عکاسان ایرانی به سوژه نزدیک نمی شوند

عکس هایش در میان بقیه عکس های خارجی به شکل عجیبی مخاطب را نگه می داشت. چند بار که مقابل یهودیان در حال عبادت می ایستادی و رد می شدی باز هم احساس می کردی، چیزی در این عکس ها هست که ندیده ای و باید دقیق تر نگاه کنی. کادرها گویا امضا دارند و نور و کنتراست به شکل دلهره آوری تصویر را منحصر به فرد کرده.

پیدا کردنش زیاد سخت نبود. معمولا یا در میان طبقات فرهنگسرای نیاوران با دوستان ایرانی اش حرف می زد یا دوربین به دوش از زوایای عجیبی در حال عکاسی از آدم ها و عابران بود.

کریس مالوشنسکی، وقتی در ایران بود ۳۰ ساله شد. تا به حال به بیشتر کشورهای اروپایی مثل لندن، ایرلند، اسپانیا، ایتالیا، هلند، فرانسه، کشورهای اسکاندیناوی، روسیه و آمریکا سفر کرده ولی خودش معتقد است: “همه این کشورها شبیه به هم هستند. سال هاست که دلم می خواست به ایران بیایم و اینجا عکاسی کنم ، چون ایران پر از تفاوت است و همه نوع فرهنگ متناقض و متفاوت را در خود پذیرفته. فکر می کنم بهترین و بکرترین سوژه ها را می توان در ایران برای عکاسی پیدا کرد که البته برای عکاسان ایرانی، عادی شده اند.”

اصلیتش لهستانی است و از ۷ سالگی همراه با خانواده اش به سوئد مهاجرت کرده. علاوه بر رشته فیزیک و مهندسی الکترونیک، تاریخ هنر، تاریخ عکاسی و ارتباطات تصویری را تا فوق لیسانس در دانشگاه سوربن فرانسه و دانشگاه لینکوپینگ خوانده و در نهایت عکاسی را انتخاب کرده است.

کارش را با عکاسی مطبوعاتی شروع می کند و در روزنامه های معروف سوئد مشغول به کار می شود.

او می گوید:” تجربه های زیادی در عکاسی خبری ومطبوعاتی پیدا کردم. محدودیت های زیادی در این زمینه وجود دارد. مثلا باید سریع عکس را بگیری و برسانی. باید اتاق های کسل کننده کنفرانس، رنگ های مرده میز و صندلی ها و شخص مصاحبه شونده ای را تحمل کنی که هیچ جذابیتی برای عکاسی ندارد. اما یاد گرفتم که صبور باشم و در چنین شرایطی منتظر یک اتفاق بمانم تا بتوانم عکس دلخواهم را بگیرم. گاهی واقعا هیچ چیز خوبی در جایی که می خواهی عکاسی کنی وجود ندارد که به کادرت کمک کند؛ نور وحشتناک است و فرد هم خسته کننده ولی من به عنوان عکاس یا باید حرف جدیدی برای گفتن داشته باشم یا اینکه بی خیال عکاسی شوم! “

او جوایز متعددی را در زمینه عکاسی خبری از آن خود کرده که از میان آنها می توان به جایزه اول عکس سال سوئد در سال های ۱۹۹۹و۲۰۰۱ و ۲۰۰۳ اشاره کرد.

یکی از مواردی که در اکثر عکس های او مشهود است، ارتباط حسی او به عنوان عکاس با سوژه است: “تکنیک مهم نیست. احساس عکاس اهمیت دارد. عکس باید بیننده را به تفکر وادار کند. حقیقت این است که من اول موضوع را نگاه می کنم. اگر لازم باشد با او همکلام می شوم و بعد از مدتی دست به دوربین می برم. ممکن است در این فاصله حتی چندین فریم خوب را از دست بدهم ولی ترجیح می دهم قبل از عکاسی سوژه ام را بشناسم. گاهی نقاط ضعف سوژه دلیل عکاسی ام می شود و گاهی احساسات درونی او وادارم می کند که عکس بگیرم. درهرصورت چیزی که برجستگی روحیه سوژه را نشان دهد، مدنظرم خواهد بود.”

او در گزارش تصویری که از “خواهران برژیدت” در یک صومعه کوچک و دورافتاده داشت، عکس های غریبی را از نحوه زندگی آنها، مراسم نیایش، آداب مذهبی و گذران روز و شبشان ثبت کرده و در کتابی به چاپ رسانده. در مورد این پروژه کریس بیش از ۳ سال با آنها زندگی کرده و به مدت چند هفته فقط نگاه کرده و تلاش کرده تا با آنها همراه شده و اعتمادشان را جلب کند، نه اینکه بر حسب وظیفه فقط عکاسی کند.

در عکس هایش جزئیات ریز و درشت اطراف کادر ها، پسزمینه و پیش زمینه متحرک، حرکت و فوکوس نبودن بعضی از بخش ها مشهود است. این ها جزو تکنیک های او محسوب می شوند. او تحت تاثیر برسون عکاسی را شروع کرده. عاشق سالوادور دالی است و از عکاسی تخت متنفر است. همه اینها یعنی اینکه حرف جدیدی را در عکس هایش می زند.

وقتی از کریس در مورد عکس های عکاسان ایرانی می پرسم، می گوید: ” نمی توانم بگویم عکس خوب چیست ولی این را می دانم که عکس باید آنقدر عمق داشته باشد که بیننده را نگه دارد. عکاس در کشور ما فقط روی یک رشته تمرکز دارد و در همان زمینه هم کار می کند ولی در ایران به نظر می آید که یک نفر هم ورزشی عکاسی می کند، هم خبری، هم پرتره! این به نظر من باعث می شود که فرد توانایی و علاقه شخصی خودش را پیدا نکند. این را در مورد تعداد معدودی از عکس هایی می گویم که در نمایشگاه و جاهای مختلف و نشریات شما می بینم. در تعدادی از عکس های شرکت کننده در نمایشگاه هنر و نیایش، حرکت، زاویه و سوژه خوب را پیدا کرده ام ولی احساس می کنم چیز جدیدی در میان آنها نیست. یعنی کسی به خود سوژه آنقدر نزدیک نمی شود که احساسات، عواطف و انرژی آن را هم ثبت کند. همه از لنزهای تله استفاده کرده اند و از فاصله های دور عکس گرفته اند. ”

کریس در مورد عکاسان سوئدی می گوید: “در سوئد بیشتر عکاسان خیلی خوب نیستند! در حالیکه در کشور شما عکاسان خیلی خوب بیش از متوسط ها و ضعیف ها هستند. من عکس های رضا دقتی و عباس را خیلی دوست دارم. آنها واقعا به با سوژه هایشان ارتباط برقرار می کنند، واقعا موضوع را درک می کنند. در میان خیلی از عکاسان ایرانی این موضوع وجود دارد ولی گاهی به فراموشی سپرده می شود.”
او با اشاره به دو روزنامه پرفروش شرق و همشهری می گوید: ” ببینید، این نوع کادربندی ونگاه به سوژه شاید فقط از سرانجام یک وظیفه می آید. من فارسی نمی دانم ولی مطئنم که در این کنفرانس خبری با وجود همه محدودیت ها، بالاخره زاویه ای وجود دارد که این عکس را از بقیه متفاوت تر نشان دهد.”