اختصاصی سایت عکاسی – می‌خواهم بعد از سال‌ها، گالری‌گردی را از سر بگیرم و آشتی اجباری‌ام با گالری‌ها و حتی شهر را، شبیه به جشنی تک نفره با اتفاقی متفاوت آغاز کنم. «وضعیت چهارم» عنوان چالش‌برانگیزی است و در ثانیه‌ی نخست، توقع بازدید از نمایشگاهی با رویکردی چیدمانی یا مفهومی را به ذهنم متبادر می‌کند. به صفحه‌ی اینستاگرام عکاس سرمی‌زنم و سراغ اولین عکسی که نام «وضعیت چهارم» بزرگ برآن نقش بسته می‌روم. تصویر مربوط به طرح جلد کتابی است از عکس‌های کامل‌تر این مجموعه که توسط نشر حرفه‌هنرمند منتشر شده است (چند روز بعد کتاب دیگری به نام «نیمه‌تراوا» را می‌بینم که دو سال پیش توسط نشر ایلیا در گیلان با بخشی از این عکس‌ها منتشر شده است و البته در هیچ‌کدام از یادداشت‌های مربوط به «وضعیت چهارم» ندیدم به آن اشاره‌ای شده باشد).

در توضیح عکسِ اینستاگرامِ عکاس آمده که: وضعیت چهارم بادی آو ورک (با همین املا) کیارنگ علایی توسط نشر حرفه‌هنرمند منتشر شد و در ادامه عکس‌ها را متصل به حوزه‌ی عکاسی مکان‌نگارانه و عکاسی فلنوری (با همین املا) معرفی می‌کند. باقی متن را نمی‌خوانم و ترجیحم به جای ‌واسطه‌گری کلمات، دیدن خود عکس‌هاست. اما خواندن بیانیه را برای خوانش عمیق‌تر عکس‌ها نیاز دارم. وقتی روبروی بیانیه‌ی عکاس می‌ایستم درمی‌یابم که با تعدادی تک‌عکس سیاه‌وسفید از گیلان مواجهم که حاصل پرسه‌زنی عکاس در آن خطه هستند.

حالا باید ذهنیت ابتدایی‌ام را پس بزنم و با رویکردی جدید تماشا را آغاز کنم و حداقلِ انتظارم را، بر مبنای دیدن عکس‌هایی متفاوت‌تر از آنچه تاکنون از گیلان دیده‌ام بنا ‌کنم. بیانیه‌ی رمانتیک عکاس نشان از دلبستگی‌اش به گیلان، به خصوص مردمان گیلان و ممارستشان در گذران زندگی دارد و هدفش از عکاسی آنجا، نمایش این دلبستگی عنوان شده است. در عکس‌ها اما نه خبری از گیلانیان است و نه ارتباط چندان نزدیکی میان یک دوست‌دار پروپاقرص، با آن خطه قابل رویت است. عکاس در تمامی عکس‌ها در جایگاهی توریستی فاصله‌اش را با گیلانیان در نقش «دیگری» و همین‌طور با فضا حفظ کرده است. وقت دیدن لیست قیمت‌ها چشمم به عکس کوچکی از پیرمردی اردک به دست- یا پرنده‌ی دیگری که در آن قطع کوچک دقیقاً قابل تشخیص نبود- می‌افتد که غرابت مردم‌شناسانه‌ و صمیمانه‌ای با خطه‌ی گیلان دارد و می‌تواند تنها نقطه‌ اتصال بیانیه و نمایشگاه باشد. اما خبری از این عکس و یک عکس دیگر بر روی دیوار نیست و وقتی سراغشان را از متصدی گالری می‌گیرم می‌گوید: برای مسافر بود و باید می‌برد.

عکس‌ها برایم بسیار آشنا هستند. هفت سال است که به واسطه‌ی شغلم، چندین هزار عکس، نگاتیو و کارت‌پستال از گیلان را- از دوران قاجار تا دهه‌ی معاصر- بایگانی کرده‌ام و در انتشار کتابی پژوهشی در باب کارت‌پستال‌های تاریخی و معاصر گیلان همکاری داشته‌ام. مجموعه‌های هدفمند و متمرکزی که دیده‌ام یا رویکردی مردم‌شناسانه و ایران‌شناسانه داشته‌اند که بی‌دستکاری زیاد تصویر، گاه با متنی کوتاه، روایت مورد نظر عکاس و ناشر را توضیح داده‌اند، یا با پیگیری رویکردی زیبایی‌شناسانه که البته به دلیل جغرافیای منطقه فی‌نفسه در عکاس‌هایش هویدا خواهد شد، مناظر و مرایای گیلان را نمایش داده‌اند. من کتاب «وضعیت چهارم» کیارنگ علایی را هنوز ندیده‌ام، اما بر اساس عکس‌های روی دیوار (و کتاب «نیمه‌تراوا» که حاوی چند عکس مشترک با نمایشگاه است)، نتوانستم تفاوت مهم و چشم‌گیری میان کارت‌پستال‌هایی که نزدیک به یک دهه با آنها سروکار داشته‌ام با این تصاویر پیدا کنم، در حالی که عکاس در گفتگوهایش اصرار دارد که تلاشی برای نمایش کارت‌پستالی گیلان نداشته است. همچنین عنوان کرده که در عکاسی از گیلان – تاکید می‌کنم در «عکاسی» از گیلان و نه درک و دریافت ذهنی از فضا- فردیت افراد برایش حائز اهمیت بوده است، فردیتی تشخص یافته و از عمومیتی بزرگ جدا شده و در ادامه فردیت مدنظرش را وابسته به زندگی این افراد در آن خطه‌ی خاص دانسته است.

در نگاه من اما عکس‌های این نمایشگاه، مثل بسیاری از مجموعه‌ها یا تک‌عکس‌های حداقل یک دهه‌ی اخیر ایران عاری از انسان بود؛ حتی با حضور انسان. آدم‌ها یا آنقدر کم‌رنگ و بی‌رمق بودند که برجسته دیدن‌شان از مابین باقی عناصر و اشیای عکس بیهوده به نظر می‌آمد، یا نگاهشان و صورتشان به سمتی دیگر بود و حتی هویت انسانی مشخصی- چه رسد به گیلانی- نداشتند و یا در چند فریم کم تعداد، مشغول به کارهایی بودند که هر ایرانی دیگری در هر خطه ممکن است بدان‌ها مشغول باشد. من انسان خاص و مشخصن انسان گیلانی با فردیتی تشخص یافته و جدا شده از عمومیتی بزرگ در این عکس‌ها ندیدم.
البته عکاس برای توضیح این حضور بی‌حضور در ادامه اذعان دارد که کم‌رنگ بودن آدم‌ها و چیره بودن فضا بر آنها به دلیل نمایش همان فردیت است و به همان دلیل به جای نمایش اقلیمی مشخص، فضا چیره شده و البته از پس درک ارتباط مابین این جمله‌ها و مفاهیم برنیامدم که چرا برای نمایش فردیت گیلان‌نشینان، فضا باید بر فرد ارجح باشد و مثالی که عکاس در ادامه آورده بود هم قانعم نکرد یا حداقل از مابین این توضیحات و مرتبط کردن‌شان با عکس‌های روی دیوار نتوانستم پیوندی قانع کننده بیابم.
متن را به دوست پژوهشگر و مردم‌شناسم و به دوست پژوهشگر و سیاست‌خوانده‌ام که هر دو نَسبی برآمده از روستاهای گیلان دارند نشان دادم و آنها هم همانند من، درک روشنی از متن نداشتند. حتی اگر نیت عکاس بنا به گفته‌ی برخی، نمایش انزوای مردمان این مناطق (برآمده از صنعتی شدن و مهاجرت جوانان) بوده باشد، تلاش می‌کنم تا غیاب‌شان را-که خودِ بیانیه، انتظار حضورشان را ایجاد کرده- با این دلیل توجیه کنم، اما چیرگی فضا با رویکردی زیبایی‌شناسانه، ابدا” مفهومی آنچنانی را به ذهن متبادر نمی‌کند.

«هنر صادقانه‌ترین شکل بیان فردی است و میان واگویه‌های مختلف، معصومانه‌ترین آنها. تنها جایی است که میان تزویر جهان، هنوز سپید مانده و رنگ خدا را دارد». از گفتگوی کیارنگ علایی با خبرگزاری ایسنا درباره‌ی«وضعیت چهارم»

باقی مصاحبه‌ها و حواشی و نقدها را می‌خوانم. بعد دیدن فیلم‌ها و عکس‌های پشت‌صحنه‌ی نمایشگاه و عکس‌های روز افتتاحیه و روز رونمایی از کتاب و دیدن آن همه چهره‌ی آشنا، آخر سر درمی‌یابم با آثاری مواجهم که تنها نقطه‌ی تفوقشان بر نمایشگاه‌هایی با مضمون مشابه در چند دهه‌ی پیش، می‌تواند پیشرفت فنی و مکانیکی در ارائه‌ باشد و به خاطر می‌آورم که تک‌عکس‌هایی موفق‌تر، حتی از دهه‌ی چهل و پنجاه شمسی، از گیلان برفی و از عکاسان گمنام آن خطه بایگانی کرده‌ام.

هر فریم از «وضعیت چهارم» می‌تواند یادآور آثاری از عکاسان دیگر ایرانی و جهانی باشد. همیشه به نظرم شباهت کار یک هنرمند به هنرمند دیگر لزوماً به معنی کپی یا حتی ایده‌برداری نیست و وقتی که عکاسی سیاه‌وسفید، عکاسی سیاه‌وسفید است و منظر برفی و مه‌آلود، مناظر برفی و مه‌آلود و گوسفند و مرغابی هم گوسفند و مرغابی، غالباً وجود این شباهت‌ها و یادآوری‌ها ناگزیر است. درست است که گاه به موازی بودن پیش رفتن ایده‌ها- اگر ایده‌ای وجود داشته باشد- در اذهان مختلف معتقدم، اما از پیگیری مستمر و بی‌تغییر نوع نگاه و شیوه‌ی ارائه‌ی اثر که حاصلش فقط از میان رفتن خاصیت فردی هر عکس و عکاس و پایبندی به سنت‌های رخوتناک و منسوخ است که می‌توان دل‌زده شد.
پنهان شدن پشت جمله‌ها و کلماتی که حتی مفهوم روشنی برای مخاطب به همراه ندارند پاک کردن صورت مسئله نیست؟ این پنهان‌شدگی چیزی از نخ‌نما بودن هرآنچه نمایش داده شده می‌کاهد یا هیاهوی پروژه‌سازی، از محتوای تکراری مجموعه رو می‌پوشاند؟ مشکل، عکاسی این عکس‌ها نیست و هر عکاسی در آرشیو شخصی‌اش حتماً پوشه‌های زیادی حاوی عکس‌های قشنگ و پراکنده‌ای دارد که ممکن است تاریخ مصرف‌شان به سر آمده باشد، اما وقتی پای نمایش آن هم در قالب پروژه‌سازی همراه با کتاب و رونمایی و افتتاحیه‌ی پرهیاهو به میان بیاید ماجرا متفاوت است. حالا دیگر سطح آثار باید با سطح ارائه برابر باشد.

از گالری که بیرون آمدم، همچنان در مترو مشغول جستجو و خواندن پیرامون نمایشگاه «وضعیت چهارم» بودم. به تصور ابتدایی‌ام درمورد بازدید از نمایشگاهی چالش‌برانگیز فکر کردم. «وضعیت چهارم» و بادی آو ورک و عکاسی فلنوری را به خاطر ‌آوردم. علت نام‌گذاری را جستجو کردم و عکاس آن را این‌گونه مطرح کرده بود که این نامگذاری رویکردی دوپهلو داشته؛ هم اینکه این نمایشگاه چهارمین نمایش عکس‌ها پس از سه نمایش دیگرشان در اروپاست و هم اینکه حالتی در هوا و فضای گیلان برای عکاس وجود دارد که نه جامد است و نه مایع و نه گاز و شبیه به پلاسمای ماده است و وضعیت چهارم ماده را دارد. حالا پرسش‌های ذهنی‌ام به یک چالش مهم منتهی شد که آیا اساساً عکاسیِ مناظرِ یکی از پرکارشده‌ترین مناطق ایران، کشش چاپ دو کتاب و برگزاری چهار نمایشگاه را دارد؟

نزدیک خانه احساس کردم به نوعی از خلاء رسیده‌ام. نوعی از خلاء که از بی‌انگیزه‌گی پا گذاشتن به گالری‌ها برآمده. فضاهای غالباً پرهیاهویی که جدیت و انتظارات پدید آمده از یک پروژه‌ی خوش‌آب و رنگ را برایم برآورده نمی‌کنند و انتظاراتم را تا حد تماشای تک عکس‌هایی پراکنده و متوقف مانده پشت دیوار زیبایی‌شناسی صرف متوقف می‌کنند. نوعی از خلاء که نه جامد است و نه مایع و نه گاز و نه پلاسما و قاعدتاً حالتی از ماده هم نیست، اما در هوا و فضای خودم حسش می‌کنم. می‌توانم اسم این خلاء را وضعیت پنجم بگذارم؟

وضعیت چهارم حاوی:
بیست وچهار عکس سیاه‌و سفید.
در ابعاد متغییر مابین پنجاه تا دویست سانتیمتر.
چاپ دیجیتال جوهرافشان آرشیوی روی کاغذ فاین آرت مخمل.
شامل عکاسی از کرمون، متش، پنبه‌پیشته، جاده‌ی اسالم به خلخال، سنگاچین، اسب‌وونی، بندرکیاشهر، ماسوله، چارسو، لشت نشا، بندرانزلی و لرزره در گیلان.
عکس‌ها در برخی منابع حاصل هفت سال و در برخی دیگر حاصل هشت سال و در یادداشت مایکل کنا بر مقدمه‌ی کتاب «نیمه‌تراوا» حاصل دو سال عکاسی اعلام شده‌اند.

لازم به یادآوری است که مقالات منتشر شده، دیدگاه سایت عکاسی نیست و مسؤلیت صحت و سقم علمی, اخلاقی و حقوقی مطالب بر عهده نویسنده(ها) است و امکان انتشار پاسخ در رد و مخالفت با مباحث طرح شده توسط نویسندگان، مطابق ماده ۲۳ قانون مطبوعات، در سایت عکاسی میسر است.