عکاسی کارلو (فُتو کارلو) در دهه‌ی ۱۳۲۰ با نام عکاسی شهرزاد توسط اصغر بیچاره تأسیس شد. در ادامه این عکاسی به علی نعیمی باقرزاده معروف به علی روسه واگذار شد. وی نام این عکاسی را به فُتو کارلو تغییر داد. در دهه ۱۳۴۰ محمد رشدی، بعدها ملقب به حسین کارلو، کار خود را در این مجموعه آغاز و در اوایل دهه‌ی ۱۳۵۰ آن را از علی روسه خریداری کرد. عکاسی کارلو به همت عباس، فرزند حسین کارلو، همچنان پابرجا است و آن‌چه در ادامه می‌آید بخشی از مصاحبه‌ی ایشان در مورد این عکاسخانه و خیابان لاله‌زار است.

سوگل غزنوی: به عنوان کسی که سال‌ها در خیابان لاله‌زار زندگی کرده و تجربه زیسته‌ی عمیقی از این خیابان دارد، علاقه دارید چه سوژه‌ای یا موضوعی در مورد این خیابان را در یک نمایشگاه [۱] ببینید؟

عباس کارلو: امروز وقتی اسم لاله‌زار می‌آید خب تصور همه سیم و کابل و الکتریکی است. الان خیلی‌ها از من می‌پرسند محل کارت کجاست و من می‌گویم: لاله‌زار، می‌پرسند الکتریکی داری؟ و من می‌گویم نه، من عکاس هستم. با تعجب جواب می‌دهند عه! مگر لاله‌زار عکاسی دارد؟ درحالی‌که زمانی یک بخشی از هویت لاله‌زار عکاس‌هایش بودند و ما عکاسانِ لاله‌زار داشتیم. لاله‌زار الزاماً یک مکان تفریحی نبود، یک بخشی از زندگی بود. در لاله‌زار خانه‌های مسکونی وجود داشت و افراد در آن‌ها زندگی می‌کردند، خانه باغ‌ها بودند مثل همین باغ اتحادیه و خیلی خانه‌های دیگر.

در لاله‌زار به غیر از سینما و تئاتر همه جور شغلی بود، آرایشگاه بود، داروخانه بود، بقالی بود، آخ! بستنی‌فروشی بود، قنادی بود و البته خیاطی‌ها؛ و زندگی در آن جریان داشت واقعاً. به قول پدرم یک روزی بیش از بیست تا عکاسی در لاله‌زار فعال بودند که بعد از انقلاب تعداد کمی پابرجا ماند مثل عکاسی زهره، هالیوود، همایون، شایان …. الان دیگر آن‌ها هم تغییر شغل داده‌اند، [با خنده می‌گوید] من هم احتمالاً خیلی پوست کلفت هستم که این عکاسی هنوز برقرار است. خیاط‌خانه‌ها هم بسیار زیاد بودند. کلی شخصی‌دوز در لاله‌زار داشتیم. خیاط‌های مردانه‌ای که برای مردم کت و شلوار شخصی می‌دوختند، آن‌موقعی که لاله‌زار خیابان مُد بود. به قول پدر یک روزی هرکسی که می‌آمد تهران می‌گفت بروم لاله‌زار یه دست کت شلوار بدوزم و یک عکس بگیرم.

هنوز هم کسانی هستند که اصلاً مشتری کارلو نبودند یا اصلاً حتی اسم کارلو را هم نشنیده‌اند که مثلاً از کرج می‌آیند برای این‌که عکس پرسنلی بگیرند یا برای درست کردن یک عکس قدیمی می‌آیند؛ با این ذهنیت که عکاس‌های لاله‌زار عکاس‌های خوبی هستند، عکس خوب را در لاله‌زار می‌شود گرفت. با این ذهنیت به لاله‌زار می‌آیند که اینجا پر از آتلیه‌ی عکاسی است. اصلاً مهم‌تر از همه، فکر می‌کند عالم عکاسی اینجاست. حالا بماند که وقتی می‌رسند می‌فهمند که اینجا فقط یک عکاسی کارلو بیشتر نیست. برگردیم به سوال شما، من در واقع دلم می‌خواهد در آن نمایشگاه هویت گمشده‌ی لاله‌زار را ببینم.

محمد رشدی ملقب به حسین کارلو در محل فتو کارلو (دهه‌ی ۱۳۵۰)

سوگل غزنوی: من در لاله‌زار به دنبال مشاغل موروثی بودم، پسرانی که دنباله‌رو شغل پدر بودند. به عکاسی کارلو رسیدم که نه‌ تنها موروثی بود بلکه قدمتش نیز بیشتر از ۸۰ سال است. در مورد اسم عکاسی کارلو، داستان پا گرفتنش و ادامه‌دار شدنش و حضور خودتان در اینجا به ما بگویید.

عباس کارلو: اول این را بگویم که چرا اسم اینجا کارلو هست. چون خیلی‌ها از من می‌پرسند چرا کارلو؟

عمده‌ی فعالیت این عکاسخانه از زمان تأسیس توسط آقای بیچاره، تا سال‌های اوایل انقلاب، عکاسی سینما بود، برای همین نامی که آقای باقرزاده برایش انتخاب کردند نامی آشنا برای اهالی سینما و برگرفته از نام «کارلو پونتی» کارگردان مطرح آن سال‌های سینمای ایتالیا و همسر «سوفیا لورن» بود، که پدر هم بعد از تملک عکاسی این نام را همچنان حفظ کردند. اسم کارلو تا اوایل انقلاب هم یعنی تا حدود سال شصت و شش باقی ماند. بعد در مراحل تعویض‌ نام‌های لاتین که به اجبارِ ارشاد انجام می‌شد، ما به ناچار از نظر نام رسمی برای جواز کسب و کار اسم اینجا را به عکاسی یک نگاه تغیر دادیم ولی خب همچنان تابلو کارلو باقی مانده و همچان کارلو هست.

پدر چه در آن زمان که در اینجا همکار بود و چه در آن زمان که این عکاسخانه را خریدند، هرکاری را که یک جورهایی به عکاسی مربوط بود، انجام می‌داد. اصولاً پدر هرچیزی را در عکاسی با تجربه کردن شروع می‌کرد و یاد می‌گرفت و به مرور حتی در آن کار خبره می‌شد. پدر حتی در اینجا کار تعمیرات دوربین عکاسی نیز انجام می‌داد. عکس پرسنلی، عکس پرتره، خانوادگی و حتی عکاسی تبلیغاتی یا همان عکاسی محصول هم انجام می‌داد؛ همین‌جا در همان استودیویی که اول به شما نشان دادم.

از آرشیو خصوصی عکاسی کارلو، دهه ۱۳۴۰

از آرشیو خصوصی عکاسی کارلو، دهه ۱۳۴۰

از آرشیو خصوصی عکاسی کارلو، دهه ۱۳۴۰

قدیمی‌ترین عکسی که خود خانواده ما در آتلیه داریم مربوط به زمانی بود که برای عکس گذرنامه آمدیم؛ یک عکس پنج نفره. ولی در مجموع خب همیشه یکی از مدل‌های پدر هم بچه‌هایش بودند. هر تغییری می‌خواست بدهد، از ما به‌عنوان سوژه عکس می‌گرفت. پدرم می‌گفت این آتلیه معروف بود به عکاسی شش‌تایی یا ۶ فریمی، یعنی وقتی برای عکس خانوادگی می‌آمدند، پدر بر خلاف سایر عکاسی‌ها، ۶ نگاتیو آن‌ها را در حالت‌‌های مختلف به مشتری تحویل می‌داد.

در مورد خود من هم یکی از لطف‌های خداوند به من همیشه این بوده که در زندگی همواره فقط کارهایی را انجام داده‌ام که دوست داشتم. یعنی من هیچ کاری را انجام نداده‌ام که دوستش نداشته باشم. به قول یارو گفتنی این شغل را دوست داشتم و برایم لذت‌بخش بود. هنوز هم انجام دادنش برایم لذت‌بخش است. مهم‌تر از همه اینکه پیش پدر بودم. با این حال حس الانم را نسبت به وضعیت این عکاس‌خانه و لاله‌زار را با این ترانه مسعود فردمنش می‌توانم بیان کنم:

من از رنگ قرمز آسمان می‌ترسم
من از قهر پروردگار
من از خشم روزگار می‌ترسم
از واژه‌های تلخ
از واژه‌های پوچ و سبک و ارزان‌قیمت هراسی ندارم
ترس من از رنگ سیاه ترانه‌ها است
ترس من از طوفانی است که در راه است
من آخرین دکه این بازار ورشکسته‌ام

سوگل غزنوی، (عباس کارلو) از مجموعه‌‌ی آخرین دکه، ۱۴۰۴

سوگل غزنوی، (فضای داخلی فتو کارلو) از مجموعه‌‌ی آخرین دکه، ۱۴۰۴

  1. بنگرید به: https://akkasee.com/sJcJwk ↩︎