alfred yaghoubzadeh.jpg

حجت ا… سپهوند

چهارشنبه‌ ۲۴ اسفندماه‌ ۸۴ خبرگزاری‌ آسوشیتدپرس‌ گزارش‌ داد در مقابل‌ تهاجم‌ صهیونیست‌ها به‌ زندان‌ اریحا در هفته‌ گذشته‌، مردان‌ مسلحی‌ در منطقه‌ خان‌یونس‌ در فلسطین‌ اقدام‌ به‌ گروگانگیری‌ تعدادی‌ از خبرنگاران‌ خارجی‌ کرده‌اند و »آلفرد یعقوب‌زاده‌« )عکاس‌ ایرانی‌ آژانس‌ خبری‌ سیپا( را نیز به‌ گروگان‌ گرفته‌اند. تا این‌ که‌ روز چهارشنبه‌، »محمد فرنود« نماینده‌ آژانس‌ سیپا در تهران‌، در گفت‌وگو با خبرگزاری‌ها از آزادی‌ »یعقوب‌زاده‌« و دو خبرنگار دیگر خبر داد.
آلفرد سال‌ گذشته‌ داور مسابقه‌ جهانی‌ کل‌کع‌ک‌ للظگ‌ک‌ ط‌ف‌گ‌کذ نیز بود.
»محسن‌ شاندیز« عکاس‌ و دوست‌ قدیمی‌ آلفرد در واپسین‌ مراحل‌ پیش‌ از چاپ‌ ویژه‌نامه‌ »اعتماد ملی‌«، با ما تماس‌ گرفت‌ و از ربوده‌ شدن‌ او خبر داد. اکنون‌ آلفرد آزاد شده‌ و متنی‌ که‌ می‌خوانید، گفت‌وگوی‌ کوتاهی‌ است‌ که‌ یک‌ هفته‌ پیش‌ از گروگانگیری‌ با این‌ عکاس‌ برجسته‌ ایرانی‌ انجام‌ داده‌ایم‌.
آلفرد یعقوب‌زاده‌ در سال‌ ۱۳۳۷ در خیابان‌ تنکابن‌ به‌ دنیا آمد و از هم‌ محله‌ای‌های‌ آیت‌ا… طالقانی‌ بود. آلفرد یکی‌ از معتبرترین‌ عکاسان‌ ایرانی‌ است‌ که‌ همواره‌ در بهترین‌ آژانس‌های‌ خبری‌ دنیا کار کرده‌ از چؤ تا ؤچه‌ح‌ و از معدود عکاسان‌ وطنی‌ است‌ که‌ توانسته‌ بیشترین‌ و معتبرترین‌ جوایز عکاسی‌ دنیا را به‌ خود اختصاص‌ دهد. از میان‌ آن‌ همه‌ افتخاراتی‌ که‌ طی‌ این‌ سال‌ها به‌ دست‌ آورده‌ می‌توان‌ به‌ ۲ بار جایزه‌ کل‌کع‌ک‌ للظگ‌ک‌ ط‌ف‌گ‌کذ به‌ خاطر عکس‌های‌ مستند از جنگ‌ و زندگی‌ مردم‌ لبنان‌ اشاره‌ کرد و همچنین‌ جایزه‌ اول‌ مسابقه‌ عکس‌ هنر و نیایش‌ در تهران‌ باعث‌ اولین‌ حضورش‌ در ایران‌ پس‌ از ۲۲ سال‌ بود. دیدن‌ بیش‌ از ۹۰ کشور و حضور در بیش‌ از ۳۰ جنگ‌ و رویدادهای‌ مهم‌ جهان‌ از او چهره‌ای‌ جهانی‌ ساخته‌ که‌ می‌تواند همواره‌ تاؤیرگذار باشد.
آلفرد پس‌ از ۲۲ سال‌ دوری‌ از وطن‌ هرگاه‌ سخنی‌ از ایران‌ به‌ میان‌ می‌آید با احترام‌ خاصی‌ از نام‌ »ایران‌« و »وطن‌« یاد می‌کند. گویی‌ همین‌ چند ماه‌ پیش‌ بوده‌ که‌ ایران‌ را با نگرانی‌ ترک‌ کرده‌ است‌. اما در باورش‌ همیشه‌ یاد ایران‌ و دوستانش‌ را گرامی‌ داشته‌ است‌ و همواره‌ عکاسی‌ ایران‌ را در هرکجا که‌ بوده‌ دنبال‌ کرده‌ است‌.
وقتی‌ از محسن‌ شاندیز دوست‌ عکاس‌ و همکار قدیمی‌ آلفرد می‌پرسم‌ که‌ نظرت‌ در مورد اینکه‌ برخی‌ از دوستان‌ می‌گویند بعضی‌ از عکس‌های‌ آلفرد مربوط‌ به‌ صحنه‌های‌ مانور است‌ و نه‌ جنگ‌ و یا ساختگی‌ است‌، می‌گوید: »عکس‌های‌ آلفرد بسیار تاؤیرگذار بوده‌ و بی‌انصافی‌ است‌ که‌ هنر و کارهای‌ او را زیر سوال‌ ببریم‌ و با خراب‌ کردن‌ آدم‌های‌ بزرگی‌ مثل‌ آلفرد چیزی‌ به‌ ما اضافه‌ نمی‌شود. خوشبختانه‌ در آن‌ سوی‌ مرزها اگر تشویقی‌ در کار نیست‌ تخریب‌ هم‌ در کار نیست‌. و دلیل‌ روشن‌ آن‌ هم‌ موفقیت‌ بی‌نظیر او در میان‌ عکاسان‌ مطرح‌ دنیاست‌. شاید این‌ دوستان‌ نگران‌ هستند که‌ آلفرد برگردد به‌ ایران‌ و جای‌ آنها را بگیرد. در حالی‌ که‌ آلفرد آنقدر روحیه‌ بزرگی‌ دارد که‌ جای‌ هیچ‌کس‌ را تنگ‌ نمی‌کند، بلکه‌ تا جایی‌ که‌ می‌تواند برای‌ دیگران‌ فضا ایجاد می‌کند. همین‌ پوستر یک‌ بسیجی‌ رزمنده‌ آلفرد بود که‌ توانست‌ همه‌ و مخصوصاص دانش‌آموزان‌ را با موضوع‌ جنگ‌ آشنا کند. هر وقت‌ می‌گویم‌ ایرانی‌ هستم‌، زود نام‌ آلفرد یعقوب‌زاده‌ را به‌ من‌ یادآوری‌ می‌کنند و می‌گویند: شما هموطن‌ آلفرد هستید* این‌ باعث‌ افتخار است‌ که‌ عکاسی‌ ایران‌ را با نام‌های‌ آلفرد، کاوه‌، رضا، عباس‌ و.. می‌شناسند.
آلفرد در سال‌ ۶۱ وقتی‌ به‌ همراه‌ محمد فرنود و محمود کلاری‌ برای‌ شرکت‌ در کنفرانس‌ غیرمتعهدها به‌ هند سفر کرد دیگر برنگشت‌ و خیلی‌ از ما جوانان‌ نسل‌ سوم‌ عکاسی‌ هیچ‌ ارتباط‌ نزدیکی‌ با او نداشتیم‌ اگر چه‌ تعریف‌هایی‌ که‌ از او به‌ ما رسیده‌ بود بیشتر از طریق‌ کاوه‌ گلستان‌ بود و احیانا برخی‌ دوستان‌ دیگر، و خلاصه‌ آلفرد یعقوب‌زاده‌ پس‌ از ۲۲ سال‌ دوری‌ از وطن‌ با همان‌ چهره‌ تپل‌ و خندانش‌ برگشته‌ و ما هرکدام‌ وقتی‌ در کنارش‌ می‌ایستیم‌ شباهت‌ بسیار عجیبی‌ بین‌ او و کاوه‌ گلستان‌ احساس‌ می‌کنم‌. آلفرد هم‌ مثل‌ کاوه‌ اهل‌ حرف‌ زدن‌ نبود اهل‌ عمل‌ کردن‌ بود. »چقدر این‌ آلفرد دوست‌ داشتنی‌ است‌«.
من‌ هنوز یک‌ وطن‌پرستم‌
آلفرد عزیز بیشتر عکاسان‌ نسل‌ سومی‌ ما که‌ محصول‌ دوران‌ پس‌ از دوم‌ خرداد هستند خیلی‌ دوست‌ دارند حرف‌های‌ امروز شما را پس‌ از ۲۲ سال‌ دوری‌ از وطن‌ بشنوند. شرایط‌ عکاسی‌ ما با شرایط‌ دوران‌ قبل‌ از انقلاب‌ که‌ شما محصول‌ آن‌ دوران‌ هستید بسیار متفاوت‌ است‌. تجربه‌های‌ امروزی‌ با سختی‌هایی‌ که‌ شما در آن‌ دوران‌ سپری‌ کرده‌اید قابل‌ مقایسه‌ نیست‌. شما عکاسی‌ را با حادؤه‌ و خطر آموختید در حالی‌ که‌ عکاسان‌ امروز یک‌ شبه‌ ره‌ صدشبه‌ را پیموده‌اند. نظر شما چیست‌*
من‌ مختصر توضیحی‌ در مورد کار خودم‌ می‌دهم‌. من‌ عکاسی‌ را با شروع‌ انقلاب‌ آغاز کردم‌ یعنی‌ همزمان‌ که‌ شروع‌ کردم‌ به‌ عکاسی‌ آموزه‌های‌ من‌ هم‌ شروع‌ شد و هنگامی‌ که‌ انقلاب‌ پیروز شد، تعلیم‌ عکاسی‌ من‌ هم‌ تمام‌ شد. من‌ عکاسی‌ را در حین‌ خطر آموختم‌.
بعد از انقلاب‌ و آغاز جنگ‌ عکاسی‌ را چطور پی‌ گرفتید*
جنگ‌ فرصت‌ خوبی‌ بود که‌ من‌ بتوانم‌ به‌ آموخته‌های‌ عکاسی‌ به‌ لحاظ‌ فنی‌ و تکنیکی‌ جدی‌ نگاه‌ کنم‌. آن‌ وقت‌ها اینترنت‌ و سایر وسائل‌ پیشرفته‌ ارسال‌ اطلاعات‌ به‌ صورت‌ امروزی‌ نبود ولی‌ با شناختی‌ که‌ از نقاشی‌، مجسمه‌سازی‌، گرافیک‌ و معماری‌ داشتم‌ کمک‌ می‌کرد که‌ عکاسی‌ کنم‌. من‌ آن‌ وقت‌ها کسی‌ را که‌ در زمینه‌ عکاسی‌ حرفه‌ای‌ باشد نمی‌شناختم‌. خودم‌ کار را یاد گرفتم‌ و خودم‌ توانستم‌ ایده‌ای‌ برای‌ کارم‌ پیدا کنم‌.
کار کردن‌ آن‌ موقع‌ چگونه‌ بود*
خیلی‌ مشکل‌ بود چون‌ آن‌ وقت‌ها من‌ برای‌ چؤ کار می‌کردم‌ و نیاز به‌ کارت‌ خبرنگاری‌ روزنامه‌های‌ داخلی‌ داشتم‌ که‌ بتوانم‌ عکاسی‌ کنم‌ چون‌ عکاسانی‌ که‌ برای‌ خبرگزاری‌های‌ خارجی‌ کار می‌کردند بسیار مشکل‌ داشتند. مثلا اولین‌باری‌ که‌ به‌ جبهه‌ رفتم‌ با سختی‌ فراوانی‌ روبرو بودم‌ مجبور شدم‌ با اتوبوس‌ و کامیون‌ تیکه‌تیکه‌ خودم‌ را به‌ خرمشهر برسانم‌. این‌ اولین‌ رویارویی‌ من‌ با جنگ‌ بود. خلاصه‌ باید از جنگ‌ عکاسی‌ می‌کردم‌ و حمله‌ای‌ که‌ به‌ کشورم‌ شده‌ بود را به‌تصویر بکشم‌ ولی‌ چون‌ با خارجی‌ها کار می‌کردم‌ به‌ ما می‌گفتند که‌ خائن‌ و وطن‌فروش‌ هستید تنها خبرگزاری‌ داخلی‌ جمهوری‌ اسلامی‌ و روزنامه‌های‌ داخلی‌ اجازه‌ عکاسی‌ داشتند. خلاصه‌ من‌ را از پنجره‌ بیرون‌ می‌کردند از پنجره‌ دیگری‌ می‌آمدم‌، از سقف‌، پشت‌بام‌ هرجوری‌ شده‌ کار خودم‌ را می‌کردم‌. رفتم‌ پیش‌ آقای‌ مصطفی‌ چمران‌ که‌ رئیس‌ ستاد جنگ‌های‌ نامنظم‌ بود و من‌ تنها زمانی‌ که‌ توانستم‌ راحت‌ کار کنم‌ در کنار ایشان‌ بود. ۹ ماه‌ من‌ توی‌ جبهه‌ ماندم‌ و خانه‌ نرفتم‌ مثل‌ سربازها زندگی‌ می‌کردم‌ و اصلا به‌ فکر فرستادن‌ عکس‌ هم‌ نبودم‌. بعد از آن‌ به‌ تهران‌ برگشتم‌ و شروع‌ کردم‌ فیلم‌ها را ظاهر کردن‌ و فرستادن‌ برای‌ بیرون‌. ولی‌ ارسال‌ عکس‌ها هم‌ بسیار مشکل‌ بود. آقای‌ خرازی‌ رئیس‌ ستاد تبلیغات‌ جنگ‌ بودند و خیلی‌ از همکارانشان‌ از عکاسان‌ خارجی‌ دل‌ خوشی‌ نداشتند.
عکاسان‌ داخلی‌ چطور به‌ جبهه‌ می‌رفتند*
در هفته‌ سه‌ یا چهار روزی‌ می‌رفتند، همه‌ امکانات‌ در دست‌ ستاد تبلیغات‌ جنگ‌ بود تا مدت‌های‌ زیادی‌ هیچ‌ امکاناتی‌ در اختیار ما نمی‌گذاشتند. من‌، کاوه‌ گلستان‌، فرنود، شاندیز، کاوه‌ کاظمی‌، رضا دقتی‌ و خیلی‌ از عکاسان‌ دیگر در جلسات‌ مختلف‌ به‌ آقای‌ خرازی‌ می‌گفتیم‌ که‌ این‌ جنگ‌ در کشور ما اتفاق‌ افتاده‌ است‌ و باید یک‌ جوری‌ این‌ تاریخ‌ ؤبت‌ شود. فرقی‌ نمی‌کند که‌ ما سیاه‌ هستیم‌ یا سفید و یا با خارجی‌ها کار می‌کنیم‌. ما هم‌ یک‌ وطن‌پرست‌ هستیم‌.
جنگ‌ امروز آمریکایی‌ها در عراق‌ یک‌ نمونه‌ خوبی‌ برای‌ عکاسی‌ در جهان‌ بود. عکاسان‌ را به‌ چند گروه‌ تقسیم‌ کرده‌ بودند و هر گروهی‌ یک‌ محدودیت‌ و امتیازی‌ داشتند و خیلی‌ها هم‌ بودند که‌ خارج‌ از این‌ طبقه‌بندی‌ در عراق‌ حضور داشتند، فرقشان‌ با گروه‌های‌ دیگر نبود امنیت‌ جانی‌ بود ولی‌ با این‌ حال‌ عکاسی‌ جنگ‌ را در عراق‌ انجام‌ می‌دادند. آیا آن‌ زمان‌ ستاد تبلیغات‌ جنگ‌ نمی‌توانستند هم‌ چنین‌ سازماندهی‌ انجام‌ بدهند حتی‌ با نظارت‌ بر عکاسی‌ و ارسال‌ عکس‌ها توسط‌ خبرگزاری‌های‌ خارجی‌*
اصلا این‌ حرف‌ها معنی‌ نداشت‌. آنها می‌گفتند هر عکاسی‌ که‌ با خارجی‌ها کار می‌کند قابل‌ اعتماد نیست‌. من‌ هم‌ خیلی‌ علاقه‌ داشتم‌ که‌ این‌ صحنه‌ها را ؤبت‌ کنم‌. من‌ نمی‌توانستم‌ اسلحه‌ به‌ دست‌ بگیرم‌ ولی‌ اسلحه‌ من‌ دوربین‌ من‌ بود. اگر حتی‌ آنها می‌گفتند بیایید با نظارت‌ ما عکاسی‌ بکنید ما می‌پذیرفتیم‌. تازه‌ ما بیشترین‌ فعالیت‌ فرهنگی‌ را در زمان‌ جنگ‌ با وزارت‌ ارشاد داشتیم‌، کتاب‌ چاپ‌ می‌کردیم‌، نمایشگاه‌های‌ سیار می‌زدیم‌ یعنی‌ عکس‌هایمان‌ را می‌چسباندیم‌ روی‌ خودروها و آنها را در سطح‌ شهر می‌چرخاندیم‌ . به‌ تعبیری‌ ما هم‌ با عکس‌هایمان‌ تجاوز و جنگ‌ را محکوم‌ می‌کردیم‌. پس‌ تا اینجا نه‌ جاسوس‌ بودیم‌ و نه‌ وطن‌فروش‌ فقط‌ دلمان‌ برای‌ کشورمان‌ که‌ مورد حمله‌ قرار گرفته‌ بود می‌تپید.
آن‌ زمان‌ کسانی‌ که‌ در خبرگزاری‌ جمهوری‌ اسلامی‌ کار می‌کردند مثل‌ صمدیان‌ و فریدونی‌ و سایر بچه‌های‌ عکاسی‌ چه‌ کمکی‌ به‌ شما می‌کردند*
آنها یک‌ فرصت‌ خوبی‌ داشتند، امکانات‌ بسیار زیاد و حضور به‌ موقع‌ در خط‌ مقدم‌ باعث‌ می‌شد که‌ خیلی‌ بهتر از ما عکاسی‌ بکنند. فقط‌ کافی‌ بود چراغ‌ سبزی‌ به‌ ما نشان‌ می‌دادند تا ما بتوانیم‌ خوب‌ عکاسی‌ بکنیم‌، البته‌ آنها مسوول‌ ما نبودند اطرافیان‌ نمی‌گذاشتند کار بکنیم‌ تعریف‌ها و محدودیت‌هایی‌ که‌ اعمال‌ می‌شد کاملاص شخصی‌ بود، اگر آنهایی‌ که‌ هیچ‌ شناختی‌ از عکس‌ و عکاسی‌ نداشتند می‌گذاشتند کار بکنیم‌، تاریخ‌ جنگ‌ ایران‌ را به‌ خوبی‌ ؤبت‌ می‌کردیم‌.
الان‌ معتقدید که‌ بخشی‌ از تاریخ‌ کشورمان‌ ؤبت‌ نشده‌ است‌ و اگر ؤبت‌ شده‌ ناقا است‌*
بله‌، چون‌ تعداد محدودی‌ عکاس‌ می‌توانستند حضور داشته‌ باشند.
امکانات‌ شما و رسانه‌های‌ داخلی‌ چطور بود*
ما جانمان‌ را به‌ خطر می‌انداختیم‌ نه‌ لباس‌ ضدگلوله‌ داشتیم‌ و نه‌ هیچ‌ امکانات‌ دیگر ولی‌ عکاسان‌ داخلی‌ که‌ از روزنامه‌های‌ کیهان‌، اطلاعات‌ و خبرگزاری‌ بودند هواپیما، هلی‌کوپتر در اختیار داشتند. جیپ‌ داشتند ولی‌ ما مثل‌ فقرا بودیم‌. من‌ همیشه‌ تنهایی‌ می‌رفتم‌ جبهه‌ مثل‌ گداها باید با سربازها سلام‌ و علیک‌ می‌کردم‌ تا در سنگرشان‌ بخوابم‌ و به‌ من‌ غذا می‌دادند یا نمی‌دادند. در جبهه‌های‌ سوسنگرد، فتح‌ آبادان‌، هویزه‌ و همیشه‌ زیر بمباران‌ و گلوله‌ بودیم‌ و کسی‌ به‌ فکر عکس‌ فروختن‌ نبود.
به‌ فکر کشورم‌ بودم‌. یعنی‌ در جنگ‌ پدر و مادر من‌ هم‌ اینجا بودند و هیچ‌ فرقی‌ با دیگران‌ ندارند پس‌ من‌ باید به‌ فکر همه‌ مردم‌ سرزمینم‌ باشم‌ ولی‌ از ستاد تبلیغات‌ جنگ‌ نیرو می‌فرستادند و دفتر خبرگزاری‌ چؤ را بستند و سه‌ روز من‌ را انداختن‌ زندان‌ و بازجو می‌پرسید نقشه‌ها کو*
ماموریت‌ها کو* شما با آمریکا و اسرائیل‌ کار می‌کنید. یک‌ بار دیگر هم‌ ما را در فرودگاه‌ گرفتن‌ ۴ روز بردند مشهد که‌ مسوولان‌ ارشاد جواب‌ دادند اینها عکاسان‌ خوبی‌ هستند و ما از عکس‌هایشان‌ استفاده‌ می‌کنیم‌ و بسیاری‌ از عکس‌های‌ تبلیغاتی‌ علیه‌ صدام‌ را اینها گرفته‌اند و در رسانه‌های‌ خارجی‌ چاپ‌ کرده‌اند و بعد ما آزاد شدیم‌.
تاؤیر عکس‌های‌ شما در جهان‌ نسبت‌ به‌ امکاناتی‌ که‌ داشتید چطور بود*
هر کسی‌ که‌ به‌ جبهه‌ می‌رفت‌ جانش‌ را در لیست‌ مرگ‌ می‌گذارد ولی‌ از نظر امکانات‌ من‌ همیشه‌ افسرده‌ بودم‌ می‌گفتم‌ اینها که‌ این‌ همه‌ امکانات‌ دارند تاؤیر عکس‌هایشان‌ به‌ اندازه‌ عکس‌هایی‌ که‌ ما ارسال‌ می‌کنیم‌ و در مطبوعات‌ جهان‌ چاپ‌ می‌شود نبوده‌ و نیست‌. بیایید امکانات‌ بدهید که‌ ما هم‌ آسان‌ کار کنیم‌. کسی‌ که‌ جاسوس‌ است‌ وضعش‌ معلومه‌ نمی‌آید وسط‌ میدان‌ جنگ‌ عکس‌ بگیره‌، ماهواره‌ها هر کجا را بخواهند می‌توانند عکسبرداری‌ بکنند حتی‌ بعضی‌ از عکس‌های‌ خوب‌ توسط‌ سربازها تهیه‌ شده‌ بود پس‌ محدودیت‌ فقط‌ برای‌ ما بود.
نظرت‌ در مورد نسلی‌ که‌ از دل‌ جنگ‌ به‌ وجود آمد مثل‌ عکاسان‌ بسیجی‌ چیه‌*
بعد از گذشت‌ مدتی‌ گروه‌هایی‌ از بچه‌های‌ بسیجی‌ بودند که‌ واقعاص جانشون‌ رو به‌ خطر می‌انداختند و عکس‌های‌ فوق‌العاده‌ می‌گرفتند که‌ من‌ و یا هیچ‌ کس‌ دیگری‌ نمی‌توانستند بگیرند. آنها مثل‌ یک‌ رزمنده‌ رفتند جلو و خیلی‌ از آنها هم‌ شهید شدند.
ما هم‌ به‌ سهم‌ خودمان‌ تاریخ‌ انقلاب‌ و جنگ‌ این‌ مملکت‌ را در دنیا ؤبت‌ کرده‌ایم‌. عکس‌هایی‌ از من‌، کاوه‌ گلستان‌، فرنود، شاندیز، صیاد، دقتی‌ و چند تا از دوستان‌ دیگر و همین‌ تعداد عکس‌های‌ محدود توانست‌ که‌ ایران‌ را به‌ جهان‌ بشناساند.
الان‌ بعد از گذشت‌ سال‌های‌ زیاد قریب‌ ۲۲ سال‌ شما چند باری‌ به‌ ایران‌ آمده‌اید و گزارش‌ تهیه‌ کرده‌اید با این‌ همه‌ سال‌ معلوم‌ شد که‌ شما نه‌ تنها جاسوس‌ نیستید بلکه‌ ایران‌ را هم‌ خیلی‌ دوست‌ دارید. آیا الان‌ مشکلی‌ ندارید و سوژه‌هایت‌ چه‌ چیزهایی‌ هستند*
الان‌ در کشور موضوعات‌ مختلفی‌ اعم‌ از انرژی‌ هسته‌ای‌، انتخابات‌ و مسائل‌ مختلفی‌ در جریان‌ است‌ که‌ می‌شود گفت‌ اختصاصاص برای‌ هیچ‌ کدام‌ از اینها نیامده‌ام‌، آمده‌ام‌ که‌ زندگی‌ مردم‌ ایران‌ را به‌ تصویر بکشم‌، شاید در آینده‌ همین‌ عکس‌هایم‌ صفحه‌ای‌ از تاریخ‌ مستند از زندگی‌ مردم‌ ایران‌ باشد. شاید هم‌ نباشد.
من‌ معتقدم‌ که‌ به‌ کسانی‌ که‌ برای‌ خارجی‌ها »خبرگزاری‌ها« کار می‌کنند باید امکانات‌ بدهند و بگذارند به‌ راحتی‌ کار انجام‌ بدهند. در محدودیت‌ها هیچ‌ مساله‌ای‌ حل‌ نمی‌شود بلکه‌ مردم‌ دنیا اگر عکس‌هایی‌ از موضوعات‌ مهمی‌ که‌ در کشور در حال‌ جریان‌ است‌ ببینند جلوی‌ خیلی‌ از ابراز نظرهای‌ غلط‌ گرفته‌ می‌شود.
آیا کسانی‌ که‌ آن‌ وقت‌ها برای‌ شما محدودیت‌ کاری‌ ایجاد می‌کردند را می‌بخشید*
نمی‌بخشم‌، چون‌ آن‌ زمان‌ خیلی‌ها خانه‌هایشان‌ خراب‌ شد و جانشان‌ را از دست‌ دادند ولی‌ به‌ ما اجازه‌ ندادند که‌ رنج‌ و درد مردم‌ کشورمان‌ را که‌ همه‌ چیزشان‌ در جنگ‌ و تجاوز از دست‌ رفته‌ بود را ؤبت‌ کنیم‌.
تفاوت‌ عکاسی‌ آن‌ زمان‌ و الان‌ که‌ در عرصه‌ جهانی‌ کار خبری‌ انجام‌ می‌دهید چطور است‌ و عکاسان‌ امروز را چطور می‌بینید*
آن‌ زمان‌ عکاس‌ها با دوربین‌های‌ »هاسلبلاد« کار می‌کردند و برای‌ گرفتن‌ چند تا عکس‌ می‌بایستی‌ دوربین‌ را به‌ سختی‌ بچرخانند ولی‌ امروز با فشار یک‌ دکمه‌ مثلاص ۱۵ تا ۲۰ فریم‌ در ؤانیه‌ عکس‌ می‌گیریم‌. بچه‌های‌ آن‌ دوران‌ خلاق‌تر بودند و برای‌ گرفتن‌ هر عکسی‌ فکر می‌کردند. بچه‌های‌ عکاس‌ امروز خیلی‌ تعدادشان‌ زیاد است‌ و بی‌هدف‌ روزانه‌ هزاران‌ فریم‌ عکس‌ تولید می‌کنند.
عکاسان‌ امروز چه‌ چیزی‌ کم‌ دارند*
متاسفانه‌ استاد و راهنما ندارند و هر کدام‌ با اعتقاد و فکر خودشان‌ عکس‌ تولید می‌کنند و از کسی‌ مشورت‌ نمی‌گیرند و این‌ اخطار بزرگی‌ است‌. مثلاص اکثر عکاس‌ها در همه‌ شاخه‌ها عکاسی‌ می‌کنند و این‌ باعث‌ می‌شود که‌ نتوانند فکرشان‌ را روی‌ یک‌ موضوع‌ و هدفی‌ که‌ دارند متمرکز کنند.
استاد و راهنما برای‌ این‌ خوب‌ است‌ که‌ به‌ شما می‌گوید تو در این‌ شاخه‌ از عکاسی‌ موفقی‌ و تو در این‌ رشته‌ از عکاسی‌ ناموفق‌ و بهتر است‌ بروی‌ دنبال‌ کار دیگر. و متاسفانه‌ اینجا شاگرد و استاد همه‌ از همدیگر تعریف‌ می‌کنند.
به‌ نظر شما چه‌ کسانی‌ درکشور می‌توانند نقش‌ استاد را برای‌ بچه‌ها ایفا کنند* کسی‌ که‌ به‌ قول‌ خودت‌ فقط‌ تئوری‌ نگوید خودش‌ پا به‌ کار باشد عکس‌ بگیرد در کنار بچه‌ها ساده‌ و صمیمی‌ عکاسی‌ عملی‌ را جلو ببرند*
با این‌ توصیفی‌ که‌ کردید نمی‌دانم‌، کسی‌ را به‌ خاطر ندارم‌. من‌ اینجا بیشتر عکس‌ می‌گیرم‌ کمتر حرف‌ می‌زنم‌.
شما نظرتان‌ در مورد کاری‌ که‌ صمدیان‌ در تصویر سال‌ انجام‌ می‌دهد چیست‌*
سیف‌ا… کارش‌ را انجام‌ می‌دهد و همه‌ بچه‌ها را دور هم‌ جمع‌ می‌کند. اما تولید فکر نمی‌کند. ولی‌ از لحاظ‌ هنری‌ خیلی‌ مهم‌ است‌ چون‌ باید عکس‌ها را انتخاب‌ بکند و بسیار دقت‌ زیادی‌ را متحمل‌ می‌شود اما آن‌ عکس‌ها تمام‌ سرمایه‌ تصویری‌ سال‌ عکاسی‌ کشور نیست‌ چون‌ هم‌ سیف‌ا… محدودیت‌ دارد و هم‌ تعداد و حجم‌ مجله‌اش‌ این‌ اجازه‌ را نمی‌دهد.
عکس‌هایی‌ که‌ در این‌ مدت‌ در روزنامه‌ها دیدید چطور بود*
می‌شد گفت‌ اکثراص مثل‌ هم‌ هستند چه‌ به‌ لحاظ‌ فرم‌ و طراحی‌ صفحات‌ و چه‌ به‌ لحاظ‌ استفاده‌ از عکس‌ها در قطع‌های‌ مختلف‌، اکثر عکس‌ها را کوچک‌ چاپ‌ می‌کنند و جای‌ گزارش‌های‌ مصور اجتماعی‌ در مطبوعات‌ بسیار خالیست‌. این‌ عکس‌ها به‌ مطبوعات‌ و نگاه‌ مردم‌ بسیار کمک‌ می‌کند. بیشتر عکس‌ها بسیار رسمی‌ هستند. عکس‌های‌ دیدارهای‌ مسوولان‌ کشور، تقدیم‌ استوارنامه‌ و افتتاح‌ و سخنرانی‌. عکس‌های‌ با نگاه‌ مولف‌ نداریم‌ و اگر هم‌ باشد بسیار کم‌ است‌.
بیشتر خبرگزاری‌هایی‌ که‌ در ایران‌ تشکیل‌ شده‌اند به‌ جز خبرگزاری‌ »ایرنا« مابقی‌ فقط‌ به‌ اتکای‌ عکس‌هایشان‌ که‌ به‌ صورت‌ مجانی‌ در اختیار مصرف‌کنندگان‌ قرار می‌دهند پا به‌ عرصه‌ رقابت‌ گذاشته‌اند این‌ یکی‌ از عواملی‌ است‌ که‌ روزنامه‌ها کمتر به‌ فکر عکس‌ اختصاصی‌ خوب‌ هستند. البته‌ اینجا هم‌ عکس‌ توانسته‌ قدرت‌ تعیین‌کننده‌ای‌ حتی‌ برای‌ گردانندگان‌ خبرگزاری‌ها باشد*
کسی‌ که‌ پول‌ دارد حق‌ انتخاب‌ دارد، شاید کسی‌ بخواهد همه‌ اموالش‌ را مجانی‌ به‌ مردم‌ بدهد به‌ ما چه‌ ربطی‌ دارد. مدیرمسوول‌، سردبیر باید بدانند که‌ از عکس‌های‌ اختصاصی‌ استفاده‌ کنند اگر ایسنا، مهر، فارس‌، ایلنا و هر خبرگزاری‌ دیگری‌ عکس‌هایش‌ را مجانی‌ می‌دهد روزنامه‌ نباید استفاده‌ کنند. این‌ موضوع‌ باعث‌ بی‌کار شدن‌ و بی‌انگیزه‌ شدن‌ عکاسان‌ در مطبوعات‌ می‌شود. ولی‌ روزنامه‌ای‌ موفق‌ است‌ که‌ عکس‌ اختصاصی‌ داشته‌ باشد. اگر در خارج‌ این‌ اتفاق‌ بیفتد اتحادیه‌هایی‌ هست‌ که‌ شکایت‌ کنند و جلوی‌ کار آن‌ خبرگزاری‌ را بگیرند. در ایران‌ این‌ انجمن‌ و اتحادیه‌ وجود ندارد. در روزنامه‌های‌ ما به‌ لحاظ‌ عکس‌ اصلاص رقابت‌ جدی‌ وجود ندارد.
آلفرد سخت‌ترین‌ جاهایی‌ که‌ عکاسی‌ کرده‌ای‌ کجا بوده‌*
جنگ‌ چچن‌، هواپیما را از فاصله‌۱۰ یا ۲۰ متری‌ می‌دیدم‌ که‌ بمباران‌ می‌کردند بسیار وحشتناک‌ بود در جنگ‌ ایران‌ و عراق‌ هم‌ بسیار سخت‌ و ترسناک‌ بود. لبنان‌، یوگسلاوی‌ و افغانستان‌ هم‌ خطرناک‌ بود.
در جنگ‌ها از لباس‌ ضدگلوله‌ استفاده‌ می‌کنی‌*
یک‌ بار استفاده‌ کردم‌. خیلی‌ سنگینه‌ دیگر استفاده‌ نکردم‌.
بهترین‌ عکاس‌ خبری‌ که‌ می‌شناسی‌ کیه‌*
همین‌ جیمز نچوی‌.
آلفرد بعضی‌ از دوستان‌ عکاس‌ مثل‌ کامران‌ عدل‌ و )ع‌.ف‌( می‌گویند برخی‌ از عکس‌هایت‌ مثل‌ آن‌ پسر که‌ در میان‌ گل‌ خوابیده‌ و اسلحه‌ برنو دارد را در مانور گرفته‌ای‌ و یا اینکه‌ می‌ گویند بعضی‌ از عکس‌ ها ساختگی‌ است‌، آیا این‌ حرف‌ ها را قبول‌ داری‌*
اگر آقای‌ )ع‌.ف‌( می‌گوید من‌ حرفش‌ را قبول‌ دارم‌، اما نباید در مورد گذشته‌ همین‌ جوری‌ حرف‌ زد. اگر او هم‌ عکس‌هایی‌ دارد بیاید نشان‌ بدهد. ولی‌ از همان‌ زمان‌ من‌ دوستش‌ داشتم‌. آن‌ زمان‌ همه‌ چیز برایش‌ مهیا بود. حالا عکس‌هایش‌ را بیاورد و نشان‌ بدهد و نگوییم‌ من‌ خوب‌ کار کردم‌ و او بد کار کرد. ما هر دوتایمان‌ برای‌ این‌ مملکت‌ عکس‌ می‌گرفتیم‌.
آلفرد از اینکه‌ وقت‌ خود را در اختیار ما گذاشتی‌ ممنونم‌.
روزنامه اعتماد ملی، ۱۹ فروردین ۱۳۸۵