سینما پارادیزو (Cinema Paradiso – Nuovo Cinema Paradiso)، جوزپه تورناتوره، ایتالیا، ۱۹۸۸

خطوط عمودی عکس (حلقه‌ی فیلم، چارچوب در ورودی، قامت آلفردو، نیم‌تنه‌ی توتو، خطی که از اتصال دست چپش، تکّه‌ی فیلم و دست راستش شکل گرفته، و چارچوب و لولای در اتاقک پُشتی) در دنیای واقعی تا ثریا هم که بروند به‌هم نخواهند رسید، اما در سینما با به‌کارگیری عدسی واید، که این خطوط را مایل می‌کند، بالا و بالاتر که بروند، نه‌چندان بالاتر از زمین، در یک نقطه به‌هم می‌رسند و آلفردو و توتو یکی می‌شوند.

کازابلانکا (مایکل کورتیس، ۱۹۴۲) از شمایل‌های برجسته‌ی تاریخ سینماست. مشکل بتوان سینمادوستی را یافت که این فیلم عاشقانه را دوست نداشته باشد. در آپاراتخانه‌ی آلفردو پوستر کازابلانکا همچون نماینده‌ی فیلم‌های عاشقانه‌ی تاریخ سینما به دیوار چسبانده شده که قسمت بالای آن‌را بالای سر توتو می‌بینیم؛ جایی که نام دو بازیگر اصلی آن نوشته شده است: (BOGART – BERGMAN).

فیلمی که عشق در آن همچون عشق توتوی جوان (مارکو لئوناردی) به النا راه به جایی نمی‌برد و گُم می‌شود و پس از سال‌های دراز فراق و دوباره یافتن، باز از دست می‌رود؛ که این، همان غبطه‌ی بزرگ و لذت‌بخش برخاستن از صندلی سینما پس از پایان فیلمی خواستنی‌ست؛ تجربه‌ای که دوباره دیدنش، حسّ اولیه را نخواهد داشت؛ چرا که هر فیلمی را فقط یک‌بار می‌توان «برای بار اول» دید.

«این فقط یه فیلمه!» این، حرف آلفردوست به توتو برای باز داشت او از یکی شمُردن دنیای واقعی با محصولات کارخانه‌ی رویاسازی. در این عکس تفاوت دیدگاه آلفردو و توتو پیداست؛ آلفردو و توتویی که یکی بودن دیدگاه‌شان نیز از ایستاده بودن هردوشان، و به یک جهت نگریستن‌شان، و جهت حرکت عکس را از راست به چپ تعیین کردن‌شان، و تکه فیلمی در دست هردوشان، معلوم می‌شود.

تیتر: تکه‌ای از جستار «خانه‌روشنی»، در کتاب «شب سپیده می‌زند، باری دیگر» نوشته‌ی یوریک کریم‌مسیحی، نشر بیدگل، ۱۳۹۳