سرشماری

هشتم شهریور ماه در دفتر روزنامه‌ی شرق به گفتگو درباره‌ی رویدادی هنری نشستیم که نظایر ایرانی آن اغلب در پیچ و خم‌های نشدن‌ها و نخواستن‌ها گم می‌شود.

از ۲۴ مرداد تا هفتم شهریور، عابران سواره و پیاده از اتوبان چمران و نیایش، صورت‌های بزرگی را می‌دیدند که از میان ساختمان‌‌های نیمه‌کاره‌ی مجتمع مسکونی "آتی‌ساز" به آن‌ها می‌نگریستند، در لبخندی یا نگاهی از تاریکی به روشنای دیدار می‌آمدند و باز در تاریکی فرو می‌رفتند. گفتگوهایمان با خالقین اثر ـ ندا رضوی‌پور و شهاب‌الدین فتوحی ـ به درازا کشید. ضمن آن‌که عباس کوثری که این گفتگو با همکاری او ترتیب یافته بود و عکاسیِ مجموعه را بر عهده داشت، مدام می‌آمد، می‌نشست و باز برمی‌خواست و می‌رفت.

طولانی شدن گفتگو به دلیل گشودن چند سرفصل مهم بود. چرا که بر روی موضوعی از هنگام درخشیدن ایده، اجرا و جمع‌آوری آن گفتگو می‌کردیم. کار گویا پنج حامی اصلی داشته: مجموعه‌ی آتی‌ساز، مرکز هنرهای تجسمی ارشاد، موزه هنرهای معاصر، سازمان زیباسازی شهرداری تهران و مرکز چاپ دیجیتالی ساروبن. در میان این‌ها اما صورت‌ حساب دوازده میلیون تومانی خرج شده در کار تمام و کمال پرداخت نشده و سازمان فرهنگی و هنری شهرداری ـ که از همه‌ی حامیان دیگر وضعیت مالی بهتری هم دارد ـ به تعهد خود عمل نکرده.

در حین گفتگو و بنابر پرسش‌های ما آن‌ها از مشکلات کار گفتند. این‌که هنوز برای چاپ آثار که به شکل "فلسکی هشت رنگ" بوده بدهکارند. این‌که هفت‌خوان بررسی و تایید همکاری شهرداری، ارشاد و راهنمایی و رانندگی را با آن بوروکراسی بیمار چگونه گذرانده‌اند. چه، همه در وهله‌ی اول از "عایدی" ماجرا آن‌هم از جنبه‌ی مالی‌اش سؤال می‌کردند. و این‌که چگونه قضایا را بقبولانند.

از محدودیت‌هایی گفتند که خسته‌شان نکرده و با تجربه‌ی بیشتری به ایده‌هایی برای آینده می‌اندیشند. با توجه به این‌که کارکرد رسانه‌ها در تاثیر چنین آثاری بر مخاطب بسیار زیاد است آن‌ها از نحوه‌ی اطلاع‌رسانی مطبوعات و تلویزیون ناراضی بودند. از مجموعه‌ی گفتگو بخشی را که بیشتر به تئوری قضیه و ارتباط آن با نحوه‌ی اجرا کار اشاره دارد و البته لزوم حضور عکس در مجموعه را هم مد نظر قرار داده ( یعنی عباس کوثری آمده و نشسته !) انتخاب کردیم که در ذیل به طبع می‌رسد. در این گفتگو از جانب تندیس، صالح تسبیحی و محبوبه افتخاری حضور داشته‌اند.


تندیس ـ اگر هنر را به مثابه‌ی زبان بنگریم؛ زبانی را که شما انتخاب کرده‌اید از لحاظ اجتماعی حتی باید گویش آن را هم جا بیاندازید، یعنی باید مخاطب را در کار پرورش دهید، اتفاقی که در حیطه‌ی هنرهای کلاسیک روی نمی‌دهد. مخاطب می‌رود در گالری و کار را می‌بیند اما کار شما با مخاطب عام برخورد بی‌واسطه می‌کند. کار خود را آرام به مخاطب منتقل می‌کند . انتخاب این مدیوم، آیا شما را به این نقطه نمی‌رساند که جاهایی احساس عقیم بودن کنید ؟ آیا این وضعیت (ضعف زبانی) در طول اجرای این‌کار برای شما پیش نیامد که مخاطب تا آن‌جایی که شما می‌خواهید، همراه نشود؟

فتوحی ـ این مهم نیست که مردم عادی، به کار مثل مخاطب خاص نگاه نکنند. همین که بایستند و کار برای آن‌ها جالب باشد و به نظرشان "قشنگ" بیاید، کافی است. همین که توجه‌شان جلب شود اتفاق اصلی افتاده.

رضوی‌پور ـ ما فیلم مستندی از این کار در دست تهیه داریم. اتفاقاً مصاحبه‌ای کرده‌ایم از آدم‌هایی که کار را دیده بودند، از آدم‌هایی که در پارکینگ شهربازی (مشرف به محل اجرای کار) بودند و این کار را می‌دیدند تا کارگران آتی‌ساز، در آن‌جا با یک طیف گسترده از جواب‌ها و تعبیرها روبه‌رو شدیم. همین که کار کنجکاوی‌ها را برمی‌انگیخت و می‌پرسیدند که "این چیه؟" یعنی همین سؤال شما. تا همین‌جا احساس توانستن و عقیم نبودن به آدم دست می‌دهد.

ـ یعنی فکر می‌کنید کار شما مخاطبش را پیدا کرده و آن‌را پرورش نیز می‌دهد؟

فتوحی ـ کاملاً. در عین حال همین که از طریق تراکت یا تلویزیون عده‌ای فهمیدند که این کار یک "هنر" می‌تواند باشد و صرفاً فکر نکنند که فقط بناست تصویر هنرپیشه‌ها را در آن پیدا کنند و یا فکر نکنند تبلیغ خانه‌های "آتی‌ساز" (ساختمان محل اجرای کار) بوده است، خودش قدم مثبت و بلندی‌ است در راه آشنایی با هنر.

ـ شما به‌عنوان طراحان این اثر آن را در حیطه‌ی چه نوعی از هنرهای تجسمی طبقه‌بندی می‌کنید؟

رضوی‌پور: این دقیقاً مرتبط می‌شود با Interment Art یعنی دست‌کاری و در شکل کاربردی آن شکلی زیباشناسانه بخشیدن به محیط و یا به عبارتی هنر محیطی.

ـ یا دست‌کاری کردن در نقش و شکل محیط شهری.

فتوحی : خیلی دقیق نمی‌شود تعریف مشخصی ارائه کرد و مرزبندی نمود. هنر محیطی هم تعریف خاصی دارد که بنابر آن، کار از داخل موزه‌ها و گالری‌ها بیرون می‌آید و داخل شهر اجرا می‌شود. در فضای شهری تغییر و تصرف ایجاد می‌کند. ما در عین حال کارمان را به‌طور موازی در یک گالری هم به نمایش گذاشتیم.

کار در گالری ۱۳ خیابان ونک هم همان‌قدر برای ما اهمیت داشت که کار در آتی‌ساز. به همین دلیل خیلی مرزبندی نمی‌شود کرد اما به شکل نسبی می‌توان گفت که کار "هنر محیطی" بود.

ـ در هنر محیطی سر و کار شما با شهر و مخاطب عادی است، مردمی که روزنامه‌ می‌خوانند و تلویزیون می‌بینند، آیا استفاده از عکس دقیقاً به دلیل آبشخورهای تصویری مخاطب عام بود که در کار شما لحاظ‌ شد ؟

فتوحی : نه، ما به این منظور عکس انتخاب نکردیم که بخواهیم مخاطب عام را جذب کنیم. در ابتدا به اهداف کاربردی فکر نمی‌کردیم. ما دقیقاً به این کار همان‌جور فکر کردیم که به کارهای گالری و موزه. تنها محدویت‌هایی هم که در ایده‌هایمان داشتیم این بود که این کار بناست در شهر اجرا شود و باید یک‌سری مجوزهایی را بگیرد و بالطبع مسائل غیر مرتبط با ارایه‌ی کار در یک گالری را با خود دارد.

ـ به‌هر حال این‌که شما از عکس استفاده کردید و از آثار یک عکاس (عباس کوثری) کمک گرفتید که آثارش به عنوان عکاس مطبوعاتی پی‌گیری می‌شود، حتماً این انتخاب ارتباط مستقیمی با ایده‌ی کار داشته است.

رضوی‌پور: ما بیش از هر چیز به این دلیل که آقای کوثری عکاس خوبی بوده‌اند ایشان را انتخاب کردیم.

ـ بهره‌مندی از عکاس و عکاسی هنری که به کار شما نزدیک‌تر می‌نماید تا عکاسی ژورنالیستی.

عباس کوثری: این ایده که به ذهن بچه‌ها رسید، خوب چگونگی و کیفیت عکس هم بخشی از آن ایده‌ی اوّلیه بود. اول از هر چیز ما با هم دوست هستیم. من کار عکس را بر عهده گرفتم و بچه‌ها نمی‌خواستند که عکس، عکس پرتره و با نورپردازی خاص باشد.

من در اول کار به بچه‌ها گفتم که اگر عکس خاص می‌خواهید با نورپردازی و برش خاص، بیاییم آدم‌ها را ببریم در آتلیه عکس بگیریم و بعد که صحبت کردیم متوجه شدم که بچه‌ها همان آدم‌های کوچه و خیابان را می‌‌خواهند، با همان حس و عکس‌العمل‌های اولیه‌شان در مقابل دوربین، آن آدم‌هایی که در کار، میان پنجره و ساختمان هستند، همان مردم کوچه و خیابان‌اند نه پرتره‌های کلاسیک که نورپردازی شده و روی آن‌ها کار شده است. ما برای این پروژه‌ی خاص عکاسی کردیم، از عکس پرتره استفاده نشد، چون با مضمون جور درنمی‌آمد.

ـ این مضمون با بینش عکاسانه‌ی شما چه ارتباطی داشت؟

کوثری: خانه‌های قدیمی خراب می‌شوند، آپارتمان‌هایی ساخته می‌شوند، خوب این آدم‌هایی که در فرهنگ جدید شهرنشینی وجود دارند، کنار هم زندگی می‌کنند، یکی فارس، یکی آذربایجانی و … این آدم‌ها که عکس‌شان را گرفتیم همین آدم‌ها هستند که در کنار ما زندگی می‌کنند. بنابراین کار با روال مستند عکاسی همگامی دارد.

ـ آیا این هم مد نظرتان بوده که با این رویکرد یک آشنایی داده باشید به کسانی که به عنوان بیننده کار را می‌بینند؟

کوثری : البته این عکس‌ها برش خاصی دارند که راجع به آن‌ها فکر شده. این‌که زاویه دید ما روبه‌رو بوده و فقط می‌خواستیم نمایی درشت از آدم‌ها داشته باشیم این فکر شده بود. ولی این نوع برش به‌خاطر آن‌که پس‌زمینه از آن حذف شده، خیلی از اتفاق‌ها در آن نیست و عکس شاید مستند به‌نظر نیاید.

ـ جنسیت خیلی مغشوش است. یعنی زن و مرد بودن در وهله‌ی اول دیده نمی‌شود.

فتوحی: این‌که صاحبان تصاویر را ما نمی‌شناختیم و همه آدم‌هایی عادی بودند و هم‌چنین عکس‌ها هیچ خصوصیت ویژه‌ای نداشتند، خودش باعث می‌شد که همه‌ی مردم این‌ کار را که می‌بینند، خود را به‌جای آن‌ها بگذارند و به‌نوعی خود را در آن‌ها بیابند. این ایده‌ای بود که برای ما اهمیت داشت.

رضوی‌پور: در ضمن هیچ ارتباط از پیش تعیین شده‌ای با این آدم‌ها نداشتیم و این برای ما لذت بخش می‌بود که آدم‌ها حرف ما را قبول نمودند و ما را باور کردند. و اجازه دادند که از آن‌ها عکس بگیریم.

ـ سرد بودن سیمان، آن‌هم سیمان‌های چنین ساختمانی با کادری بسته که به چهره‌ی آدم‌ها منتهی می‌شود ، مربع فرم ساکنی دارد و برخلاف فرم مستطیلی سینما یا تلویزیون، حرکت درون آن وجود ندارد. این فاکتورها به این مسئله صحه می‌گذارد که این‌کار، دقیقاً برای شهر تهران طراحی می‌شده و این مسئله استفاده از عکس را در این کار بارز می‌کند چرا که دقیقاً آدم‌ها هم همان آدم‌های تهران این زمانه‌اند. چرا در کارتان عکس‌ها روشن و خاموش نمی‌شوند و نور کم و زیاد می‌شد؟ آیا این به تکرارِ مکررّ زندگی اشاره دارد؟

رضوی پور: دقیقاً همان پنجره‌های مربعی شکل بود که چشم ما را گرفت.

فتوحی : دلیل این‌که رفتیم سراغ این ساختمان این بود که، هنگامی که از جلوی آن عبور می‌کردیم خیلی توجه‌مان را جلب می‌کرد. نمای بتونی، پنجره‌های مربع شکل یکسان و شماره‌های قرمزی که در هر طبقه حک شده‌اند. به‌غیر از آن‌چه گفتم چیز دیگری آن‌جا نبود. این‌ها باعث شد که این نما را برای کار انتخاب کنیم.

رضوی‌پور: در هر حال ابتدا به‌فکر آن نبودیم که یک کار هنر محیطی با رویکرد اجتماعی انجام دهیم. تنها جرقه‌ی اول خود ساختمان بود.

ـ یعنی دنبال آن نگشتید؟

فتوحی: دقیقاً. نه این‌که بگوییم می‌خواهیم هنر محیطی کار کنیم و بگردیم محل و محیط آن‌را بیابیم.

ـ پس ایده در قالب همان محیط شکل گرفته؟

فتوحی: بله. یک نکته‌ی خیلی مهم که در هنر جدید وجود دارد این است که تو به هر چیزی که در اطرافت وجود دارد می‌توانی به‌‌عنوان بخشی از هنرت بنگری. حال این می‌تواند یک ساختمان باشد یا یک چیز خیلی کوچک. این بازمی‌گردد به نوع نگاه نه حتی به آن‌چه به آن می‌نگری. علاوه بر این، محدودیت‌ها ما را مجبور کرد که به راه حل برسیم.

رضوی‌پور: ما در آغاز می‌خواستیم ویدئو‌ آرت کار کنیم. می‌خواستیم یکی دو تا از این پنجره‌ها با همین برش و همین صورت ولی زنده باشند و نفس بکشند. ولی به علت هزینه‌ی بالای آن منصرف شدیم.

فتوحی: در ادامه‌ی کار به "دیمرالکترونیکی" رسیدیم که نور را کم و زیاد می‌کند. و نوعی از حرکت را در کار به وجود می‌آورد. حالا می‌شود کار را به این مسئله تفسیر کرد که این نشانه‌ای از ‌تولد و مرگ می‌تواند باشد.

مجله تندیس – شماره شماره سیزده – ۲۵ شهریور ۱۳۸۲