پنهان (Hidden – Caché)، میشائیل هانکه، فرانسه، ۲۰۰۵

اگر نگوییم نخستین پلان، غالباً سکانس افتتاحیه‌ی بیشتر فیلم‌ها از مؤثرترین بخش‌های آن‌هاست و باید که بیننده را روی صندلی میخکوب کند. در مورد «پنهان» البته ماجرا کمی متفاوت است. اینجا خیلی با اصطلاحاتِ پلان یا سکانس سر و کار نداریم و عاقلانه‌تر است، فقط از کلمه‌ی «تصویر» استفاده کنیم.

تمام داستان هم در همان نخستین تصویر آغاز می‌شود و گویی بی‌آن‌که نقطه‌ی پایانی داشته باشد یا مثلاً دایره‌ی فرضیِ روایت را طی کند، دوباره در همان‌جا باقی می‌ماند. تصویر ساده‌ی یک خیابان خلوت که در آن هیچ اتفاقِ غیر معمولی نمی‌افتد، و بعد در پس این تصویر به ظاهر عادی و عمومی که گویی توسط یک دوربین مداربسته‌ی ویدیویی ضبط شده باشد و تا لحظاتی پس از پایان تیتراژِ روی آن، به نظر حتی فریز شده می‌آید، هولناک‌ترین حوادث در خصوصی‌ترین لایه‌های زندگی شخصیت اصلی فیلم در شرف وقوع است.

این مشهورترین عکس- تصویر فیلم از جهات بسیاری وارث کلیتِ زیبایی‌شناسیِ افراطی‌ترین اثر هانکه [۱] نیز هست. آنجا که بر پایه‌ی یک توهم جمعی گمان می‌کنیم همه‌چیز آرام و روبه‌راه است در حقیقت از خطری غافل مانده‌ایم که زیر پوست این بی‌اتفاقی و امنیتِ پوشالی، در حال نفس کشیدن و بالا آمدن است. همیشه نقش ناظر و نگهبان مقتدر را ایفا کرده‌ایم، از پرت‌افتاده‌ترین نقاط آسیا تا قلب آفریقا. و حالا ناظری تازه‌وارد مقابل خانه‌ی خود ما سر برآورده؛ تا این اندازه نزدیک، تهدیدگر و البته پنهان. هانکه می‌گوید این است اروپایی که ساخته‌ایم. این تصویرِ اروپاست. و به خلاف سیاق بازار، تصویرِ خشونت نیست، خشونتِ تصویری است. آن را ستایش نمی‌کند، به آن اشاره دارد.

 

[۱] Michael Haneke (۱۹۲۴)