Dayanitha Singh, File Room, 2012
اختصاصی «سایت عکاسی»- آنچه میخوانید مروری است بر نمایشگاه گروهی عکس «انباشت»که از ۲۲ اردیبهشت تا ۵ خردادماه ۹۶ در گالری راه ابریشم به نمایش گذاشته شده است.
«انباشت» دومین تجربهی گروهی هنرمندانی جوان است که تلاش کردهاند تا با انتخابی تصویری از دل تصاویر گذرای روزمره که ممکن است از سر اتفاق در جستجویی در گوگل یا اسکرول و مرور صفحهای در اینستاگرام یا غیره بهدست آمده باشد، کارمادهای فراهم کنند برای واکنش و در نهایت نوعی خلق هنری. انتخابی جمعی که در نهایت به کنشی فردی میانجامد و هر یک در تلاش است تا این انتخاب را به خاطرات، تجارب و در کل، زندگی زیستهی خود پیوند دهد. این کارمادهیِ اتفاقی که به حاضرآمادهای سورئالیستی میماند، نه قرار است در اثر، ارجاعی مستقیم به آن داده شود، نه کلاژ میشود و نه حتی دستمایهای برای نوعی «از آن خودسازی» پستمدرنیستی.
ظاهرا در اینجا نقش این حاضرآماده بیشتر محرکی است ذهنی برای شکل دادن به اثری عینی. محرکی ذهنی که از قضا در هر دو نمایشگاه (هم نمایشگاه قبلی و هم فعلی) عکس است و آثار شکل گرفته در تفسیر و واکنش به آن نیز کم و بیش عکاسانه. هر چند به نظر نمیرسد گروه، تاکیدی بر عکس بودن این تصویر داشته باشند و مقید به خلق اثر در چهارچوب رسانهای خاص، اما چنین انتخابی پیوندی نزدیک با ماهیت خود عکاسی دارد؛ برای مثال از آنچه سوزان سانتاگ عکاسی مینامدش؛ گردآوری جهان در قالب گلچین تصاویر عکاسانه، تصرف سوژهی عکاسی شده، نه یک تفسیر بلکه قطعهای از جهان، ابزار اصلی تجربهی چیزها و رویدادها و تظاهر به شرکت داشتن در آنها و در نهایت این نقل قول مستقیم از او که «هر عکس معانی متعددی دارد؛ در واقع دیدن چیزی در قالب عکس، مواجهه با یک ابژهی بالقوه جذاب است. حکمت غایی عکس این است که بگوید: این تنها ظاهر قضیه است، حالا فکرت را به کار بیانداز – حس کن و دریاب – که چه چیزی در پس آن است و خود واقعیت چیست اگر ظاهرش چنین است. عکسها فی نفسه قدرت توضیح ندارند، در چرخهای بیپایان ما را به استنباط، تعمق و خیالپردازی دعوت میکنند.» دعوتی که به نظر میرسد هنرمندان حاضر در این نمایشگاه، آگاهانه یا شاید ناخودآگاه به آن پاسخ مثبت دادهاند. در اینجا تصویر یا به عبارتی بهتر عکس برای هنرمندان بدیلی است از (یا به عبارت دیگر به کمک آنها آمده برای) تجربهای ظاهرا همگانی از رویداد یا چیزی مشخص که هریک به شکلی خاص در آن مشارکت داشتهاند؛ یا میتوان گفت استنباط و تعمق و خیالپردازی با موضوع عکس است، با توجیه آشکار ساختن واقعیت موجود در پس ظاهر آن. از این منظر خط سیر طی شده توسط هنرمندان حاضر در این نمایشگاه هم قابل دفاع است و هم مورد نقد. فارغ از تایید یا رد، بیشک واکاوی هر یک از آثار میتواند این خط سیر را بهتر آشکار کند؛ خط سیری که از نقطهای آغاز شده و قرار است به انجامی برسد یا پراکنده شده و از هم جدا شود.
سالومه سوزنچی
سالومه سوزنچی در اثر «آرشیو» خود همچون آثار قبلیاش از تکنیک چاپ بهره گرفته است. او این بار نیز از تصاویر سینمایی استفاده کرده تا با بازنمایی آنها در تصاویری پر کنتراست، اثری خلق کند در واکنش به تصویر مشترک انتخابی. مرجع فیلمهای انتخابی او روشن نیست و به نظر نمیرسد نه در عنوان و نه در ارائه، در پی بازنمایی داستان یا ژانر سینماییِ خاص باشد. فیلمها برای او صرفا حکم آرشیوی دارد که حافظهی تصویری امروز ما را شکل دادهاند. احتمالا او به پیوند ناگسستنی سینما و واقعیت اعتقاد دارد؛ پیوندی که مرز بین آن دیگر مشخص نیست. (به قول بودریار: امروز دیگر واقعیت نیست که سینما را میسازد بلکه این سینما است که واقعیت را میسازد.)
او همچون باستانشناسی این آرشیو را میکاود تا شباهتهایی را برای ارائهی موضوع مورد نظر خود یا روندی خاص به نمایش بگذارد. بازتولید مکانیکی او از تصاویر سینمایی هرچند ربط عکاسانه دارد، اما تنها هنرمندِ حاضر در این نمایشگاه است، که مستقیما از عکس بهره نگرفته است. سوزنچی عکس انتخابی را به معنایی گره زده که در آن بایگانی شدن، مابهازایی است برای مقاومت در برابر دوریختن و در وجهی کلی نابود شدن. مقاومت در برابر فراموشیِ متوفی با تعیین مزاری مشخص، گشتن در میان سنگ قبرها برای پیدا کردن شخصی خاص یا آشنا، همچون گشتن در میان پروندههای یک بایگانی. هرچند این تشابه، رویکردی به ظاهر امیدبخش دارد اما در نهایت با بدبینی محتوم به مرگ است؛ مهتابیِ اتاق بایگانی روشن میشود، نور پروژکتور بر پرده میافتد و شمعی بر سر مزار روشن خواهد شد، اما نه متوفی زنده خواهد شد و نه پرونده دوباره در دستور کار قرار خواهد گرفت.
سمیرا داورفرا، زندگی در میان چوبها
سمیرا داورفرا که تا پیش از این نشان داده بود به مدیومی خاص پایبند نیست، در این نمایشگاه بر عکاسی تمرکز کرده و با قابهایی که به دو قسمت تقسیم شده، در سمت چپ، تصاویری به پیروی از سنت عکاسان سریالی در جهت مستند ساختن یک رویداد، سوژه یا اتفاق تکرارشونده در دیگر زمانها و مکانهای مشابه گردآورده است؛ تصاویر مبل و صندلیهایی که در مرکز کادر قرار گرفتهاند و به سبب عدم استفاده یا از دور خارج شدنشان در گوشهای قرار گرفته یا رها شدهاند. اگرچه اینجا با مفهوم آرشیو و یا بایگانی در خود سوژه روبهرو نیستیم، اما نحوهی مواجه داورفرا با سوژه و نوع عکاسیِ سردی که برای ثبت بهکار گرفته، خود تبدیل به نوعی طبقهبندی و آرشیوسازی شده است.
بایگانی تکرارشوندهی مبلمانهای از دور خارج شده در سمت چپ در تضاد کامل با تصاویر (یا به بیانی بهتر تصویر) سمت راست اثر است. تصویری که بر خلاف تصاویر آرشیوی هم از لحاظ حس و معنای ارائه شده متفاوت است، هم از لحاظ فرم عکاسی و ارائه. عریانی و آبجکتیو بودن تصاویر سمت چپ، جای خود را به فضایی رازورزانه و سابجکتیو داده است. قصد هنرمند در تاکید بر این تضاد دقیقا مشخص نیست، اما در اینجا هم میتوان دید که مفهوم بایگانی با نوعی نیستی و از میان رفتن پیوند خورده است. پارچهی سفید سمت راست، هم حکم پارچهی شعبدهبازی را دارد که با برداشتن آن قرار است ما غافلگیر شویم و هم به پارچهی سفیدی میماند برای کفن و دفن. در بایگانی داورفرا رازورزی به کمک مرگ آمده تا به آن کیفیتی فراجسمانی دهد. کیفیتی که با جانبخشی به چوب مبلهای رها شده و قرار گرفتنشان در کنار درختانی سرسبز و سرِپا تشدید میشود؛ ثبت یک پایان از آغاز.
سحر مختاری، قاعده فراموشی
سحر مختاری مثل همیشه سراغ تصاویر ازپیشموجود رفته است؛ آلبوم خانوادگی. کمکم میتوان این پافشاری مختاری در کار با تصاویر قدیمی و آلبومهای خانوادگی را حاصل دغدغهای شخصی دانست تا اجبار هنرمند در اتخاد سبکی ثابت. او این بار نیز موضوعی کاملا شخصی و واقعی را در پیوند با عکس مشترک انتخابی، دستاویز خلق مجموعهی «قاعدهی فراموشی» کرده است. این واقعی بودن اتفاق در اثر مختاری، یعنی رخداد به وقوع پیوستهی مرگ، بر خلاف دیگر آثار این نمایشگاه، به شدت جنبهای احساسی و عاطفی به خود میگیرد.
خالهی هنرمند که در جوانی از دنیا رفته با ترفند مختاری در برش کاغذ پوستی یا کالک موجود در بین صفحات آلبوم، از فضای عکس جدا و برجسته شده تا به نحوی بر غیاب حضورش، بر «آنجا بودگی» خود، تاکید کند. این تمهید در جهت نوعی دهنکجی یا ایستادگی در برابر فراموشی است. نوعی تلاش برای بیرون آمدن از بایگانیهای فراموش شده. خاطرات، یادبودها و اشیایی که بازماندگان از ترس یادآوری دوباره و چندبارهی فقدان شخص متوفی، بایگانی کرده تا فراموش کنند. همچون روشن کردن مهتابی در اتاق تاریک بایگانی، مختاری خواب تلاش برای این فراموشی را بر هم میزند.
او تنها مصمم است تا بهیادآورد و برایش فرقی نمیکند حاصل این بهیادآوری در نهایت چیست. پونکتومی که در اثر مختاری زخم میزند و نابود میکند (البته برای شخص آشنا با متوفی بسیار بیشتر) همان نوع آخر پونکتوم از دیدگاه رولان بارت است: «پونکتومی که دیگر مربوط به شکل و فرم نیست بلکه مربوط به شورمندی است، زمان است، تاکید و اصرار آزاردهندهی نوئم (آن – بوده – است)، بازنمایی محض آن … او قرار است بمیرد … من با وحشت نوعی آینده پیش از موعد را میبینم … او قرار است بمیرد: من درست مثل بیمار روانپریش وینیکات، بر سر مصیبتی که قبلا رخ داده به خودم میلرزم».
فرزین فروتن، توپوگرافی محل تشکیل خاک
فرزین فروتن در اثر خود که به شکل ویدئو به نمایش گذاشته، عکسی را در پسزمینهای سیاه قرار داده که بیننده از دریچهای کوچک که در رفتوآمدی مداوم است، هر بار تکهای از آن را میبیند. به نظر میرسد در پس این سیاهی دو تصویر قرار دارد، تصویری از ویرانههای بهجامانده از بنایی ظاهرا قدیمی و باستانی که در هم ادغام میشوند. دقیقا مشخص نیست این عکسها پس و پیش یک رویداد زمانی از مکانی خاصی هستند یا نه. در مقایسه با آثار بهنمایشدرآمده در این نمایشگاه، اثر فروتن بیش از آنکه در جهت بیان معنایی آشکار، سرراست و مشخص باشد، نوعی بازی تصویری است در جهت ایجاد یک موقعیت حسی خاص.
سیاهی یکدستِ تصویر پروجکشن شده، حسنختام و پایانی است بر یک رویداد، وضعیت یا خاطرهای گذشته. اما دریچهی سرگردان، که دیوانهوار در آمدوشد است، همچون دالانی از حافظه به بیننده امکان میدهد تا در پس این گذشته نظر کند. اما آنچه در پس این گذشته به نمایش گذاشته میشود، خود، تصویر بنایی از گذشته است بر تصویر بنایی دیگر. یک دالان تودرتو، نوعی انباشت زمان ماضی در ساختمانی که جز ویرانهای نیست و در اکنون به سیاهی مرگ رسیده است.
همانطور که اوکتاویو پاز در تلاش برای نگاه به گذشته، در «سنگ آفتاب» سرود: «هیچ فدیهای نیست، زمان هیچگاه به عقب باز نمیگردد / مردگان همان جا که به مرگ بازبسته شدهاند باقی میمانند / و هیچگاه با مرگ دیگری نمیمیرند / … / ما آثار تاریخی یک زندگی هستیم / زندگی نزیسته و بیگانه، که کمتر از آن ماست» به نظر میرسد تلاش فروتن برای پرتو افکندن و باز کردن دریچهای بر بایگانی گذشته، همراه با طنین ویرانی است و همچون دیگر آثار حاضر در نمایشگاه، قرینهای شمایلی از نیستی و نابودی است.
آرمین عبدی، نظم نخستین
در عکسهای آرمین عبدی مناظر شهری پنجرهبهپنجره و واحدبهواحد به اجزایی کوچک تقسیم شدهاند. از پس ساختمانی مرتفع در دل شهر که به نوعی فضا را میشکافد، چشمانداز روبهرو به تسخیر ساختمان درآمده و امکان دیدن را از فضا و ساختمانهای پشت سرگرفته است. این تسخیر در مرحلهی بعد، تکهتکه میشود تا در بین ساکنان هر واحد تقسیم شود. چشمانداز از هم میپاشد و درکی کلی و همهگیر از آن از بین میرود. هر پنجره تنها امکانی است کوچک برای رسیدن به کلیتی بزرگ؛ در ظاهر طبقهبندی شده اما در واقع ازهمگسیخته. عبدی نیز در برابر این طبقهبندی با گردآوری تکتک پازلهای جداشدهی این چشمانداز و چینش دوبارهی آنها برای رسیدن به کلیتی تازه، موضع میگیرد.
تلاش در پی بازنماییِ تمامیتی که با عکاسی از چشمانداز، از بالا به پایین آغاز میشود و با ارائهی سریالی به ترتیبِ موجود، ادامه مییابد، اما به اینجا ختم نمیشود. عبدی برای آنکه مخاطب به درک بهتر و ملموستری از این فقدان و ازبینرفتن چشمانداز برسد، به محض آنکه هر تک عکسی که از چیدمان (که اتفاقا تک نسخه نیز هست) خریداری شود، آن را از چیدمانش جدا و خارج میکند و چیزی جز جایی خالی از آن به جای نمیماند. فرایندی که خود نوعی بازنمایی فرایند خرید یک واحد مسکونی توسط شخصی خاص و مالک شدن فردیِ یک چشمانداز جمعی است.
هر جای خالی، بازنمایی عینی یک فقدان است. در اثر عبدی نیز گذشتهی جمعی چشمانداز، به قالب بایگانی جدا افتادهی پنجرههای ساختمان درآمده و تلاش هنرمند نوعی مقاومت در برابر فراموشی و در جهت بازیابی این گذشته و کلیت چشمانداز است. همچون دیگر آثار موجود در نمایشگاه، در اینجا نیز نتیجهی دلخواه هنرمند شاید حاصل نشود، اما مهم واکنش نشان دادن به وضعیت موجود و ایستادگی در برابر زمان است.
آرمین عبدی، نظم نخستین
با بررسی کلیت آثار موجود در نمایشگاه میتوان دید که خط سیر طیشده توسط هنرمندان حاضر، اگرچه بهشدت شخصی، فردی و وابسته به لحن هر هنرمند است و در نتیجه شاید ازهمگسیخته و پراکنده به نظر آید، اما نمیتوان منکر تم مشترکی شد که همچون شریانی اصلی در کلیت نمایشگاه، به تکتک آثار مرتبط است. این شریان از عکس مشترک انتخابی آغاز میشود و در انتها به مویرگهایی ظریف و شکننده در هر اثر ختم میشود و خون جاری در آن چیزی جز بازیابی گذشته و ایستادگی در برابر فقدان نیست.
و در نهایت شبح مرگ بر فراز این انباشت در گذار است.