پهلوان، تاریخ -آنچنان که رخ داد – نیست ولی تاریخ است آن چنان که آرزو می‌شد. و این «تاریخ» برای شناختن اندیشه‌های ملتی، که سال‌های سال چنین جامه‌ای بر تصورات خود پوشاند، بسی گویا‌تر از شرح جنگ‌ها و کشتارهاست…»

مقدمه‌ای بر رستم و اسفندیار، صفحه ۵، شاهرخ مسکوب


«‎این مجموعه روایتگر انسانی است با وصله‌ای ناجور از افتخارات روزهای دور و مبهم سرزمینش.
باور‌هایش تن‌ها، سرپوشی است بر بیهودگیِ روزمره‌اش.»

علیرضا فانی

همچمنین حمید سوری درباره این نمایشگاه نوشته است:
«مردی تنومند با آرایش و لباسی امروزی، کلاهی شاخدار بر‌سر دارد و در موقعیت‌هایی ناهمساز با چنین هیبت و کلاهی دیده می‌شود.
برساخته بودنِ آشکار عکس‌ها در برابر وضوح بالا و عمق میدان زیاد، استواری تصاویر با ترکیب‌بندی‌های محکم در برابر باری به‌هر‌جهت بودنِ سوژه، حسابشدگی عناصر حاضر در صحنه دربرابر شلختگی فرد اصلی، طنز تلخ روزگار ماست.
مانند رمانی که نویسنده، جزییات سوژه، فضا و رفتار را به‌دقت توصیف می‌کند، رمان تصویری علیرضا فانی، صحنه‌ها را با وسواس در برابر ما قرار می‌دهد.
در «ایستادگی»، سوژه را در حال ادرار در توالت فرنگی از پشت می‌بینیم، پا‌برهنه با شلوارک و تی‌شرتی نه چندان مرتب، جوراب سفید آویزان در کنار حوله، ریش‌تراش برقی متصل به پریز، حداقل وسایل بهداشتی و آرایشی. ایستادنش اگر نه فلاکت‌بار ولی بی‌شک اطلاق ایستادگی به این اثر، ناسازه‌ای طنزآلود را شکل می‌دهد و خنده بر لب مخاطب می‌آورد.
در «اشتغال»، لمیده بر‌کف اتاق با تی‌شرتی به رنگ قرمز و نقوشی مربوط به تیم‌های ورزشی غربی، در یک دست موبایل و در دست دیگر سیگار، بی‌توجه به لپ‌تاپی که در جلویش باز است. در «حاضر آماده»، درحال خوردن کنسروی از داخل ظرفش بدون هیچ تشریفاتی، نه بشقابی، نه لیوانی اما ماءالشعیر باواریا خودنمایی می‌کند و بر‌روی میز، قابلمه و دستمال آشپزخانه ولو هستند. در «خودکفایی» آمادهٔ خوابیدن است! و در «پارازیت» در جستجوی سیگنال از‌دست‌رفته‌ی‌ تلویزیون با لیوان نوشیدنی در دست و مزه‌هایی از قبیل خیار‌شور و پسته بر‌روی میز. در «آنتراکت» که روی کاناپه‌ای خوابیده، تنها جایی است که شاخ‌ کلاه بر‌سرش نیست و آن را بر روی سینه‌اش گذاشته؛ لباس‌ها و مجله‌ها پراکنده‌اند. در «گرین‌کارت» هم نهایتاً با چمدان‌ها بر روی پلکان نشسته؛ گویی منتظر آژانس برای رفتن به فرودگاه است.
او کیست؟ پوشش، آرایش، لوازم شخصی، وسایل منزل، فضای خانه، همه آشنایند و تنها کلاه شاخدارش او را عجیب می‌کند. کلاه شاخدار نشان اولوهیت در فرهنگ‌های باستان می‌انرودان بوده و پادشاهان برای الهی نشان دادن خویش، کلاهی شاخدار بر‌سر می‌گذاشته‌اند. در ایران نیز در دوران ایلامی و نقوش پادشاهان ساسانی کلاه شاخدار رواج داشته است. اما کلاه شاخدار در این مجموعه بیش‌از هر چیز یاد‌آور رستم است در نگارگری‌ها و نقاشی‌های قهوه‌خانه‌ای. رستم، که پس از کشتن دیو سپید، جمجمهٔ دیو را بر‌سر می‌گذارد، آنقدر با کلاهخود شاخدارش تصویر‌شده که بخشی از هویت او شده است. رستم، این پهلوان اسطوره‌ای، همانگونه که فانی از «مقدمه‌ای بر رستم و اسفندیار» شاهرخ مسکوب در ابتدای مجموعه‌اش نقل قول می‌کند، «تجسم روحیات و آرزوهای ملتی» است و گویا‌تر از شرح جنگ‌ها و کشتار‌ها برای شناخت اندیشه‌های این ملت است. اما دریغ و حسرت که این اسطوره نیز برای گروهی در کنار مفاهیم و الگوهای دیگر به کاریکاتوری تقلیل یافته و عنصری از میان بی‌شمار عناصر ناهمساز و ناهمگن و ناهنجار شده است.
این نشانه و موقعیت‌های سوژه در عکس‌ها، یادآور قشری در جامعه معاصر ایران است که با روایت‌هایی ویژه، بخشی از تاریخ ایران را می‌پرستد؛ مدام به حقوق بشر کوروش افتخار می‌کند اما عرب و افغان و جهان سوم را پست می‌شمارد.‌نژاد ایرانی را در کنار غربی‌ها بر‌تر می‌داند. در پاسداری از زبان فارسی افراط می‌کند؛ اما با این حال دل در گرو رفتن دارد. برای امروز نه اندیشه‌، الگو و راه حلی دارد و نه کنشی معنا‌دار انجام می‌دهد. مسابقه در افتخار به گذشته، او را برای زمان حال، منفعل و برای آینده، بی‌برنامه کرده است. اما گذشته‌پرستی، انفعال و بی‌برنامگی به یک قشر ویژه محدود نمی‌شود. با در‌ نظر‌داشتن الوهی بودن کلاه شاخدار، در‌کنار عناوینی مانند ایستادگی، خودکفایی و اشتغال، همچنین گروهی را شامل می‌شود که اگر‌چه درعرصه‌هایی در‌ برابر آن قشر ویژه قرار دارند اما روی دیگر‌‌ همان سکه‌اند.
«من آنم که…» در ادامه‌ و به سیاق مجموعهٔ «یادبودی برای امروز» علیرضا فانی از نقد سیاسی (که دکان پر‌فروشی هم شده است) فاصله گرفته و نقد فرهنگِ بخشی از جامعه معاصر ایران را پی می‌گیرد.»

حمید سوری

گشایش: جمعه ۲۸ مهرماه از ساعت ۱۶ تا ۲۰
نمایشگاه تا ۱۶ آبان شنبه تا چهارشنبه ساعت ۱۵ تا ۱۹ و پنج‌شنبه‌ها از ۱۷ تا ۲۰ ادامه دارد. گالری راه ابریشم جمعه‌ها تعطیل است.