عکس از: Horst Faas، جنگ ویتنام، ۱۹۶۵
 

    جنگ و نزاع قدمتی به درازای حضور انسان بر زمین دارد و روز به روز سنگین‌تر و فاجعه‌بار‌تر از پیش تکرار می‌شود. جنگی که مدام انسان‌های بی‌گناه را به‌ کام مرگ می‌کشد؛ همان‌ها که‌ همواره‌ آسیب‌پذیر‌تر از خود کسانی‌اند که‌ شعله‌های جنگ را برمی‌افروزند. 


 
عکس از: Roger Fonton، جنگ کریمه، ۱۸۵۵

     
     با این حال، از جنگ کریمه به بعد عکس مسئول ثبت این فاجعه شد. «راجر فنتون» در سال ۱۸۵۵ اولین عکس‌های یک لشکرکشی نظامی را تهیه کرد، عکس‌های او اغلب از افراد، اردوگاه‌های نظامی و تجهیزات بود. 



عکس منسوب به Matthew Brady، جنگ‌های داخلی آمریکا، ۱۸۶۱ تا ۱۸۶۵


        تیم «ماتیو برادی» با وجود حضور عکاسان دیگر در جنگ‌های داخلی آمریکا، توانست با پوشش مجموعه‌ای کامل در این زمینه‌ تهیه کند. همچنین «رابرت کاپا» جنگ داخلی اسپانیا، جنگ دوم چین و ژاپن، جنگ جهانی دوم و… را عکاسی کرد. اهمیت عکس در جنگ باعث شد که‌ ارتش امریکا در اثنای جنگ جهانی دوم کلاس‌های آموزش عکاسی دایر کند. 



عکس از: Don McCullin، جنگ ویتنام، ۱۹۶۸

 
   در بریتانیا به سال ۱۹۴۴ هر هفته ۲۰۰ هزار عکس در تاریکخانه تولید می‌شد. آلمان عکس‌های جنگ را در مجله چندزبانهٔ نازیستی به‌ نام «سیگنال» منتشر می‌کرد. «هورست فاس» (برندهٔ دو جایزهٔ پولیتزر) جنگ ویتنام و چند جنگ دیگر را عکاسی کرد. «مک کالین» جنگ ویتنام، تنش‌های شمال ایرلند، جنگ و قحطی در آفریقا و… «جیمز ناکتوی» جنگ و فقر در کشورهای مختلف را ثبت کردند. 



عکس از: Robert Capa، سربازان ارتش چین در جنگ با ژاپن، ۱۹۳۸

   
     روی‌هم‌رفته‌ در تمامی جنگ‌ها عکاسان حضور داشته‌اند، ثبت لحظات در جنگ‌ها و تاثیرات پسین آن‌ها بر منطقه، همیشه مورد توجه عکاسان بوده است. تا جایی‌که‌ برخی از آنان در این راه، به‌ علت نزدیکی بیش از حد به‌ واقعه‌، مجروح یا کشته شده‌اند. 


   حال با پرداختن به‌ دو عکس با موضوع واحد و با فاصلهٔ زمانی ۶۶ سال از هم، سعی می‌کنیم یکی از تبعات دردناک جنگ، یعنی متلاشی کردن خانواده‌ها و تلاش بی‌وقفهٔ بازماندگان و داغ‌دیدگان برای یافتن عزیزانشان، و نحوه‌ بازنمایی آن از زاویه‌ دید دوربین عکاسی را به‌ بحث بنشینیم. این تصاویر از آن جهت حائز اهمیت‌اند که‌ ضمن روایت گوشه‌هایی از تاریخ جنگ، می‌توانند دریچه‌ای به‌ روی این افراد و تلاش برای کمک‌رسانی به‌ آن‌ها باشند. 



عکس از: Ernst Haas، بازگشت اسرای جنگ جهانی دوم، وین، ۱۹۴۷

     
     سراغ گرفتن عزیز از دست رفته‌، موضوعی است که‌ «ارنست هاس» (۱۹۸۶-۱۹۲۱) در عکس «بازگشت اسرا» با نمایش زنی مسن با بارانی سفید و با در دست داشتن عکس فرزندش، ارائه‌ می‌دهد. 


   هاس با پرداختن به‌ موضوع «بازگشت اسرای جنگی»، سعی می‌کند از زاویه‌ای متفاوت به‌ آسیب‌های جنگ بپردازد. تا جایی‌که‌ به‌ زعم پی‌تر اشتیان مجموعه‌ی گردآوری شدهٔ وی: «به‌ مثابه‌ گزارش‌های جامعی از آسیب‌های پس از جنگ و بازگشت اسرا، که‌ [پیش‌تر] در مجله لایف منتشر شدند، موجب شهرت وی در امریکا و اروپا شد. [نمادهای عکاسی. ص ۱۴۰.]» 


    در این تصویر زن ایستاده‌ در میان خیلی از سربازان جوان، عکس سرباز جوانی را نمایش می‌دهد. چهره او سرشار از خواهش و تمنا است، خواهشی برای دیدن عکس فرزندش. اما به جز عکاس کسی به عکس او توجهی ندارد. سرباز جلوی کادر شاد و بدون توجه به زن در حال عبور است. جوانان در عکس متوجه حضور عکاس شده‌اند، اما زن توجهی به عکاس ندارد. 

 
    به‌ لحاظ ساختاری، می‌توان به غالب بودن دو سوم تیرگی در عکس هاس اشاره کرد، لباس روشن زن کمکی به‌ جلب توجه بیشتر به‌ وی در کادر می‌کند. حرکت قطری که از سر سرباز آغاز می‌شود، با ریتمی شکسته به سر زن می‌رسد، کله ناقص سمت چپ عنصر مناسبی برای جلوگیری از خروج چشم از کادر می‌شود. 


    تصویر دوم مورد بررسی، مراسم تشییع پیکر ۹۲ نفر از سربازان جنگ ایران با عراق است. جنگی میان دو کشور همسایه با ترکیب جمعیتی مختلف، که به‌ مدت هشت سال متمادی ادامه‌ یافت. 

 
   در روز مراسم، جمعیت قابل ملاحظه‌ای حضور داشتند، نکته جالب اینکه اکثر عکاسان در میان جمعیت زنان‌ بودند، این شاید به‌ علت غلیان بیشتر احساسات زنان و جذابیت حضوری آن‌ها به‌ لحاظ قابلیت‌های بصری برای عکاسان بوده‌ باشد. 
 
 
   مادران داغ‌دیده بعد از گذشت چندین سال، چنان داغشان تازه شده بود که انگار به‌ روز واقعه‌ برگشته‌اند و تازه‌ خبر مرگ عزیزانشان را شنیده‌اند. در عکس‌هایی که در خبرگزاری‌های مختلف منتشر شده بود، مادران بسیاری هستند که عکس فرزند خویش را به دست دارند، اما در میان آن‌ها عکسی از «آرش خاموشی» از خبرگزاری ایسنا، بیش از همه عکس‌ها جلب توجه می‌کرد. 



عکس از: آرش خاموشی، تشییع پیکر ۹۲ شهید دفاع مقدس، تهران، شهریور ۱۳۹۲

 
      عکسی کوچک از مردی جوان با صورتی تپل، پوست و پیراهنی سفید و ریش و موهای سیاه در دست زنی دیده می‌شود. ظاهر فرسودهٔ عکس نشان از گذشت زمان بر آن را دارد، چهرهٔ جوان به سختی دیده می‌شود، این عکس در نگاه اول، عکس «بازگشت اسرای» ارنست هاس را بعد از گذشت ۶ دهه به‌ یاد می‌آورد. 

 
    اما در عکس آرش خاموشی، برخلاف اثر هاس، تنها شخصی که متوجه عکاس شده است‌‌ همان زنی است که عکس را در دست دارد. وی در پشت زن‌هایی که چهره هیچ کدام دیده نمی‌شود، عکاس را دیده و او را امیدی بر یافتن گمشده خود می‌داند. 

 
   ریتم انگشت‌های زن بخاطر گرفتن چادر بهم ریخته، سیاهی دیگر چادر‌ها و نور ملایمی که بر آن‌ها تابیده پس زمینه مناسبی برای جلب توجه عکس سفید کوچک است. لکه سفید دست وسط کادر رابط خوبی برای حرکت چشم به سمت بالایی عکس است که در صورت عدم آن، چشم در گوشه راست کادر باز می‌ماند. در یک سوم بالایی تنوع رنگی بسیار دیده‌ می‌شود و در دو سوم پایین رنگ سیاه غالب است، به‌ دیگر عبارت یک سوم عکس روشنایی و دو سوم آن تیرگی دارد. 

 
   با دیدن این تصاویر و عکس‌ها و آلبوم‌های مشابه‌ دیگر می‌توان نتیجه‌ گرفت که‌ تا جنگ ادامه دارد حوادثی از این قبیل در عکس‌ها و در تاریخ تکرار خواهند شد. 


   گذشت زمان بسیاری از عکس‌ها (با هر کیفیت و ساختاری) را با ارزش می‌کند و به سند‌های ارزشمندی برای تحقیقات تبدیل می‌نماید. البته‌ عکس به عنوان ثبت‌کنندهٔ قسمتی از تاریخ وظیفهٔ خود را به‌ خوبی انجام می‌دهد و نباید انتظار بیشتری از آن داشت.